حضرت خدیجه (س) كه بود؟ : خدیجه در سختترین دوران زندگی پیامبر وفات كرد؛ ولی ...
خدیجه در سختترین دوران زندگی پیامبر وفات كرد؛ ولی هرگز از زندگی پیامبر خارج نشد و برای او یادگاری گرانبها و گرانقدر بجا گذارد. آن یادگار، صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (س) سرور زنان جهان بود. خبرگزاری ایسنا: هم ماه مبارك رمضان یادآور وداع بانوی بزرگوار جهان اسلام با همسر مهربان خویش پیامبر مكرم اسلام است، بانویی كه به راستی همراه غم و شادی همسر گرامی خود بود و همراه با هم زندگی مطلوبی از حیات یك زوج را به نمایش گذاشتند.
حضرت خدیجه(س) دختر خویلد از نظر كمال، جمال، شخصیت و بزرگواری، سرور زنان زمان خود بود، از تباری كه در میان خویشان خود به بلندی روح و همت عالی شناخته شده و دارای شخصیتی والا، فكری ثابت و دیدگاهی صحیح بود.
او با این همه ثروتهای معنوی و ادبی، ثروتمند هم بود و در پی كسی بود تا ثروتش را به او بسپارد به این شرط كه امین و با صداقت باشد و با آنها تجارت كند.
در تلاش بود تا گمشده خود را از میان جوانان یا بزرگان قریش پیدا كند و چون زن بود، نمیتوانست مراقبت و نظارت دقیق بر كارهای آن فرد داشته باشد؛ از این رو نیاز داشت كسی را پیدا كند كه مورد اطمینان باشد و با اطمینان خاطر اموالش را به او بسپارد.
محمد(ص) فرزند عبدالله نیز به نوبه خود، در پی كسی بود تا اموالی در اختیارش بگذارند تا با آن تجارت كند. او گرچه جوان شماره یك قریش و مورد توجه همه بود، ولی از آنچه كه دیگران به آن نیاز داشتند بینیاز نبود و مثل دیگران میشنید كه خدیجه دختر خویلد، در پی كسی است كه ثروتش را به او بسپارد تا تجارت كند؛ بنابراین جلو افتاد و برای انجام این كار اعلام آمادگی كرد.
خدیجه پیشنهاد او را با اطمینان خاطر پذیرفت، چون او را میشناخت و چیزهای زیادی از او میدانست و در مكه كسی نبود كه محمد(ص) امین و صادق را نشناسد.
پیامبر(ص) برای خدیجه سود فراوان و پاكی را میآورد و خدیجه از غلامش میسره كه همسفر با محمد(ص) بود سوال میكرد كه آنچه از او دیده را برایش توضیح دهد. او مطمئن است كه غلامش از محمد(ص) به شگفت آمده و غلامش به طور پیوسته اوصاف و شخصیت محمد(ص) را برمیشمرد و رفتار و كردار او را توصیف میكرد و خدیجه هم با تمام فكر و قلبش به او گوش میداد و با تمام وجود از او میخواست كه زیادتر بگوید. هیچ یك از گفتار او را منكر نمیشد و هیچ خبری را بعید نمیشمرد؛ چون او میدانست كه محمد(ص)بن عبدالله با مردان دیگر تفاوت دارد.
از او چیزهایی شنید كه مطمئن شد كه او در آینده مقامی آسمانی خواهد داشت و خدیجه در این زمان زنی بود كه اواخر 40 سالگی را طی میكرد. او یك بار با فردی ازدواج كرده بود و شوهرش در اوایل جوانی خدیجه از دنیا رفته بود.
خدیجه تحت تاثیر شخصیت محمد(ص) قرار میگیرد و روح بلند و كامل او بر افكار و آرزوهای خدیجه مستولی میشود، از صمیم قلب علاقهمند میشود كه برای محمد(ص) یك همسر به تمام معنا، كامل، وفادار و با صداقت باشد.
آری، خدیجه با آن همه مال، ثروت، جمال، عزت و عظمت كسی را خدمت محمد(ص) امین و راستگو میفرستد و از روی علاقه شخصی و فانی شدن در روح و جان او خواهان ازدواج با او میگردد.
پیامبر در آن زمان جوانی 25 ساله و دارای شخصیتی قوی، مرتبهای بلند، منزلتی متعالی و در حد اعلای عزت، جمال و بزرگواری بود كه به آسانی برای او امكان داشت از هر دختری از دختران با شخصیت و زیبای قریش خواستگاری كند.
پیامبر مرد شماره یك جوانان قریش و پیشتاز آنان در همه زمینهها بود؛ ولی علاقه درونی و پنهانی و دور از عواطف شهوانی و خواستههای مادی و والاتر از بهرهجویی جسمی و اهداف كم ارزش كه دیگران به آن سو كشیده میشود او را به طرف خدیجه میكشید.
بانویی كه 15 سال از او بزرگتر بود، ازدواج در دیدگاه پیامبر قبل از اینكه یك نوع پیوند جسمی باشد، ارتباط دو روح و اتحاد دو قلب به همدیگر است و چه كسی از خدیجه شایستهتر بود كه در والاترین جایگاه قلب محمد(ص) و زندگی او قرار میگیرد؛ نه در زندگی او فقط به عنوان اینكه محمد(ص) پسر عبدالله است، بلكه به عنوان مردی كه رسول خدا و خاتم پیامبران خدا نیز خواهد بود.
خدیجه همان خانم پاكیزهای است كه پیامبر با وجود او احساس می كرد كه نیرویی پنهانی پشتیبان اوست و وجودش با او محكم است، گویی میدانست در آینده همراه او خواهد ایستاد، زیرا غیر او كسی نخواهد بود و هنگامی كه هیچ كس او را تایید نمیكند، او تصدیقش میكند.
سالها پشت سر هم میآمد و حوادث پی در پی رخ میداد و محمدبن عبدالله(ص) و خدیجه با هم راه زندگیشان را میگذراندند. در حالی كه آسمان دوستی و محبت، اخلاص و وفاداری بر سر آنها سایه افكنده بود.
پیامبر(ص) خیلی از اوقات برای ساعتهای طولانی در غار حرا معتكف میشد و با تمام وجود از دنیا كناره میگرفت و در ملكوت آسمانها سیر و سیاحت میكرد؛ تا حدی كه خدیجه خیال میكرد شوهرش دیر كرده و سر وقت مشخص نیامده. خود حركت میكرد و به جاهایی كه میدانست همیشه به آنجا میرود، میرفت، مخصوصا غار حرا كه جای خلوت خوبی به شمار میرفت.
خدیجه خودش برای او آب و غذا میبرد تا از سلامتی او هم مطمئن شود. خدیجه، پیامبر (ص) را برای این اعتكاف تشویق میكرد؛ چرا كه مطمئن بود شوهر گرانقدرش در پی این خلوتها رسالت مقدسی به دوش خواهد گرفت.
از این رو خدیجه هیچگاه از غیبت پیامبر رنجیده و خسته نمیشد و واقعیت را درك میكرد. پیامبر(ص) هر جا كه میرفت او هم میرفت و با او در غار معتكف بود و همراه او در بیابانها و صحراها به سر میبرد.
اگر جسم خدیجه همراه او نبود، ولی روح و فكرش هرگز از او جدا نمیشد.
خدیجه حركات و سكنات او را زیر چشم مهربان و بیدارش داشت و نسبت به پیامبر مهربان و دوست بود.
یكی از روزها محمدمصطفی(ص) بعد از اینكه ساعتهای طولانی را در غار حرا گذارنده بود به خانه آمد. خدیجه سكوت كرد تا از او با خوشحالی استقبال كند. برای خدیجه باور كردنی نبود كه این طور رنگ پیامبر پریده باشد و ضعف و سستی بر او غالب گردد. رنگ پیامبر پریده و عرق كرده بود و میلرزید. از خدیجه خواست كه او را با لحافی بپوشاند. خدیجه نیز او را پوشاند و اصرار داشت آنچه را كه مورد شبهه و ابهام است بفهمد.
زیرا ضعف برای محمد(ص) سابقه نداشت و تا آن هنگام اتفاق نیفتاده بود كه اضطراب اینطور بر او مسلط شود. او میدانست كه شوهر دوست داشتنیاش احساس ضعف نمیكند و به هیچ دلیل هر چه سخت و كاری هم باشد از پا در نمیآید، از اینرو با اصرار سوال میكرد و پیامبر از پاسخ طفره میرفت، ولی خدیجه همسر و رفیق با صداقت میخواست تا حال او را درك كند تا اینكه از حركت با او در هر میدان و به سوی هر هدف از جایگاه طبیعی خود عقب نماند سرانجام پیامبر خدا آنچه را كه شنیده و احساس كرده بود برای او بیان كرد و داستان روح را برای او نقل كرد كه در غار حرا ناگهانی بر او نازل شد و گفت: «بخوان» و پیامبر پاسخ داده بود: «من نمیتوانم بخوانم.» تا سه بار به او گفت:
«اقرا باسم ربك الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرا و ربك الاكرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم»
"بخوان به نام پروردگارت كه آفریننده عالم است. آن خدایی كه انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت كه گرامیترین است. آن آفریدگاری كه نوشتن با قلم را آموخت و به انسان آنچه را كه نمیدانست تعلیم داد."
خدیجه در حالی كه در نخستین حال نشاط روحی و شادی بود از پیامبر (ص) سوال كرد: «آیا از او پرسیدی كه تو كیستی، اسمش را سوال نكردی؟» پیامبر اكرم (ص) پاسخ داد: "شنیدم كه میگفت: من جبرئیل هستم آمدهام تا رسالت پروردگارت را به تو برسانم ...» گویا میخواست خدیجه احساس او را درك كند و در اندیشهها همراهیاش كند.
سپس فرمود: «من بر خودم میترسیدم» خدیجه با شور و شتاب پاسخ داد: «نه، به خدا هرگز، خدا هرگز تو را خوار نمیكند. تو صله رحم میكنی، زحمت دیگران را بر دوش میكشی و تولید میكنی و مهماننواز هستی و در مشكلات مردم یاور آنانی و راستگو و امین مردمی.
خدیجه با این كلمات حكیمانه و فصیح كه حالت تشویق و تصدیق داشت، به شوهرش پاسخ داد و همه آن كلمات، نشانگر صداقت او به محمد(ص) فرزند عبدالله بود.
سپس وحی بر او نازل شد تا به او دستور دهد كه انذار و ابلاغ كند و دیگران را به رسالت آسمانی دعوت كند. رسول خدا (ص) دست به كار شد تا انذار كند و خدیجه هم شروع كرد و با تمام نیرو و امكانات مادی، معنوی و عاطفی خود با پیامبر همراه شد و همه را در اختیار او گذاشت.
پیامبر را در حركتش در همه زمینهها همراهی میكرد. هنگامی كه پیامبر (ص) برای نخستین بار برای نماز به سوی مسجد حركت كرد، پسرعمویش علی بنابیطالب (ع) هم با او حركت كرد، خدیجه نیز در نماز نفر سوم بود. ترس موجب عقبنشینی او نشد و شك و تردیدی در حركتش ایجاد نگشت؛ زیرا دیگران او را نمیشناختند در حالی كه خدیجه محمد(ص) را میشناخت و به او اطمینان كامل داشت.
و این یكی از ابعاد معجزه پیامبر (ص) بود، زیرا اكثر مردان فوقالعاده تاریخ، با دو چیز تلخ روبرو بودند: یكی رفتار همسرانشان و دیگری ایمان نداشتن زنانشان به شخصیت آنها. زیرا انسان معمولی هر چه فوقالعاده و یگانه باشد، خالی از عیب و نقص و ضعف نیست. و اگر بتواند عیب و نقص را از هر كسی مخفی كند آن را از همسرش ـ كه نزدیكترین فرد به اوست ـ نمیتواند مخفی نگه دارد. ولی قضیه در مورد رسول خدا و خدیجه درست به عكس است. چون پیامبر خدا (ص) بالاتر و والاتر از همه مردان بود، هر چند فوقالعاده و بینظیر باشند، از این رو هر چه شخصی به او نزدیكتر بود، به او علاقه و عشق میورزید، عقیدهاش بیشتر میشد و ایمانش به رسالت و دعوت پیامبر راسختر و محكمتر میگشت.
آری محمد(ص) به عنوان مرد شماره یك و انسان شماره یك مبعوث شد تا پیامبر شماره یك باشد و سپس خدیجه یار و یاور او شد، چقدر آن دو مورد آزمایش قرار گرفتند و كافران چقدر بر آنها سخت گرفتند و زندگی آنها با خطر تهدید شد. بارها اتفاق افتاد كه پیامبر(ص) نزد خدیجه آمد در حالی كه توسط دشمنان زخمی شده و ضربه دیده بود؛ ولی این اوضاع و احوال برای خدیجه چیزی جز پایداری، قوت، مصممتر شدن و استواری به همراه نداشت.
نور اسلام تا اعماق فكر و روح خدیجه نفوذ كرد و با آن نور هدایت و درخشندگی یافت. از خصوصیات اسلام به عنوان یك عقیده انقلابی و هماهنگ با عقل و فطرت و نافذ در وجود انسان این است كه وقتی در هر قلبی استقرار پیدا كرد، در مقابل او درهایی از ایثار و فداكاری میگشاید.
زن مسلمان به میدان جهاد میرفت تا برادران و فرزندان خود را برای ورود به میدان جنگ تحریك و ترغیب كند. او با آنها بود و مداوایشان میكرد، به تشنگان آب میداد و از آسیبدیدگان پرستاری میكرد، و از دست دادن فرزندان و برادران و عموها ثمری جز علاقه بیشتر به اسلام و فدا شدن در راه آن برایش نداشت. زن مسلمان گاهی خبر مرگ عزیزان و دوستانش را میشنید؛ ولی همان وقت نگران سلامتی پیامبر بود؛ بنابراین شگفت نیست كه خدیجه همسر پیامبر (ص) نخستین ایمان آورنده و قویترین بازوی او باشد.
واقعیت این است كه من وقتی به سیره زنان اسلام مینگرم و فداكاری و همراهی و مواضع آنان را میخوانم، این سوال برایم پیش میآید آیا ما هم واقعا زن مسلمان هستیم؟ این همان اسلام است كه بعد از انتشار از غار حرا و خانه خدیجه قلب او را نورانی كرد.
از این رو خدیجه شایسته این خیزش سریع اسلامی بود. او بود كه محمد(ص) را از زمانهای خیلی زود، و بعد از اینكه فهمید او صاحب رسالت مقدسی است، برای خودش برگزید؛ به همین خاطر وقتی خبر نزول وحی را بر شوهرش در غار حرا شنید، ناگهانی و بعید ندانست و با شنیدن چند كلمه از شوهرش قانع شد و به سرعت او را تصدیق و تایید كرده، از او پشتیبانی كرد. خدیجه از نظر اندیشه، دوراندیشی، عمق فكری، احساس، صداقت و سخاوت نیرومندترین زن بود.
خدیجه؛ امالمومنین، همراه با حیات رسالت محمد(ص) زنده بود و تمام زحمتها و مشكلات را در راه آن كوچك شمرد و تمام اموال خود را در این راه صرف كرد؛ تا جایی كه آن زن ثروتمند و بینیاز، فقیری تهیدست شد. زیرا به واسطه دعوتش پشتوانه مالیاش را تمام كرد و چیز اندكی هم باقی نماند. هنگامی كه پیامبر (ص) گرسنه میشد، خدیجه هم از گرسنگی به خود میپیچید و با سیری پیامبر او هم سیر میشد.
این مساله تفاوت میان خدیجه و سایر زنان پیامبر (ص) را روشن میكند. همان تفاوتی كه رسول خدا را وا میداشت تا آخرین روز زندگی شریفش نسبت به او اظهار علاقه كند. زیرا خدیجه در آن روز غربت و تنهایی اسلام ثروتی را كه داشت برای اسلام داد و در آن روزی كه هیچ زن نمازگزاری با پیامبر(ص) نبود خدیجه با او نماز خواند.
در حالی كه سایر زنان پیامبر(ص) بعد از گسترش اسلام در همه جا با پیامبر (ص) مجادله میكردند و از او نفقه بیشتر و زندگی وسیعتر میخواستند و نصیحتهای پیامبر (ص) آنها را از خواسته خود منصرف نمیكرد تا جایی كه در روایت آمده، روزی ابوبكر بر پیامبر عظیمالشان اسلام (ص) وارد شد و زنان پیامبر هم خدمت او بودند. دید پیامبر (ص) اندوهناك است، قضیه را فهمید.
بلند شد و به سوی دخترش حمله كرد تا گردنش را بزند؛ چون او پیامبر (ص) را آزرده بود و به خاطر خواستههای مادی خود به روش دعوت پیامبر (ص) اعتراض كرده بود؛ تا اینكه آیه نازل شد و زنان پیامبر را مخیر ساخت كه یا لذتهای زندگی دنیوی را انتخاب كنند، یا پیامبر (ص) را، و آنها بعد از بسته شدن راهها همراهی پیامبر عظیمالشان را انتخاب كردند و خدیجه ـ كه درود خدا بر او باد ـ در حد توانی كه داشت از هیچ كوششی در كمك برای تبلیغ و دعوت به اسلام دریغ نكرد؛ مثلا وقتی قریش بنیهاشم را در منطقهای كه شعب یا شعب ابوطالب خوانده میشد، در محاصره قرار دادند و از رساندن آب و نان و توشه به آنها ممانعت كردند، اگر اموال خدیجه نبود مرگ در اثر گرسنگی همه بنیهاشم را تهدید میكرد.
خدیجه (س) كسانی را برای خرید غذا به صورت پنهان و با گرانترین قیمت میفرستاد و از فرزندان، برادران و خواهرانش برای این كار كمك میگرفت و به این ترتیب غذا برای محاصره شدگان بنیهاشم تامین شد.
به همین جهت و جهات دیگری كه در موضعگیریهای درخشانش در تاریخ اسلام، خدیجه جایگاه والایی در زندگی پیامبر یافت.
خدیجه (س) در سال سیزدهم بعثت وفات كرد و رسول خدا (ص) به شدت برای غمگین شد در همان سال عمویش ابوطالب نیز وفات كرد از این رو آن سال، سال حزن و اندوه نامیده شد. به خاطر اینكه رسول خدا برای از دست دادن خدیجه و عمویش ابوطالب اندوهناك شد.
آری، خدیجه در سختترین دوران زندگی پیامبر وفات كرد؛ ولی هرگز از زندگی پیامبر خارج نشد و برای او یادگاری گرانبها و گرانقدر بجا گذارد. آن یادگار، صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (س) سرور زنان جهان بود.
ویدیو : حضرت خدیجه (س) كه بود؟