کارگردانانی که برای سینما مخترع شدند : همان طور که سینمای علمی تخیلی منشاء ...
همان طور که سینمای علمی تخیلی منشاء کشف و اختراع علوم و فناوری هایی شد که بعدها به زندگی روزمره انسان ها راه یافتند، خود تولید فیلم نیز در طول تاریخ 120 ساله سینما به اختراع فناوری ها و ابداع فنونی منجر شد. ماهنامه دانشمند - هدا عربشانی: فضا داخلی. شب. کوبریک روی کاناپه چرمی سیاه رنگی لمیده است و به شمعی که آن سوی اتاق روی میز روشن است خیره شده. ناگهان دستانش را جلو می آورد و با دو انگشت شست و اشاره دور شمع کادر می بندد. بعد بی درنگ گوشی را برمی دارد و شماره می گیرد. مکث. کوبریک: «گوش کن! بری لیندون رو می خوام با نور طبیعی شمع فیلمبرداری کنم.» مکث. کوبریک: «نگران نباش. راهشو پیدا می کنم.»
فضا خارجی. روز. کامرون روی ماکت غول پیکر کشتی «آر.ام.اس تایتانیک» آخرین پلان را کات می دهد. از استودیو خارج می شود. به پروژه جدیدی فکر می کند که وعده داده بود پس از اتمام تایتانیک آغاز کند. نگران است. می داند که فناوری هنوز آنقدر پیشرفت نکرده است که بتواند آن طور که دلش می خواهد فیلمش را بسازد. از یخدان بطری آب برمی دارد و جرعه ای می نوشد. غروب شده است. خیره به افق به سرزمینی در سیاره ای دیگر می اندیشد: «حالا که فناوری ها هنوز اختراع نشده اند باید خودم برای رسیدن به پندورا چیزهایی رو که لازم دارم بسازم حتی اگه 10 سال طول بکشه.»
همان طور که سینمای علمی تخیلی منشاء کشف و اختراع علوم و فناوری هایی شد که بعدها به زندگی روزمره انسان ها راه یافتند، خود تولید فیلم نیز در طول تاریخ 120 ساله سینما به اختراع فناوری ها و ابداع فنونی منجر شد که نه فقط کیفیت فیلمسازی را بهبود بخشیدند که به پیشرفت عمومی فناوری نیز یاری رساندند.
پس بی دلیل نیست که سینما را گرچه اساس و ریشه اش برآمده از تئاتر است، برخلاف سایر هنرهای نمایشی که تا همین چند صباح پیش هنر محض بودند، از سیده دم پیدایش «هنر صنعت» نامیدند.
در این گزارش سعی داریم برخی از نوابغ سینما را که به دلیل علاقه به نوآوری در فیلمسازی دست به اختراع و ابداع زدند، معرفی کنیم.
ژرژ ملی اس (Georges Melies)
«ژرژ ملی اس» (1938-1861) شعبده باز و فیلمساز فرانسوی برای خدماتی که در توسعه شیوه های فنی و روایی در طلوع سینما به صنعت فیلمسازی کرد شهرت جهانی دارد. ملی اس نوآور و مبدع بی بدیل استفاده از جلوه های ویژه و تکنیک هایی چون نوردهی چندگانه، تصویربرداری زمان گریز، تصویربرداری فریم به فریم، دیزالو (محو شدن یک صحنه و آغاز نمایش صحنه بعدی) و رنگ کردن دستی فیلم است. این کارگردان فرانسوی در دو فیلم بسیار معروفش یعنی «سفر به ماه» (1903) و «سفر غیرممکن» (1904) – که هر دو بر پایه سفرهای سوررئال و عجیب به سبک داستان های ژول ورن هستند و در شمار نخستین فیلم های علمی تخیلی تاریخ سینما جای دارند – آزمایش جلوه های ویژه یگانه و اغلب اختراعی خود را آغاز کرد.
ملی اس در خاطراتش نقل می کند که یک بار به طور تصادفی دوربینش وسط برداشت صحنه ای گیر می کند. پس از ظهور فیلم متوجه می شود که از میانه آن صحنه، اتوبوس به نعش کش و زن ها به مردها تبدیل شده اند. همین اتفاق به کشف «حقه غیب شدن و ظاهر شدن اشیا» منجر شد. از آن پس، ملی اس به تجربه اندوزی هایش ادامه داد و به تکنیک های دیگری از جلوه های ویژه دست یافت. برای مثال، زمانی که مشغول عقب بردن فیلم با جمع کن دستی بود به اثر «نمای وارونه» (revense shot» رسید.
آلفرد هیچکاک (Alfred Hichcock)
بی شک آلفرد هیچکاک (1980-1899) یکی از استادان تکنیک در سینماست. این کارگردان بزرگ انگلیسی، برای مثال در فیلم جنایی روانی «طناب» (1948) از تکنیک ویژه زنجیره ای از پلان سکانس های بلند استفاده کرد. مدت زمان هر پلان سکانس در دوره ای که هنوز خبری از دوربین های دیجتالی نبود، 10 دقیقه به طول انجامید. این زمان طولانی شدت تنش مداوم و فشرده ای را با مهارت بالای کارگردانی به ذهن تماشاگر القا می کرد.
هیچکاک این تنش را بار دیگر در فیلم «ام را به نشانه مرگ بگیرد» (1954) تکرار کرد. همچنین خواست تا «اثر سه بعدی» را هم تجربه کند. بنابراین، برای ساخت این فیلم از دوربین فیلمبرداری سه بعدی متعلق به شرکت فیلمسازی «وارنربروس» بهره گرفت. البته در آن زمان به دلیل بی علاقگی جمعی به فرآیند سه بعدی، «ام را به نشانه مرگ بگیر» در بیشتر سینماها به صورت دو بعدی عادی اکران شد.
یکی دیگر از فیلم هایی که هیچکاک برای خلق جلوه های ویژه صوتی و تصویری خاص آن از شیوه های نوآورانه ای مدد گرفت، فیلم «پرندگان» (1963) است. هیچکاک جلوه ویژه صحنه حمله پرندگان را با کمک «وب ایورکس»، انیمیشن ساز «استودیوهای والت دیزنی» ساخت. ایورکس برای خلق این صحنه از «فرآیند بخار سدیم» (SV) یا «پرده زرد» استفاده کرد.
در فرآیند بخار سدیم، سوژه در مقابل پرده ای قرار می گیرد که با «لامپ های بخار سدیم طیف باریک» روشن شده اند. در حقیقت برخلاف بیشتر شیوه های فیلمبرداری ترکیبی، در این فرآیند دو عنصر فیلم با استفاده از تیغه جدا کننده نور، همزمان با دو حلقه فیلم فیلمبرداری می شوند. یکی از این حلقه ها فیلم عادی و حلقه دیگر، فیلمی محتوی محلول حساس به طول موج بخار سدیم است اما هیچکاک برای ساخت فیلم پرندگان به جلوه های دیداری قناعت نکرد و تصمیم گرفت با صداگذاری و موسیقی این فیلم بدون استفاده از شیوه های مرسوم، تحولی در روش های صداگذاری سینما به وجود آورد.
بنابراین در مقابل سکوت های زمان بندی شده از جلوه های صوتی و موسیقی پس زمینه بسیار آهسته استفاده کرد. همچنین از دستگاه الکترو آکوستیک (صداسازی الکتریکی) Mixtur-Trautonium برای ساخت اصوات پراکنده محیط و سروصدای پرندگان بهره گرفت.
او اولین بار اواخر دهه 1920 میلادی در رادیو برلین با این دستگاه سینث سایزر (صداساز) آشنا شده بود. مخترع آلمانی «فردریش تراتوین»، «میکستر – ترائونتونیوم» را در برلین اختراع کرده و بعدها، «اسکار سالا» فیزیکدان آلمانی قرن بیستم، این دستگاه را توسعه و پیشرفت داده بود. به این ترتیب، هیچکاک توانست با کمک این صداساز، بعضی از صداهای پرندگان را برای فیلمش بسازد.
استنلی کوبریک (Stanley Kubrick)
حتی با نگاهی گذرا به فیلم شناسی استنلی کوبریک (1999-1928) و تنوع ژانری فیلم هایش از تاریخی و جنگی تا ملودرام و علمی تخیلی می توان به نبوغ او در کارگردانی و روایت داستان پی برد اما نوآوری در روایت تنها ویژگی کوبریک نیست. ابتداع شیوه ها و تکنیک های جدید سینمایی نیز از توانایی های دیگر این کارگردان آمریکایی است. در اینجا برخی از وسواس های فناورانه کوبریک را در خلق آثار سینمایی اش مرور می کنیم.
«بری لیندن»؛ ماجرایی در قرن هجدهم با فناوری ناسا!
داستان «بَری لیندن» (1975)، ماجرایی در قرن هجدهم میلادی اروپا را روایت می کند. از این رو، کوبریک اصرار داشت تمام صحنه های داخلی این فیلم را با نور طبیعی شمع فیلمبرداری کند و برای تحقق این تصمیم به شرکت آلمانی «کارل زایس» که همان زمان برای ماهواره های عکاسی ناسا (سازمان فضایی آمریکا) لنز 50 میلیمتری فوق سریع و ویژه ای ساخته بود، اعتماد کرد.
شرکت «کارل زایس» از 25 لنز سفارشی ناسا فقط 6 لنز را آماده کرده بود که کوبریک یکی از آنها را خرید و با کمک «اِد دی جولیو» مهندس خلاق شرکت «سینما پروداکت» (Cinema Products) به Mitchell Blimped Noiseless، یعنی همان دوربین باوفای 35 میلیمتری اش نصب کرد. لنز f/0.7 زایس دو برابر سریع تر از هر لنز دیگری بود. به این ترتیب کوبریک توانست فقط با نور شمع فیلمش را نورپردازی و فیلمبرداری کند.
1968؛ اودیسه شگفت انگیز وارد می شود!
«2001؛ یک اودیسه فضایی» (1968) به عنوان برجسته ترین فیلم کوبریک و یکی از شاهکارهای سینمای علمی تخیلی جهان شناخته می شود. در مدت پیش تولید این فیلم، کوبریک پژوهش های بسیاری درباره امکان زندگی در فضا در آینده ای نه چندان دور انجام داد و در این راه از مشاوره های دانشمندان صنایع هوافضا، پژوهشگران دانشگاه ها و موسسات «تحقیق و توسعه» (R&D) بهره گرفت. نتیجه این پژوهش ها به پیش فرض های علمی تخیلی و مدل های نمایشی دستگاه هایی انجامید که امروز بسیاری از آنها واقعا وارد دنیای علم و حتی زندگی روزمره مردم شده اند. از جمله آنها می توان به اختراع «تبلت» اشاره کرد (برای مطالعه بیشتر در این باره به شماره 624 دانشمند صفحات 44 تا 47 مراجعه کنید).
یکی از تکنیک های خلاقانه معروف این فیلم مربوط به ایده چرخش بسیار سریع سانتریفیوژی است که می توانست برای حفظ نیروی گرانش، برابر با جاذبه ای که در زمین است نیروی جانب مرکز را مهار کند.
آن زمان این موضوع در مباحث مربوط به اکتشافات فضایی ایده بسیار بابی بود. به همین دلیل، کوبریک اصرار داشت «دیسکاوری» یا همان فضاپیمای فیلمش، رونوشتی دقیق از فضاپیماهای آینده باشد. بنابراین؛ «گروه مهندسی ویکرها» (Vickers Engineering Group) را برای ساخت یک سانستریفیوژ ساختگی 300 هزار دلاری با دور چرخش 3 مایل بر ساعت (4.8 کیلومتر بر ساعت) استخدام کرد.
همچنین برای سکانس های معروف فیلم که در آنها یکی از فضانوردان درون یک دایره عمودی حرکت می کند یا از کناره های مدور فضاپیما بالا می رود، کوبریک از صحنه ای استفاده کرد که شبیه به چرخ و فلک عمودی بود. در این پلان ها بازیگر کف صحنه چرخ و فلکی راه می رفت و دوربین همراه با گردانه دور صحنه می چرخید.
اودیسه؛ درهای کیهانی ادراک باز می شوند
در سکانس معروف «استارت گیت»، درهای کیهانی ادراک به لطف شیوه جدید slit-scan ابداعی کوبریک باز شدند. «داگلاس ترامبل»، جادوگر جلوه های ویژه این فیلم برای خلق این صحنه مقدار زیادی تکه های شیشه را از پ1شت درز عمومی 4 فوتی (حدود 121 سانتیمتر) مقابل اشکال متنوعی از الگوهای گرافیکی و آپ آرت های متحرکی قرار داد که از پشت به آنها نور تابانده بود. (به مجموعه ای از خط ها، شکل ها و سطح های رنگی درخشان که به صورت متمرکز و منظم چیده می شوند تا در خطای دیداری به صورت متحرک دیده شوند، آپ آرت می گویند). سپس موقعیت دوربین را در اتاق تاریکی در طول مسیر تعیین کرد.
به این ترتیب، گروه فیلمبرداری توانست از لای درز از اشکال متحرک فیلم بگیرد.
2001؛ عکاسی کنترل حرکت
کوبریک برای ساختن فیلم «2001؛ یک اودیسه فضایی» به همین چند نوآوری بسنده نکرد و استفاده از آنچه را که امروز با عنوان «عکاسی کنترل حرکت» نامیده می شود، ابداع کرد. این کارگردان نابغه، فضاپیماهای مدلی را که در این فیلم استفاده کرد، در مسیر دقیقی حرکت داد. این گونه عوامل گروه، فیلمبرداری از مسیر این فضاپیماها را بارها به دقت تکرار کردند. به این ترتیب توانستند چند عنصر مربوط به یک سکانس واحد را در تصویر مرکبی که تماشاگر می دید ترکیب کنند.
بعدها جورج لوکاس این تکنیک را با کمک رایانه های قوی توسعه داد و از آن در سکانس های کنترل حرکت فیلم های جنگ ستارگان بهره گرفت.
دانشمند، مکتشف و مخترعی به نام «جیمز کامرون»
جیمز فرانسیس کامرون را نه فقط فیلمساز، تهیه کننده و فیلمنامه نویس که به عنوان دانشمند، مخترع، مهندس و مکتشف عمق دریا هم می شناسند.
کامرون که سابقه ساخت دو فیلم علمی تخیلی «ترمیناتور» (1984) و «بیگانه ها» (1986) را داشت، یکباره تصمیم گرفت برای سومین فیلمش سراغ ایده ای برود که در کلاس زیست شناسی به دوران دبیرستان آن رسیده بود. به این ترتیب سال 1989 فیلم علمی تخیلی/ ماجراجویی زیر آب «ورطه» را ساخت. این فیلم با صرف بودجه 70 میلیون دلار، به یکی از پرهزینه ترین فیلم های زمانش تبدیل شد و از اثرات فناوری های تازه وارد به سینما بهره گرفت.
از آنجا که بسیاری از صحنه های این فیلم زیر آب فیلمبرداری شدند و فناوری آن زمان برای خلق محیط زیر آب به شیوه دیجیتالی هنوز به حد کافی پیشرفته نبود، کامرون بیشتر این سکانس ها را در محیط واقعی در عمق 12 متری ضبط کرد. برای آماده سازی این صحنه ها، از 2 مخزن بزرگ آب و ساختمان نیروگاه هسته ای نیمه کاره ای استفاده شد.
مخزن اصلی با 38 میلیون لیتر و مخزن دوم با 9 میلیون و 500 هزار لیتر آب پر شد. کامرون سال 1997 در فیلم «تایتانیک» برای خلق صحنه های نمای بیرونی کشتی بار دیگر از مخزن استفاده کرد. این بار از یک مخزن افقی با حدود 65 میلیون لیتر آب برای فیلمبرداری نمای بیرونی کشتی تایتانیک بهره برد که در ابعاد واقعی بازسازی شده بود و توانست نمایی 270 درجه از اقیانوس را به تصویر بکشد. فیلمی که رکورد اولین فیلم با فروش بیش از یک میلیارد دلار را به نام خود ثبت کرد.
توسعه فناوری برای آواتار
جیمز کامرون طرح فیلم «آواتار» را در سال 1995 نوشت و یک سال بعد اعلام کرد این فیلم را پس از اتمام پروژه «تایتانیک» آغاز خواهد کرد. وعده ای که تحقق نیافت و کامرون یک دهه بعد علت آن را توضیح داد؛ توضیحی بسیار ساده و منطقی: منتظر بود تا فناوری لازم برای خلق اثرش به حد کفایت پیشرفت کند. می 2009 (اردیبهشت 1388) آواتار آماده اکران بود اما نمایش آن به دسامبر 2009 (دی 1388) موکول شد تا فرصت کافی برای مراحل «پساتولید» و تجهیز سینماهای جهان به پخش کننده های سه بعدی فراهم شود.
فیلم های سه بعدی از 1915 وجود داشتند اما به دلیل هزینه های بالای سخت افزاری چه در بحث فیلمبرداری و تولید، چه در خصوص نمایش و فقدان فرمت استاندارد برای ساخت و اکران، این فناوری به مدت چند دهه رو به افول گذاشت. کامرون با ساخت «آواتار» و استقبال بی سابقه از شیوه های جدید فیلمبرداری سه بعدی ابداعی اش، سبب شد که سینمای سه بعدی به سرعت در صنعت فیلمسازی جهان گسترده شود و نه فقط در سینما، در ساخت صفحات تلویزیون و نمایشگرهای رایانه،تلفن همراه هوشمند و تبلت نیز توسعه یابد.
کامرون پیش از شروع هر فیلم، رویای هر کار بزرگ تقریبا غیرممکنی را می بیند و سپس راه هایی را برای تحقق این رویاها اختراع می کند. به عقیده بسیاری از تحلیلگران سینما، توسعه فناوری فیلمسازی و برقراری پیوند میان علم و هنر، ماموریت شخصی و وسواس فکری کامرون است. هر فیلم فرصتی برای پیشرفت علم سینماست. با موفقیت آواتار، روش فیلم دیدن، فیلمبرداری، تدوین و حتی بازیگری متحول شد.
چالش عمق دریا
«چالش عمق دریا سه بعدی» (Deepsea Challenge 3D) عنوان فیلمی مستند محصول سال 2013 به کارگردانی روی کویینت، جان برونو و اندرو رایت است که سفر اکتشافی «جیمز کامرون» با مشارکت «نشنال جئوگرافیک» را به عمیق ترین نقطه جهان به تصویر می کشند.
«درازگودال ماریانا» به عنوان ژرف ترین درازگودال اقیانوس های جهان و ژرف ترین مکان پوسته کره زمین شناخته می شود. این دراز گودال واقع در غرب اقیانوس آرام در عمق 11 هزار و 34 متری قرار دارد. جیمز کامرون در این برنامه اکتشافی با زیردریایی تک سرنشین 7.2 متری Deepsea Challenger که خود در طراحی و ساخت آن مشارکت داشت و مدیریت گروه سازنده را هم عهده دار بود، به عنوان اولین انسانی که از 1229/1960 تاکنون به ژرف ترین نقطه زمین سفر کرده و اولین انسانی که با یک زیردریایی تک نفره این کار را انجام داده است به انتهای درازگودال ماریانا رفت.
پیش از انجام این مأموریت، کامرون سابقه 72 بار غواصی و سفر اکتشافی با زیردریایی تا عمق 4877 متری را در کارنامه داشت که از این تعداد 33 مورد برای بررسی ویژگی های کشتی «آر.ام.اس تایتانیک» در مراحل پیش تولید فیلم «تایتانیک» بود. «آر.ام.اس تایتانیک» در عمق 3700 متری در اقیانوس اطلس شمالی آرمیده است. برای ساخت زیردریایی Deepsea Challenger که به گفته کامرون، «اثبات علمی یک طرح مفهومی» بود، هفت سال زمان صرف شد.
در این سفر، کامرون با کمک دوربین های سه بعدی پیشرفته ای که برای فیلم آواتار طراحی کرده بود از جانداران عجیب دنیای زیر آب فیلمبرداری کرد؛ تصاویری که می توانند به درک بهتر حیات نخستین کمک کنند. همچنین با کمک دستگاه های «سونار» و لرزه نگارهای پیشرفته ای که در این زیردریایی نصب شده بودند، اطلاعاتی جمع آوری کرد که می توانند در تحقیقات زلزله شناسی و وقوع زمین لرزه های زیر اقیانوسی مورد استفاده قرار گیرند که به بروز سونامی های عظیم منجر می شوند.
کامرون در مصاحبه ای می گوید: «من بسیار کنجکاوم. عاشق علم و اکتشافم. می دانم زمانی که به دنیای زیر آب می روم چیزهایی خواهم دید که هرگز تا پیش از آن ندیده بودم.» و در جای دیگری می گوید: «تجسم، خوراک اکتشاف است. شما باید امکان انجام کاری را تجسم کنید که تا قبل از آن نمی توانستید انجامش دهید.»
ویدیو : کارگردانانی که برای سینما مخترع شدند