گفتوگو با شهلا ریاحی که این روزها حال خوبی ندارد : عكس شوهرش همیشه كنارش است.روزی ...
عكس شوهرش همیشه كنارش است.روزی چندبار با این عكس صحبت میكند. او را «بابا فری» صدا میكند.
پادشا: عكس شوهرش همیشه كنارش است.روزی چندبار با این عكس صحبت میكند. او را «بابا فری» صدا میكند. فری مخفف فرامرز، اسم هنری مرحوم ریاحی است. اسم ریاحی كه میآید، اشكهایش جاری میشود و باز به تصویرش در قابعكس چشم میدوزد. به محض اینكه میفهمد خبرنگاریم با هیجان میپرسد: «سوژه چیه؟» وقتی می گوییم میخواهیم درباره همسرتان با شما صحبت كنیم، پسرش تاكید میكند این تنها چیزی است كه به خوبی به یاد میآورد و شهلا كه انگار ذهنش به سالهای دور پرواز كرده، میگوید: «ریاحی تنها كسی بود كه همیشه در كنارم بود و حتی یك لحظه تنهایم نگذاشت. »
مشکلات مادر در 90سالگی
شهلا ریاحی این روزها حال خوبی ندارد؛ حافظهاش بهشدت ضعیف شده. تنها كسی را كه به خوبی به یاد میآورد و روزها با عكسش صحبت میكند و شبها بیدار میشود و در خانه تاریك دنبالش میگردد، همسرش است؛ اسماعیل ریاحی. مردی كه زندگی «قدرت زمان وفادوست» را عوض كرد و از او شهلا ریاحی ساخت. همه منتظر جشن هفتادمین سالگرد ازدواج آنها بودند كه اسماعیل ریاحی، كارگردان تئاتر و سینما درگذشت. كار شهلا بعد از مرگ شوهر شد در انتظار نشستن، در انتظار پیوستن به او. این ستاره سالهای دور تئاتر و سینما، اولین كارگردان زن سینمای ایران است. جوانترها او را با نقش عزیز خانم در سریال «در خانه» میشناسند اما عزیز خانم نسل سومیها این روزها در نبود همسرش حال خوبی ندارد. بیماری و كهولت سن در آستانه 90 سالگی، به او اجازه صحبت كردن نمیدهد و تقریبا هیچ مهمانی را نمیپذیرد، بنابراین تنها توانستیم دقایقی در كنار او باشیم. (از دوست و همكار عزیزمان، خانم محیا رضایی كه بانی این ملاقات شدند تشكر میكنیم.)
به مشکلات غلبه کردیم
چند سالتان بود با مرحوم ریاحی ازدواج كردید؟
14 سال و او هم 20 سالش بود. بچه بودیم اما در كنار هم بزرگ شدیم.
از چه سنی بازیگری را شروع كردید؟
17 ساله بودم كه ریاحی دست من را گرفت و به تئاتر برد. فقط خدا میداند خانوادههایمان و اطرافیان چه قیامتی كردند. همه میگفتند آخر مگر آدم زن جوانش را روی صحنه میبرد اما ریاحی فراتر از این حرفها بود. او خوب میدانست وقتی بازیگر شوم خیلی زود معروف خواهم شد و طبیعتا طرفدارهایی هم پیدا میكنم اما به اندازه چشمهایش به من و عشقمان اعتماد و اعتقاد داشت. او من را باور داشت. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون و تمام كارهایی كه من كردم را از ریاحی دارم. خانوادهام خیلی حرفها زدند و سعی كردند جلوی ما را بگیرند اما وقتی دیدند من هم كارم را دارم و هم زندگی زناشویی موفق و عاشقانهام را و هم بچههایم را، دیگر پذیرفتند. هیچ وقت كار باعث نشد در زندگیام خطایی كنم.
مادر اسماعیل؛ فرشته محافظ زندگی ما
همسرتان از ابتدا و آن موقع كه ازدواج كردید، در تئاتر كار میكردند؟
ریاحی؟! نه، دبیر دبیرستان بود. بعد جذب تئاتر و سینما شد. سناریو مینوشت و كارگردانی میكرد. خیلی این كار را دوست داشت.
برای شما سخت نبود كه هم کار کنید و هم زندگی خانوادگیتان را اداره كنید؟
اول وارد نبودم و نمیدانستم چهطوری باید از پس همه اینها بربیایم اما خیلی زود فهمیدم چه باید بكنم. اگر حمایت و همراهی ریاحی نبود محال بود که به مشکل نخورم. روحش شاد، مادرشوهرم محافظ زندگی من و مراقب بچهها بود. من یك دختر و یك پسر داشتم. خدا را شكر هر دو آنها هم درجات تحصیلی عالی دارند و هم زندگیشان آرام، راحت و باحیثیت است.
به من میگفت همیشه نقش مثبت بازی کن
وقتی به شهرت رسیدید باز هم از ایشان در كارتان مشورت میگرفتید؟
بله، محال بود كاری را بدون مشورت و نظر ایشان قبول كنم. خیلی من را راهنمایی میكرد. مثلا میگفت فلان نقش را قبول نكن چون منفی است و نقش منفی بهصورت تو نمیآید. میگفت مردم تو را با نقشهای مثبت میشناسند. چون خودش سناریست و كارگردان بود این چیزها را خوب میدانست. به من میگفت همیشه نقش یك مادر مهربان را بازی كن. مردم تو را مثل مادرشان میدانند.
بهترین خاطرهای كه از ایشان دارید، چیست؟
تمام روز و شبهایی كه در زندگی با ریاحی داشتم برایم خوب، شیرین و دلچسب بوده و هیچ نگرانیای نداشتم. امیدوارم همه جوانها هم ازدواج كنند و تا آخر عمر در زندگی با همسرشان یكرنگ و یكدل باشند.
یادداشت پریچهر ریاحی برای پدر و مادرش
در سال 1348، كتابی در زمینه تئاتر ترجمه كردم، فقط به عشق اینكه مقدمهای كوتاه بر آن بنویسم و تشكر خود را به پاس خدمات ارزنده پدر در زمینه هنر و توجهش به خانواده را به ثبت برسانم. سخن كوتاه میكنم و باز هم خود آن مقدمه را در اینجا میآورم؛ هر چند كه پدر عزیزم دیگر نیست...
«اگر یك بازیگر، به مفهوم واقعی كلمه، خود آموخته باشد، استثناست.»
برای مادرم، شهلا ریاحی
به پاس بیش از 50 سال فعالیت هنرمندانهاش در عرصه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون (از سال 1323 تاكنون). با تشكر از پدرم اسماعیل ریاحی بهدلیل شهامتی كه داشت و همسر جوانش را به جمعی برد كه مردود جهل زمان بود و با درود به این دو هنرمند كه در كمال شرافت و انسانیت، از سال 1320 تا سال 1389 در كنار هم زندگی كردند و سرمشقی هستند برای فرزندانشان و تمام فرزندان سرزمین ما ایران.
عمر مادرم طولانی باد پریچهر ریاحی/ كانادا
امیدوارم خیلی زود پیش او بروم
شیرینترین چیزی كه شما در زندگی زناشوییتان داشتید و بهترین تعریفی كه بخواهید از همسر مرحومتان داشته باشید، چیست؟ همان احساسی كه به یكدیگر داشتیم. خب من دختر 14 سالهای بودم كه با ایشان ازدواج كردم و وارد به زندگی نبودم. ریاحی من را راهنمایی كرد و دستم را گرفت. او هم همسر مهربانم بود و هم دوست وفادار و راهنمایم. من هم همیشه به احساس او احترام گذاشتم و دوستش داشتم. و در اینجا اشكها بیاختیار از چشمانش جاری میشوند، دیگر امانش نمیدهند و میگوید: «محال است یك لحظه فراموشش كنم. تمام روز با عكسش صحبت میكنم.» پسرش میگوید مادر نیمهشب بیدار میشود و دنبال پدر میگردد. شهلا اشكهایش را پاك میكند و میگوید: «به هر حال زندگیمان را با وفا، صمیمیت و یكرنگی ادامه دادیم تا اینكه من را گذاشت و رفت؛ حالا من كی انشاءالله پیش او بروم، نمیدانم. امیدوارم خیلی طول نکشد.»
ویدیو : گفتوگو با شهلا ریاحی که این روزها حال خوبی ندارد