آلبوم خانواده «اویسی» منتشر شد : فتحعلی اویسی هم به جرگه خوانندگان پیوست! این ...
فتحعلی اویسی هم به جرگه خوانندگان پیوست! این تازهترین خبری است كه خودش در گفتوگو با ما به آن اشاره كرد و نشان داد خواندن تیتراژهای سریالهای شبانه، او را حسابی سر ذوق آورده است!
شاید نخستین نكتهای كه به محض شنیدن اسمش به ذهن هر مخاطبی خطور كند، تكیهكلامها و خندههای معروف و بامزهاش باشد؛ «دیجیتالم كجا بود؟» یا «دوگوله» كه از آندسته كلماتی بودند كه تا مدتها بین مردم دهان به دهان میچرخیدند و كهنه هم نمیشدند! تكیهكلامهایی كه خودش میگوید آنها را در بچگی از زبان این و آن شنیده و امروز تبدیل به گنجینهای ارزشمند برای او شدهاند. بهانه گفتوگوی ما با «فتحعلی اویسی»، انتشار آلبوم موسیقی مشترك با پسرش علیرضاخان بود كه به تازگی با نام «خونه دل» روانه بازار موسیقی ایران شده است؛ فتحعلیخان اویسی كه خودش میگوید هنوز هم مردم او را به اسم آقای كاووسی، همان مدیر بامزه نشریه وزین شهر قشنگ میشناسند، به همراه پسرش علیرضا و دخترش كتی مهمان زندگی ایدهآل بودند .
داستان تكیه كلامهای من برمیگردد به دوران كودكیام كه از اینور و آنور و آدمهای مختلف حرفهای زیادی یاد میگرفتم و در گوشه ذهنم نگه میداشتم تا اینكه در «بدون شرح» بهترین موقعیت برای استفاده از آنها پیش آمد و حسابی هم گل كرد. تمام این تكیه كلامها را فیالبداهه میگفتم، شاید اگر الان قرار باشد چنین كاری را در فیلم یا سریالی انجام دهم، نتوانم چون همان زمان بود كه این كلمات از ذهنم تراوش میكرد!
هم در كارم عاشقم، هم در خانهام
اینكه من هم بازیگر باشم و هم بتوانم نقش پدری ایدهآل و كامل را برای خانواده و بچههایم بازی كنم، درست است كه تا حدودی سخت بهنظر میرسد اما غیرممكن نیست. وجه تشابه بازیگری و پدر بودن، نشات گرفتنشان از منبعی به نام «عشق» است؛ زندگی و روابط پدر خانواده با اهالی خانهاش سرشار از عشق و محبت است و نسبت به همه آنها احساس مسئولیت سنگینی میكند، زیرا بچهها پاره تن پدر و مادرشان هستند و پدر و مادر خودشان را در وجود آنها میبینند و البته برعكس این قضیه نیز صادق است، در هنر و بازیگری همچنین روابطی وجود دارد؛ مطمئنا در هر كار یا مسئولیتی كه باشید، اگر آن را با عشق انجام ندهید، به هیچ وجه نمیتوان به شما لقب انسان موفق داد. از آنجا كه هم در عالم هنر و هم در سمت پدری شما با عشق طرف هستید، از هردویشان لذت خواهی برد و در كارت موفق میشوی، در غیر این صورت در هیچ كدام شان به سرمنزل موفقیت نخواهی رسید.
هنوز به من میگویند كاووسی!
اكثرا وقتی در اماكن عمومی هستم من را به اسم كاووسی صدا میكنند! همین الان كه داشتیم با بچهها میآمدیم پیش شما، خانمی از كنارمان رد شد و گفت «اِ كاووسی!» (خنده) چون سیلابهای فامیلی كاووسی و اویسی یك شكل است، همه من را با كاووسی میشناسند و هنوز با این اسم من را صدا میكنند. در كل سریالهایی كه با یك بازیگر شناخته میشوند و در یادها میمانند، اغلب كارهای خاطرهانگیزی خواهند شد. برای خودم هم جالب است بعضی افراد با وجود گذشت 8-7 سال از بدون شرح، اسم خودم را نمیدانند اما همهشان كاووسی را میشناسند!
بازیگری، هووی خانواده من است
با توجه به حرفهای كه دارم، متاسفانه نتوانستهام تا امروز آنطور كه دلم میخواسته در كنار خانواده و فرزندانم باشم. از آنجا كه در كارم نیز با عشق جلو رفتهام و از طرفی عاشق خانوادهام هم هستم، حرفهام هوو یا رقیب عشقی سختی برای خانوادهام به حساب میآید. شما اگر 29 روز به یك لیوان هم اظهار علاقه كنی و از صبح تا شب قربان صدقهاش بروی، بالاخره روز سیام اهالی خانهتان كنجكاو میشوند بدانند این لیوان چیست كه این همه هوش و حواستان را با خودش برده، هیچ بعید نیست قبل از اینكه بهخودتان بیایید، آن لیوان توسط همان اهالی خانه نیست و نابود شود! زمانی كه جوانتر بودم، بارها اتفاق افتاده بود كه 6 ماه به خاطر كارم مجبور میشدم دور از خانوادهام باشم، بدون اینكه هیچ خبری از آنها داشته باشم، مسلما اگر من هم جای آنها بودم، صدایم در میآمد. اینجاست كه بحث عشق به كار اجازه نمیدهد آنطور كه دلت میخواهد زندگی كنی. البته وقتی یك مقدار سن بالاتر میرود، آن عشق به كار هم كم رنگتر میشود، در رابطه با من هم همین طور است؛ شاید الان به هیچ وجه دیگر این ریسك را نكنم كه مثلا 6 ماه در یك ده یا شهرستان دور افتاده بدون اینكه از خانوادهام هیچگونه اطلاعی داشته باشم و صرفا به خاطر علاقهام به كارم دوام بیاورم چون دیگر آن جذابیتی كه كارم باید برایم ایجاد كند وجود ندارد.
موسیقی را از كوروش یغمایی یاد گرفتم
داستان تهیه آلبوم موسیقی با پسرم علیرضا از زمانی شروع شد كه او یك ترانه با نام «پسرم» را برای من ساخت و وقتی آن را گوش كردم، یكجورهایی تشویق شدیم با یكدیگر یك آلبوم موسیقی مشترك تهیه كنیم كه بعد از مدتها بالاخره مجوز انتشارش صادر شد. قبل از اینكه بخواهم در تیتراژ پایانی سریالها ترانه بخوانم، میخواندم وگرنه جلوی آن همه استاد موسیقی و اهل فن، مگر میتوانی همین طوری پشت میكروفن بایستی و برای این همه مخاطب برنامه بخوانی؟! خاطرم هست وقتی تیتراژ یكی از سریالها را میخواندم، یكی از روزنامهها نوشته بود «اویسی خواننده هم شد!» چند وقت بعد كه با نویسنده آن مطلب حرف زدم، به او گفتم مرد حسابی مگر به همین راحتی است كه هركس دلش بخواهد بیاید در تلویزیون بخواند؟! این همه آدم موسیقیدان، ریتمشناس، صداشناس و... در صداوسیما فعالیت میكند، فكر كردی به این راحتی اجازه میدهند در رسانه ملی بخوانی؟ مگر میشود یك شبه كسی خواننده شود؟! قبل از انقلاب خانه ما دیوار به دیوار خانه «كورش یغمایی» و برادرانش بود و من هم موسیقی را از آنها یاد گرفتم، از همان موقع هم میخواندم. زمانی هم كه برای ادامه تحصیلم به آمریكا رفتم، یك دوره حرفهای صدا دیدم و استادانم در آنجا تشویقم میكردند بخوانم و میگفتند، تو استعدادش را داری. بعد از آن مترصد یك فرصت مناسب بودم تا خودم را محك بزنم كه بهترین موقعیت برایم فراهم شد و در تیتراژ پایانی یكی از سریالهایی كه بازی میكردم، خواندم و حسابی هم گل كرد.
مشاوران كاری من
تا امروز هیچوقت نه سفارش پسرم را به كسی كردهام و نه سفارش دخترم را. اصلا خوشم نمیآید ببرمشان جایی و بگویم در كارهایتان از وجود اینها استفاده كنید! ولی اگر كسی از من بپرسد بچههایت بازی میكنند یا نه، جواب مثبت میدهم. سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوشتیپ میگشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی میكند یا نه، من هم گفتم بازی میكند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاریاش كنید. خاطرم هست الان بچهها باید سفارش من را به اینور و آنور بكنند، نه من(خنده.) تمام سناریوها و فیلمنامههایی كه برای من میفرستند اول علیرضا و كتی باید تایید كنند و درصورت این اتفاق، آن كار را میپذیرم. البته كتی منتقد درجه یك من هم هست!
محبوب، نه مشهور
مسلما شهرت محسنات زیادی دارد اما شخصا دوست دارم بیشتر محبوب باشم تا مشهور چون این خواسته اكثر مردم است كه محبوب باشند، وگرنه شهرت خالی كه فایدهای ندارد! هیچ وقت دلباخته و دنبال شهرت نبودهام ولی چون محبوبیت برتری محسوسی نسبت به شهرت دارد، دوست دارم این اتفاق برای من بیفتد.
اگر قاتل باشم باور نمیكنند
متاسفانه در ایران به كار طنز آنچنان كه باید بها نمیدهند و جدیاش نمیگیرند! زمانی كه میخواستم در كارهایم تغییر ایجاد كنم و از نقشهای منفی و جدی به سمت نقشهای طنز بیایم، واقعا میدانستم دارم ریسك بزرگی انجام میدهم چون اگر در طنز به موفقیت نمیرسیدم، دیگر هیچ راه برگشتی برای بازی در نقشهای جدی برایم باقی نمیماند چون مثلا اگر میخواستم در یك فیلم نقش قاتل را بازی كنم و هفتتیر بكشم، تماشاگر دیگر باور نمیكرد من قاتلم و میگفت برو بابا تو كه این كاره نیستی یا به محض اینكه تفنگم را درمیآوردم، تماشاگران میزدند زیر خنده! یا تماشاگران دیگر باور نمیكنند من ایلچی سربدارانم و میتوانم آدم بكشم، میگویند این كاووسی سربداران است! وقتی طنز را انتخاب كردم، دیگر راهی برای بازگشت به نقشهای جدی برایم باقی نمانده، البته خیلی دوست دارم یك نقش جدی را تجربه كنم و ببینم عكسالعمل مخاطبان نسبت به آن چیست و آیا قبولم میكنند؟ شاید خیلیها یادشان نباشد یا حتی ندانند كه من بازیام را با نقشهای جدی و تا حدودی منفی در سینما آغاز كردم. بیمیل نیستم اگر پیشنهاد خوبی برای بازی در نقشهای جدی داشته باشم دوباره اینگونه نقشها را تجربه كنم چون دوست دارم یواشیواش دوباره به سمت این نقشها برگردم، به همین دلیل در حال آهسته حركت كردنم. البته شك نداشته باشید در همه جای دنیا خنداندن آدمها با وجود مشكلات و دغدغههای زندگیشان بسیار كار مشكلی است،
سر كار «دارا و ندار» عوامل گروه برای نقش دكتر دنبال یك جوان خوشتیپ میگشتند كه از من پرسیدند علیرضا بازی میكند یا نه، من هم گفتم بازی میكند ولی باید خودتان با او تماس بگیرید و دعوت به همكاریاش كنید
تعصب زیادی روی پدرم دارم
من و علیرضا مشاوران پدر هستیم و همیشه راجع به كارهایی كه قرار است بازی كند با هم مشورت میكنیم. ویژگی پدر این است كه در خصوصیات اخلاقیاش هیچچیز بدی ندارد. بسیار مهربان، شوخطبع و خوش اخلاق است. بارها اتفاق افتاده به خاطر فشار كاری، فرصت نكرده چند روزی ما را ببیند و نمیتواند از كارش بزند، به همین دلیل ما سراغش میرویم و سر لوكیشن همدیگر را میبینیم. شغل پدرم را خیلی دوست دارم و اصلا به این موضوع فكر نكردهام كه كاش شغلش چیز دیگری بود. اگر كسی از كار پدرم انتقاد صحیح و بجا بكند، به هیچ وجه ناراحت نخواهم شد اما در كل تعصب زیادی روی پدرم دارم. خیلی اوقات دلم برای پدرم تنگ میشود و یكهو هوس میكنم با هم حرف بزنیم، بنابراین سریع گوشی تلفن را برمیدارم و به او زنگ میزنم، همیشه هم حرفهای محبتآمیز زیادی بین ما ردوبدل میشود. مسلما هم من و هم علیرضا به حمایت و پشتیبانی پدرمان نیاز داریم اما هیچوقت دوست نداریم از نامش برای منافع خودمان سوءاستفاده كنیم. من هم در چند كار بازی كردهام و به تازگی در 2فیلم حضور داشتهام درآینده اكران خواهند شد.
پدر ایدهآل 80 درصدی من
خیلی برایم مهم است پدرم در چه كاری بازی كند، همیشه قبل از پذیرفتن پیشنهادهایمان هم من به او مشورت میدهم و هم او به من توصیههای لازم را میكند. یك بازیگر واقعا مجبور است تمام انرژیاش را صرف كارش كند، پدر هم همینطور است و اغلب بعد از اینكه از سركار به منزل میآید، سعی میكنیم زیاد مزاحم استراحتش نشویم. اگر پدر فرصت اندكی هم برای ما در نظر بگیرد، همان زمان آنقدر شوخطبع و خوشاخلاق هست كه تمام دوریهایمان جبران میشود. هیچوقت نمیتوان پدری را كامل و ایدهآل دانست اما فكر میكنم پدر من با تمام مشغلههای كاری كه داشته، 80 درصد حق پدریاش را ادا كرده. دلیلی نمیبینم از اسم پدر برای راه انداختن كار خودم سوءاستفاده كنم! البته بارها پیش آمده وقتی برای انجام كاری به محلی رجوع كردهام، وقتی فامیلیام را فهمیدهاند و شباهتم به پدر را دیدهاند، حسابی با من خوشوبش كردهاند.
داستان آلبوم موسیقی من و پدر
تیتراژ سریال «بدون شرح» كه ترانهاش را یغما گلرویی گفته بود را من خواندم كه حسابی گرفت و به فاصله یكیدو سال بعد پدر تیتراژ سریال «كمربندها را ببندیم» را خواند و استقبال زیادی از سوی مردم شد و درخواست كردند من و پدر در كنار هم یك آلبوم مشترك ارائه كنیم. تا اینكه ترانهای به نام «پسرم» را ساختم و كار خیلی خوبی از آب درآمد و من و پدر كمكم به این فكر افتادیم كه یك آلبوم مشترك با هم بسازیم . البته این كار به دلایل مختلف چند سالی بعد از ساخته شدن پشت خط ماند و به تازگی آماده پخش شده است. در این كار ترانه تیتراژهای سریالهایی كه من و پدر خواندهایم در كنار چند ترانه دیگر وجود دارد و آلبوم بسیار خوبی شده است. آقایان افشین یداللهی و یغما گلرویی ترانههای این آلبوم را سرودهاند و تعدادی از ترانههای آلبوم را نیز آقای امید حجت ساخته است، ضمن اینكه همه نوع سبكی از موسیقی در این آلبوم وجود دارد.
ویدیو : آلبوم خانواده «اویسی» منتشر شد