آزاده نامداری: آرزویم اجرای برنامه در تاسوعا و عاشوراست : اخبار فرهنگی - ...
اخبار فرهنگی - آزاده نامداری: آرزویم اجرای برنامه در تاسوعا و عاشوراست
آزاده نامداری میگوید که یکی از آرزوهایش اجرای برنامه مذهبی در عاشورا و تاسوعاست.آزاده نامداری با تیپ و شمایل ویژهاش خیلی زود توانست به عنوان یك مجری متفاوت خود را در عالم رسانه نشان بدهد. شاید ویژگیاش هم این بود كه با وجود حجاب سفت و سختاش آدم سختی به نظر نمیرسید. در همان لباس بسیار صمیمی و راحت بود و این احساس را كه یكی از ماست به سادگی منتقل میكرد. شاید دلایل پیش پاافتادهای هم داشته باشد. اینكه میگوید من خودم هستم.
همین كه میبینید. نه متعصبتر از این و نه كماعتقادتر. با همه انتقاداتی كه به خیلی از رفتار و عادتها دارم. با پایبندی جدیام به بسیاری از باورها. احتمالاً برای همین سادگی و روراستی هم بود كه توانست بسیار سریعتر از آنچه باید، جای خودش را در دل مخاطبان باز كند.
آزاده نامداری كه اخیراً نامش با حاشیههایی هم همراه بوده، نشان داده كه صبور و خویشتندار است و میتواند از تونل مشكلات عبور كند. این خویشتنداری هم ممكن است از همان نگاهش به مذهب و آیینهای مذهبی بیاید.
از وابستگی سفت و سختاش به فرهنگ عاشورایی و از ارادتی كه دارد. چیزی كه بعید است همه درباره او بدانند. اینكه از بچگی پای ثابت هیاتها و عزاداریها بوده و هنوز هم هست. اینكه محرم و آنچه بر حسین(ع) و یارانش رفته، نقش پررنگی در زندگیاش داشته و هنوز هم دارد. با او درباره محرم و عادات و نگاهش صحبت كردیم و حرفهایش را شنیدیم. همانقدر ساده و صمیمانه كه از او انتظار میرفت.
اولین بار اسم امام حسین (ع) چه زمانی برای شما مطرح شد و اولین صحنه عزاداری كه در ذهن شماست كی بوده؟
یك دفتر در خانهمان بود كه از روی كتابی به اسم «مرثیهای كه ناسروده ماند» نوشته آقای پرویز خرسند بازنویسی شده بود. این كتاب درباره شخصیتهای كربلا است و در آن زمان چون چاپ آن ممنوع شده بود مادرم نشسته بودند و تمام آن را رونویسی كرده بودند و این اولین آشنایی من در دوره راهنمایی با این كتاب بود. با همین كتاب هم بود كه عاشورا برای من دغدغه شد؛ گفتم لابد خیلی مهم است كه مادرم نشسته و تمام آن را نوشته و گرنه میتوانست مثل یك كتاب معمولی با آن برخورد كند. در این كتاب شخصیتهای كربلا بسیار عالی توصیف شده بودند.
البته نگاه من به واقعه كربلا و تاسوعا و عاشورا خیلی عمقیتر از قیمه نذری است و خیلی هم موضع دارم در مورد نگاه سطحی به این واقعه عظیم. من آرزو میكنم یك بار تلویزیون فرصتی در اختیار من یا یك خانم با ویژگیهای من - چون همه فكر میكنند خانمی كه میخواهد در این باره صحبت كند باید جور دیگری باشد- قرار دهد تا در تاسوعا و عاشورا برنامهای داشته باشم. در این برنامه میخواهم بگویم مردم به جز هیأت رفتن و به جز رفتن به خیابان میتوانند بنشینند و تلویزیون ببینند و استفاده كنند؛ ولی تلویزیون به نظر من در این ماه این خلا را برای مردم پر نمیكند.
برنامهای كه شما میگویید چه ویژگیهایی دارد. به نظر شما جای چه چیزی در این روزها در تلویزیون خالی است كه شما دوست دارید در برنامهتان بیاورید؟
من چندین دغدغه دارم. یكی اینكه طبق روایات ۴ماه و ۱۰ روز اگر اشتباه نكنم طول كشیده كه امام حسین از مدینه به سرزمین كربلا آمدند. یعنی ۴ماه و ده روز ایشان طلب كمك كردند و این از نظر من یك نماد و یك پیام است، پیامی كه آن را در ۴ماه و ده روز دادهاند نه در یك روز و یك ساعت! و افرادی بودند كه اتفاقاً بزرگ زمان خودشان بودند، فامیل یا از نزدیكان امام بودند اما برای یاری ایشان نیامدند.
میخواهم اشاره كنم به جمله شهید آوینی كه میگوید هر كسی لیله القدری دارد كه باید انتخاب كند. و افرادی بودند در آن زمان كه ۴ماه لیله القدر داشتند و برای رفتن تصمیم نگرفتند. امام حسین نوه پیامبر بودند، از زمان پیامبر زمانی نگذشته بود كه بخواهند این را فراموش كنند. مثلاً یكی از كسانی كه با امام جنگید پسر سعد بن ابی وقاص بود. سعد فاتح قادسیه بود و برای پیامبر جنگیده بود اما فرزندش به دشمنی امام حسین (ع) برخاست. چرا حافظهها انقدر كوتاه مدت بوده كه همه چیز فراموش شده. این ۴ماه و ده روز به نظر من خیلی موضوع مهمی است و آنچنان كه باید به آن پرداخته نشده.
چرا در جامعه ما الان خیلیها چیزی در مورد چرایی این اتفاق نمیدانند؟ من در دانشگاه خوبی درس خواندم و همكلاسیهای خوبی هم داشتم اما خیلیها چیزی در این مورد نمیدانستند. دوست دارم یك برنامه بسازم و بگویم: بسم ا... رحمن رحیم! اصلاً چرا این اتفاق رخ داد؟؟
هیچوقت به این فكر نكردید كه به عنوان یك زن، یك نگاه زنانه به شخصیتهای زن عاشورا داشته باشید؟
بعضی از شخصیتهای زن برای من كاراكترهای بسیار بزرگی هستند مثل هاجر یا حضرت زینب (س)؛ در مورد اینها میتوان خوب صحبت كرد اما نمیتوان تصویرسازی خوبی داشت من میخواهم بیشتر از المانهای تصویری استفاده كنم و تلنگر را با تصویر در مردم ایجاد كنم. دهه محرم سالی یك بار اتفاق میافتد و به نظر من یك فرصت است كه تلویزیون كه پرمخاطبترین رسانه است باید از آن استفاده كافی داشته باشد؛ نه به خاطر تلویزیون بودنش به این دلیل كه تمام كسانی كه در تلویزیون مشغول به كار هستند مذهبی هستند و به خاطر رسالت انسانیمان در این دهه مسئولیت خطیری برعهده تلویزیون است.
خب الان هم تلویزیون در این دهه برنامههای مذهبی پخش میكند. سؤال من این است كه به نظر شما خلا تلویزیون در این مورد چیست؟ جای چه چیزی خالی است كه نسل ما نسل بچههای انقلاب به آن نیاز دارد؟
من یك اعتراضی به نسل دهه ۵۰ دارم كه خیلی از بالا به ما دهه شصتیها نگاه كردند انقدر كه دهه شصتی اعتماد بنفسشان را از دست داد و فكر میكرد كه نسل دهه ۵۰ چقدر بهتر و انسانتر و شریفتر بودند. این نگاه از بالا به پایین یك نسل را تحت تأثیر قرار داد. من یك سؤال میپرسم شما از تلویزیون چه چیزی را دریافت میكنید؟
من خودم یكی از مذهبیترین برنامههای تلویزیون را میبینم كه «این شبها» ست و فكر میكنم یك كلاس با كل برنامههای تلویزیون ما فرق دارد. ولی برنامهای كه شما میگویید چقدر میتواند متفاوت با مثلاً برنامه «این شبها» باشد؟
خب من باز هم سؤال خودم را میپرسم. مردم ما در این سالها چقدر تلنگر خوردند از این برنامه؟
چه متری هست كه بگوید برنامهای كه آزاده نامداری میسازد بهتر است؟ كه حرف متفاوتی میشود زد؟
من نه! من میگویم یك خلایی در این سالها در تلویزیون ما وجود دارد. و من از آرزوهایم گفتم كه دوست دارم اگر یك روز به تلویزیون برگشتم با یك برنامه مذهبی باشد و این دید كنار گذاشته شود كه برنامه مذهبی به من نمیآید. چرا؟ اتفاقاً این اشتباه است.
خب این جاافتاده در تلویزیون كه این برنامهها به یك تیپ افراد خاص سپرده شود. البته سپردن برنامه مذهبی به آقای درستكار هم ریسكی بود كه تهیهكننده انجام داد چون با تجربه تهران بیست و... نباید این كار را میكردند. ریسك كردند و بسیار خوب جواب داد.
این فكر را كنار بگذارید كه من گفتم میخواهم برنامهای بسازم یا جای من خالی است در تلویزیون. من گفتم اولا آرزوی من این است كه برنامه مذهبی اجرا كنم و دو اینكه به عنوان یك مخاطب دارای دغدغه میگویم یك چیزی كم است، یك حسی در تلویزیون ما منتقل نمیشود. من از پنجره خانهمان صفهایی كه برای غذا تشكیل میشود را میبینم. خب این اعتقاد خیلی خوب است. اینكه یك روز با روزهای قبل متفاوت است. اینكه یك روز در جامعه ما روحیه جمعی ویژهای هست و مثلاً یك روز در پایتخت ما همه قیمه میخورند و اتفاقاً همان موقع كه غذا را میگیرند در خیابان هم میخورند. خب این یك روحیه جمعی و چیزی است كه جامعه ما به آن نیاز دارد.
در این روز خاص هم مردم میتوانند با هم بیرون بیایند و عزاداری كنند اما یك بعد دیگر هم وجود دارد و آن این است كه آیا این مردم به فلسفه این روز و آیین فكر هم میكنند؟ به جز غذا خوردن آیا فكر هم كردی؟ این فرصت از دست میرود. این ده روز خیلی مهم است من دلم برای این ده روز میسوزد. میگویم فقط قیمه خوردید؟ فقط دور هم جمع شدید؟ همان قصه شور و شعور است. اگر قیمه میخوریم دور هم خب فكر هم بكنیم! من وقتی سر كلاس به همكلاسیها میگفتم این قصه ۴ماه و ده روز طول كشیده، همه تعجب میكردند. شاید فكر میكردند كلاً مردم یك ربع وقت داشتند كه تصمیم بگیرند با امامشان بروند یا نه. و خب در آن فرصت كم هم نمیتوانستند، پس ایشان را همراهی نكردند.
برای این تأثیرگذاری غیر از كتاب «مرثیهای كه ناسروده ماند» چه كتاب دیگری خواندهاید كه بخواهید توصیه كنید؟
حتماً كتابهای دیگری خواندهام، اگرچه الان اسمی در ذهنم نیست. مثلاً به نظر من همین كتاب شهید آوینی كتابی است كه اذیت نكرده.
كتاب دكتر شهیدی چطور؟
دكتر شهیدی نگاه تاریخی دارد و شور ندارد. من اگر بخواهم برنامهای بسازم یا كتابی بنویسم شور میخواهد. كربلا را با كلمهها توصیف نمیكنند.
اما یكی از معضلاتی كه سبك عزاداریهایمان دارد همین شور است كه در آن هیچ تفكری نیست. یكی از نقدهایی كه حتی مراجع ما به مداحیها وارد میكنند همین است كه این شور غلبه كرده و سطح عزاداریها را پایین آورده. شما هم میگویید كه اگر برنامه بسازید به دنبال شور میروید؟
من توضیح دادم كه شور و شعور با هم خوب است. اگر فقط قیمه بخوریم بد است. باید در كنار آن تفكر هم باشد. اگر یك سری اندیشمند هم دور هم جمع شوند و فقط حرف بزنند این هم بد است. عاشورا همهاش حس است. باید با آن احساساتی شد. در طول این زمانها تنها كتابهایی در این عرصه موفق شدند دل مرا ببرند، آنهایی بودند كه هم اطلاعات دادهاند و هم حالم را بد كردهاند. مثلاً این جمله كه هر كس لیله القدری دارد هم شور و هم شعور است؛ یك هفته مغز من را با خودش درگیر میكند.
هیأت كجا میروید؟
زنعموی مادرم جایی به اسم زینبیه دارد كه من هر سال آنجا میروم. مجموعهای از خانمها كه خیلیهایشان مسن هستند ولی حرفهای خوبی میزنند. آنجا بیشتر شور است و نسل من آنجا اقناع نمیشود. حالا من یا به خاطر فامیل بودن یا به خاطر اینكه در آن مجلس حسابی گریه میكنم به آنجا میروم. هر شبی كه تلویزیون نتواند مرا جذب كند به آنجا میروم یعنی شبكههای تلویزیون را میگردم اگر برنامهای باشد كه بتواند جذبم كند در خانه میمانم حتی اگر آن برنامه فقط پخش یك سخنرانی یا نشان دادن یك هیأت عاشورایی باشد. مثلاً نشان دادن عزاداری شهرهای مختلف؛ عزاداری یزد فوقالعاده است.
اردبیل و زنجان عالی هستند. جنوبیها خیلی خاص هستند. یا مثلاً چیز دیگری كه در تلویزیون به آن میپردازند پخش زنده از كربلاست؛ یك وقتهایی به خودم میآیم، میبینم ۴ساعت است مدام این برنامه را نگاه كردهام. در حالی كه میشود آن را نشان داد و كسی هم روی تصاویر صحبتی بكند اما من حاضرم ۴ساعت این برنامه را نگاه كنم و مثلاً فقط بنویسد «زنده، كربلا». این حس خاصی را در من به وجود میآورد. كربلا از نظر من ۸۰درصد شور است. هر كسی كه آمد و خواست شور را از این مراسم بگیرد به نظر من اشتباه فهمید.
در مورد عزاداری شهرهای مختلف گفتید. تا به حال برای عزاداری در این مناسبتها شهر خاصی رفتهاید؟
نه.
کربلا رفتهاید؟
حدود سه سال پیش در سوم و چهارم شعبان روز ولادت امام حسین (ع) و حضرت عباس آنجا بودم. یك اتفاق عجیب رخ داد و من توانستم بروم و دقیقاً رو به روی گلدستهها ۵-۶ شب از شبكه الكوثر برنامه اجرا كردیم. نمیتوانم بگویم چه اتفاق فوقالعاده ای بود.
پس تجربه برنامه مذهبی داشتهاید؟
بله از شبكه دو پخش و با حمایت شبكه الكوثر پخش میشد. بازخوردهای خوبی هم دریافت كردیم. نه به خاطر من، به این دلیل كه قاب قشنگی بود. من میگویم تلویزیون همهاش قاب است. یعنی تصویر مهم است. با رادیو متفاوت است. شما فكر كنید از بینالحرمین، برنامهای كه اصلاً هم تولیدی نبود و مجری هم كسی نیست كه از او ذهنیت و سابقه دینی داشته باشی.
اینكه قشنگ است. اینكه بگوییم فقط چند نفر خاص نیستند كه در مورد امام حسین حرف میزنند همه میتوانند در این مورد حرف بزنند.
خب من الان چشمم ترسیده و احساس میكنم بخشی از جامعه نمیپذیرند كه كسی غیر از مجریهایی كه سبقه مذهبی دارند این جور برنامهها را اجرا كنند.
زندگی در دهه اول محرم چقدر تغییر میكند؟
خیلی. تغییر اساسی این است كه غذا نمیپزیم خیلی از اطرافیان نذری دارند.
شما خودتان نذری نمیپزید؟
نه.
مشكلی پیش نیامده تا به حال كه برای آن نذر كنید؟
خیلی نذر میكنم. ولی نذر غذا نداشتیم تا به حال. بیشتر نذر قربانی داشتیم كه آن را هم در عید قربان انجام میدهیم. ولی در فامیلمان خیلی غذا میدهند. برای همین این یك اصطلاح بین ما است كه میگوییم ده روز اجاق گازمان خاموش است.
تغییر دوم این است كه من سعی میكنم در آن یك هفته ده روز، یك چیزهایی بخوانم. دعا، كتابهای قدیمی یا قرآن بخوانم. و در حقیقت اضطراب همیشگی من این است كه این وقت و فرصت از دستم میرود. به نظرم این ده روز خیلی مهم است. البته در شبهای قدر ماه رمضان هم این احساس را دارم.
این را هم بگویم كه البته نمیدانم چقدر گفتن آن درست است اما ناخواسته به آقایانی كه بگویند هیأت میروند احترام میگذارم. این یك تفكر شكل گرفته و ریشهدار در من است كه وقتی با مردی برخورد میكنم اول میسنجم ببینم این آقا هیأت میرود یا نه. آقایانی كه هیأتی هستند و چنین مسلكی دارند برای من دارای احترام هستند.
چرا؟
احساس میكنم یك مسلك دارند كه من به آن مسلك احترام میگذارم و آن را دوست دارم. این یك عقیده شخصی است.
دكتر شریعتی میگوید به جای قیمه باید كتاب بدهید؟
البته دكتر شریعتی هم به شور اهمیت میدهد خود ایشان رئیس شور است یعنی دیوانهات میكند آنقدر كه شور دارد.
منطقش این بود كه قیمه را كنار بگذار و جای آن كتاب بده مردم بخوانند.
شاید آن زمان آگاهی مردم خیلی پایین بوده.
البته الان نذر فرهنگی هم باب شده، مثلاً كسی هزینههای چاپ كتاب را میدهد.
من چنین نذری در شبهای قدر داشتم یك چیزهایی درباره امام علی مینوشتم كپی میكردم و در مسجد بین مردم پخش میكردم. تا ده سالی هم ادامه داشت و یكی دو سال پیش آخری آنها بود.
نذر بود یا یك نوع علاقه؟
نمیدانم.
كلا این رسم را دارید كه برای حل یك مشكل نذر كنید
من چله میگیرم. مثلاً الان ده روز است در اینستاگرام چلهای گرفتهام كه هر شب یك آیه از قرآن میگذارم هر كس با نیتی میخواند. یا مثلاً یك بار كامل قرآن را برای خودم نوشتهام و بعد از آن میخواستم تفسیر را هم بنویسم و تا یك جایی تفسیر را از كتاب آیت ا... مكارم نوشتهام اما كامل نشد. این تفسیر اطلاعات خیلی زیادی به من داد.
شما جزكسانی هستید كه میخواهید امتحان بدهید باید مطالب را بنویسید؟
بله و این باعث شده من بینهایت شعر حفظ باشم.
از نواهای محرمی صدای چه كسی را دوست دارید؟ نوحهای هست كه از آن لذت ببرید و برای خودتان تكرار كنید؟
صدای حاج منصور ارضی كه خیلی سوز دارد؛ یكی مدینه شهر پیغمبر و یك كار سوزناك هم در مورد حضرت رقیه دارد. آقای طاهری را هم دوست دارم. ولی كار خیلی مداحان جدید و جوان را نمیشناسم.
اگر بخواهید برای دیدن هیأت بروید، كجا میروید؟
محله خودمان مرزداران مسجدی داریم به نام مسجدامیرالمومنین كه بسیار مسجد فعالی است.
نوشتههایتان را در همان مسجد پخش میكردید؟
بله. البته من نمیخواستم آدرس بدهم ولی آدرس خانهمان را دادم. من شنیدهام كه مثلاً بازار خیلی فوقالعاده است یا مجیدیه عزاداری خوبی دارد ولی همیشه محل خودمان بودهام.
اسم امام حسین (ع) چه چیز به یادتان میآورد؟
هیأت.
حضرت عباس؟
جانباز.
حضرت علی اكبر؟
خیلی مظلوم بودند.
هیأت؟
آدمهای خوب.
جانباز؟
داییم.
محرم؟
فرصتی كه مثل ابرها میگذرد.
حضرت زینب؟
«خانومی كه شما باشی» البته به تمام معنا. همه ویژگیهایی كه یك زن در بحران باید داشته باشد.
از میان المانهای محرم كدام را بیشتر دوست دارید؟
زنجیر برای من از همه قدیمیتر است. شاید از بچگی چون من هم زنجیر داشتم ولی بقیه چیزها خیلی مردانهتر هستند. من در بچگی زنجیر داشتم اما سنج و طبل را شاید تا به حال لمس هم نكرده باشم یا مثلاً علم.
هیچوقت در تئاترهای عاشورایی و شبه تعزیه بازی داشتهاید؟
نه من اصلاً بازی نكردهام.
الان مد شده تعزیههای آپارتمانی كه بیشتر تئاتری هستند؟
من هم شنیدهام. امروز در رادیو نمایش یكی از همكارها میگفت كه تئاتر تعزیهای كار میكنند.
عزاداری جوانهای نسل شما با نسل قبل از شما چه تفاوتی دارد؟
به نظرم در گذشته مجالس خیلی شلوغتر بود. اصیلتر بود. نسل دهه ۵۰ خیلی شور و شعور را بیشتر با هم تلفیق میكردند. ولی عزاداریهای الان بیشتر شور است.
اگر بخواهید فضای كربلا را در چند خط توصیف كنیدچی برای شما خیلی آرامش بخش است؟
چند چیز از آن فضا در خاطرم مانده. یكی اینكه ما سر مزار «حر» رفتیم. برای من و در زندگی من حر خیلی آدم مهمی است. نماد كسی است كه توانسته برگردد. این پیام خوبی برای بشر دارد كه یكی تا ته بدی رفته ولی شده برگردد. من خیلی هم حالم بد باشد و از خودم بدم بیاید میگویم میشود تا تهش رفت و برگشت. این پیام را برای من دارد كه خدا هنوز به انسان امیدوار است. چون كسی مثل حر بوده كه برگشته و خدا او را پذیرفته.
بینالحرمین برخلاف تصور ما جای خیلی وسیعی نیست اما خیلی باشكوه است.
چیزی كه آنجا جلب توجه میكند تعداد عظیم شیعیانی است كه به سختی آمدهاند. ما خیلی راحت با پرواز مستقیم تهران نجف رفتیم و برگشتیم اما كسانی را دیدم كه با چه سختی آمدهاند؛ نه هتل دارند و نه امكاناتی. با ماشین آمده بودند و مسیری را هم پیاده آمده بودند. من شیعیان را مظلوم دیدم.
خیلیهایشان پول نداشتند هتل بروند و میتوانستند نیایند ولی آمده بودند. خیلی به این فكر كردم كه من هم اگر قرار بود سختی بكشم میآمدم؟ و به نظرم این ده روز محرم هم جای این است كه فكر كنیم اگر آن زمان بودیم چه میكردیم؟ و اگر این را یاد بگیریم خیلی كارها را نمیكنیم. و این یك مسئله هم دینی و هم روانشناسی است. در روانشناسی هم داریم كه خودت را جای طرف مقابل بگذار، ولی ما این كار را انجام نمیدهیم. به همین دلیل هم هست كه انقدر راحت یكدیگر را قضاوت میكنیم. به نظرم دهه محرم وقت این است كه خودت را جای طرف مقابل بگذاری. دهه محرم وقتی است كه دوباره نگاه كنی به آنچه كه بودهای. به تصمیمهایی كه میتوانی بگیری. به اینكه باید برگردی. به اینكه حق كدام سوست و چقدر باید برایش هزینه داد و اینكه حاضری از خودت بگذری و مثل آنها كه فداكاری میكنند سختی را تحمل كنی یا راحتی را انتخاب میكنی.
آزاده نامداری وقتی وارد شد، به عنوان یك خانم مذهبی، شكل و سیمای جدیدی از حجاب اسلامی و اجرای بانوان را وارد رسانه كرد. درست است؟
با توجه بهشناختی كه من الان از فضا دارم احساس میكنم فضا هنوز همان است و عدهای تخریب میكنند. یعنی تخریب به معنای واقعی كلمه. تخریبی كه نه در آن امر به معروف وجود دارد و نه دلسوزی. تخریب یعنی خراب كردن یك چهره كه در ذهن آدمها ساخته شده. من وقتی وارد تلویزیون شدم چادر معمولی داشتم چون تمام تیمی كه بودند چادر عادی داشتند. بعد از آن من به هر دلیلی، در ساعتی كه اصلاً ساعت دیده شدن نبود، یعنی ساعت یك بعدازظهر، دیده شدم. این ساعت ساعت مرده است.
یعنی من كمی متوجه شدم كه دیده شدهام و مدیران بالادست من خیلی بیشتر از من این دیده شدن را متوجه شدند. و به من گفتند چادری هست به اسم چادر ملی بیا این را سر كن تا آن را جا بیندازی. من موضع وحشتناكی داشتم و میگفتم این كار را انجام نمیدهم چون احساس میكردم با این چادر در خیابان به من نگاه میكنند چون كس دیگری از آن استفاده نمیكند مثلاً میگویند این خانم كه...
بعد قبول كردم كه چادر ملی سر كنم. یك هفته گذشت دیدم در دانشگاه هم بعضی از بچهها هم همین چادر را سر میكنند. بعد یك آقای راننده داشتیم در تلویزیون خیلی مذهبی بودند به من گفتند كه دخترم بچه دار است الان چادر شما را سر میكند و راحت بچهاش را هم بغل میكند. یا مثلاً خانم دانشجویی میگفت من میتوانم با این چادر كیفم را راحت دست بگیرم. بعد حتی كسانی را دیدم كه میگفتند ما دوست داشتیم كیفمان هم دیده شود حالا كیف دیگر در چادر مخفی نیست. انواع و اقسام آدمهایی كه میخواستند چادری شوند و احساس محدودیت میكردند وارد این فاز شدند.
من این را یك بار دیگر هم گفتهام كه مثلاً پروژه چادر رنگی ما با شكست مواجه شد. ۷سال بعد از آن ما در اتاق فكرمان گفتیم چادر رنگی اشكال شرعی و عرفی ندارد از چادر رنگی استفاده كنیم. در این مورد هم من موضع داشتم و میترسیدم چون اساسا آدم با شهامتی نیستم. ولی چادر رنگی سر كردم اما بعد از مدتی دیدم اصلاً در جامعه با استقبال مواجه نشد.
یعنی شما در این موارد فقط یك مجری بودید؟ خودتان تصمیم نمیگرفتید كهچی خوب است وچی نه؟ كه كدام لباس را دوست دارید؟
بله. كلاً من در تمام بحرانهای زندگی فقط مجری بودم و همه كاسه كوزهها سرم شكسته.
تصمیمگیرنده اصلی نبودید؟
خیر. نه در مورد چادر ملی و نه در مورد چادر رنگی. اگر خوبی دارد مال من نیست، اگر هم بدی دارد مال من نیست.
یعنی شما اول با چادر ساده بودید؟
بله حدود یك سال از برنامه من با چادر ساده بودم.
اما الان تصویر شما در ذهن اكثریت مردم با چادر ملی است.
بعد از یك سال، یك سال و نیم از چادر ملی استفاده كردیم كه تلویزیون هم پر شد اما خب مثلاً از چادر رنگی استقبال نشد، مردم آن را دوست نداشتند، چون معتقدند شانیت چادر به مشكی بودن آن است. به همین دلیل من هم دیگر اصراری نداشتم كه مثلاً هر شب با چادر سورمهای روی آنتن بیایم. ولی چادر ملی را مردم دوست داشتند.
اخبار فرهنگی - رزونامه قدس
ویدیو : آزاده نامداری: آرزویم اجرای برنامه در تاسوعا و عاشوراست