هیولای بیقرار سینمای آمریکا : اگر شما قصد تجسم بخشی به انواع جنون آمریکایی ...
اگر شما قصد تجسم بخشی به انواع جنون آمریکایی از هر شکل و رنگ در یک قالب منسجم را دارید تنها کافی است به کارنامه مایکل شانون نگاهی بیندازید. شانون تجسم همان ایده اولیه شماست. خبرگزاری صبا: اگر شما قصد تجسم بخشی به انواع جنون آمریکایی از هر شکل و رنگ در یک قالب منسجم را دارید تنها کافی است به کارنامه مایکل شانون نگاهی بیندازید. شانون تجسم همان ایده اولیه شماست.
شانون در این سالها به خوبی در نقش شخصیتهای مثبت رو به زوال رفته یا هیولاهای تراژیک ظاهر شده است. در «جاده رولوشنری» در نقش یک نابغه ریاضی گرفتار به گسست روحی و عقلی خوش درخشید و نامزد جایزه اسکار شد، در «مرد یخی» نقش یک قاتل مافیایی بی رحم را بهسادگی هرچه تمامتر ایفا کرد و این فهرست همینگونه ادامه دارد. دوربینها با ظاهر وی رابطه بسیار خوبی برقرار میکنند، چهرهای سرسخت، چشمانی خیره و احساساتی که هر لحظه امکان انفجارش در مقابل چشمهای مخاطب به نظر محتمل میرسد.
در هر حال مهارت اصلی شانون حفظ ریتم تنش در تک تک صحنه هایی است که حضور دارد. در اکثر مواقع او را برای بازی در نقش شخصیتهای شریر یا درستکارانی که میتوان به آنها ترحم کرد انتخاب میکنند. این روند به گونهای پیش رفته که به نظر میرسد هر زمان او را به عنوان قهرمان اصلی فیلمی انتخاب کنید، میتوانید خطر نابودی اثر خود را به خوبی استشمام کنید. این در صورتی است که شانون با بازی در فیلم تازه اش «مخصوص نیمه شب» قصد دارد خط بطلانی پر رنگ روی چنین تفکری بکشد.
در ابتدای فیلم متوجه میشویم او نقش آدمربایی بیرحم را بازی میکند که پسر هشت سالهای را ربوده و در میان هتلهای ارزان قیمت همواره در فرار است. پس از مدتی با واقعیت روبهرو میشویم، پسر در حقیقت فرزند واقعیاش است و این فرارها تنها برای نجات جان پسر بچه که دارای نیروهایی فرازمینی است رخ میدهد. فرقهای از مسیحیان متعصب، پسر بچه را مسیح میپندارند و قصد به دست آوردنش را دارند و از سوی دیگر پنتاگون نیز میخواهد پسر را از پدرش جدا کرده و از وی به عنوان سلاحی مرگبار استفاده کند. در حقیقت در این اثر شانون در نقش پدری از جان گذشته، بی نهایت خسته و آماده به اعمال خشونت بازی میکند؛شخصیتی که این بار دیگر به صورت کامل قطب مثبت فیلم محسوب میشود.
فیلم «مخصوص نیمه شب» به عنوان چهارمین همکاری شانون و خالق اثر جف نیکولز شناخته میشود. شانون در این مورد میگوید: همکاری با نیکولز را بسیار دوست دارد زیرا به سختی در اثری از وی مجبور است احساسهای معمول بازیگری را داشته باشد، نیکولز فکر همه جای فیلمنامه ای را که مینویسد کرده است و او تنها باید با کمترین تغییر در جایگاه صحیح خودش قرار بگیرد. او اضافه میکند: موضوعهای آثار نیکولز در عین سادگی بسیار تفکر برانگیز است، رابطه خونی، رابطه والدین با فرزند و یا پسر بچه ای که به پدرش حس زنده بود، هدفمند شدن و هویت میدهد.
به همین سادگی میتوان داستانی بسیار خوب تعریف کرد اما در «مخصوص نیمه شب» قضیه از این فراتر میرود، پسر بچه در نهایت تبدیل به چیزی دیگر میشود، چیزی که دیگر ارتباطی به پدر ندارد، او از پیله خود آزاد شده و مبدل به پروانه میشود و من واقعا شیفته این ایده فیلم هستم که پسر بچه به معنی دقیق کلمه تبدیل به منبعی از نور میشود زیرا فرزندان ما به صورت واقعی منبعی از نور هستند و گاهی نمیدانند چگونه آن را کنترل کنند یا زندگی خود را چگونه پیش ببرند و آن نور درونی را حفظ کنند. کمی مکث میکند: منظورم این است... نمیخواهم با حرفهایم فیلم را سنگین جلوه دهم زیرا من هر چقدر بیشتر راجع به فیلم توضیح میدهم گویی دارم درباره اثری علمی تخیلی حرف میزنم که اینگونه نیست.
«مخصوص نیمه شب» در ژانر علمی تخیلی باشد یا خیر، با تفکرات امروز شانون ارتباطی متفاوت برقرار کرده است، او اکنون پدر دو دختر است، سیلوی هفت ساله و ماریون دوساله، در این مورد میگوید: در واقع زمانی دختر دوم من به دنیا آمد تنها یک هفته تا شروع فیلمبرداری این فیلم زمان مانده بود، ما در نیویورک زندگی میکنیم و من مجبور بودم برای فیلمبرداری به نیو ارلان بروم و این کار برای من بسیار دشوار بود اما فکر میکنم چنین اتفاقی به روی نقش آفرینی من در این فیلم تاثیر مثبت گذاشت زیرا پیش از این فکر میکردم هیچ زمان نتوانم نقش یک پدر را بازی کنم. از طرفی من جزو آن دسته آدم هایی نیستم که فرزندانم را با کمک یک پرستار تمام وقت بزرگ کنم ولی وضعیت کاری گاهی ما را مجبور میکند از چنین راهکاری استفاده کنیم.
شاید بیان این نکته ضروری باشد که شانون از زندگی خود در دوران کودکی درس عبرتی جدی گرفته است، او دوران کودکی خود را با جدایی پدر و مادرش از یکدیگر و ماندن میان خانه مادرش در کنتاکی و خانه پدرش در اوانستونِ ایلینوی گذرانده است. از این رو مشکلات زیادی را پشت سر گذاشت و در چندین مورد والدینش مجبور بودند وی را به دیدار روانشناس کودک ببرند. بازیگری برای شانون حربه ای هوشمندانه بود، زیرا شانون با حرفهای که برگزید راهی مناسب برای کنترل و بروز احساسات پریشان خود که نشئت گرفته از همان دوران بود، در پیش گرفت و خود درمانی پیش رفتهای را پشت سر گذاشت.
شانون در مورد چنین قضاوتی درباره خود و پرسونای سینماییاش نظری متفاوت دارد: فکر نمیکنم حرفه بازیگری بتواند به صورت خودکار تمام مشکلات شخصی فرد را حل کند. برای من این کار صرفا تنها یک شغل است. مشکلات شخصیام هرچه هست سعی میکنم آن را برای مدتی فراموش کنم و با خود بگویم، خب من باب یا تام یا هر شخص دیگری هستم و میتوانم با ایفای این نقش توجه دیگران را به خود جلب و توجه خودم را از مشکلات شخصیام پرت کنم اما در نهایت و در پایان روز به خانه باز میگردم و همچنان با مشکلات انسانی خودم دست و پنجه نرم میکنم. این مساله مهمی است که ما در حرفه بازیگری با آن مواجه میشویم.
در مورد فعالیتهایش در دنیای موسیقی از او سوال میپرسم زیرا مدتی میشود که آهنگسازیهای وی برای ترانههای مختلف را شنیدهام و حتی حضور وی در مراسم امتیوی نشان از علاقه فراوانش در مقطعی از زمان به این حرفه میدهد، پاسخ میدهد: پیش از این هم گفتهام که من علاقه زیادی به ساخت موسیقی، گفتن ترانه و آواز خواندن دارم اما بیش از حد برنامه کاری فشردهای دارم و نمیتوانم وقت خود را برای پرداختن به علاقه دیگرم تنظیم کنم. البته گاهی فکر میکنم که به خودم دروغ میگویم و برای فعالیت در دنیای موسیقی بیش از حد تنبل هستم زیرا وقتی بیشتر به فعالیت روزمرهام دقت میکنم، متوجه میشوم زمان آزاد زیادی دارم که بی دلیل تلف میشود یا به جای ساخت ترانه به تماشای فیلم هایی نه چندان خوب مینشینم.
از چنین سخنانی به این نتیجه میرسیم که حرفه بازیگری برای وی جدیترین مساله دنیاست. در پنج سال گذشته بهطور میانگین شانون هر سال در سه فیلم حضور داشته است، آیا این پرکاری را دلیل بازیگری بهتر بودن میداند؟ پاسخ میدهد: نه اتفاقا، من جزو آدمهایی نیستم که زیاد به پر کار بودن اهمیت دهم، در حقیقت من به میزان زیادی به دانیل دی لوئیس حسادت میکنم، او هر سه سال یکبار در نقشی ظاهر و در آن غرق میشود و همه پس از دیدن هر اثر او میگویند که بهترین بازی تاریخ را نظاره کردهاند. هیچگاه چنین تجربهای نداشتم و صادقانه باید بگویم که نمیدانم چرا پرکار شدهام.
شانون به سادگی درباره خود سخن میگوید و شخصیتش را نقد میکند، شاید دلیل اصلی موفقیت او در دنیای بازیگری همین باشد، او در نهایت مصاحبه را اینگونه به اتمام میرساند: حدس میزنم چیزی مضطربکننده در درون من وجو دارد، چیزی که هم باعث ناآرامی خودم و هم مخاطبانم میشود، شاید چیز مهمی نباشد و شاید هم چیزی نهفته در بحرانهای روحی و روزمرهام باشد که باعث میشود برای دوری از آن بیش از حد کار کنم.
پنج لحظه بیادماندی از مایکل شانون
امسال مایکل شانون با آثار مهم دیگری بر پرده عریض سینماها ظاهر خواهد شد. تجربه حضور وی در آثار سینمایی از نقشی کوتاه در فیلم «روز موش خرما» تا شخصیت منفی مهمی در «مرد پولادین» سیر صعودی چشمگیری را طی کرده است. شانون در حال حاضر دشوارترین نقشها را به سادهترین شکل ممکن اجرا میکند، او سال گذشته در نقش یک زمین خوار بی رحم در فیلم «99 خانه» یکی از بهترین شخصیت منفیهای سال گذشته سینما را به معرض نمایش گذاشت و نامزد جایزه گلدن گلوب شد. مصاحبهای که در مقابل دارید و درخشش روز افزون شانون بهانه خوبی برای مرور لحظات بیادماندنی که رقم زده است در اختیار ما میگذارد.
1 - حشره
تریلر اضطراب آور ویلیام فردکین با نام «حشره» که در سال 2006 به نمایش درآمد و نگاهی کنجکاوانه به هزارتوی ذهنیت انسانی دارد؛ اثری که همچنان لقب بهترین نقشآفرینی کارنامه اشلی جاد را بر دوش میکشد و بازی خیرهکنندهای از مایکل شانون که در آن زمان کمتر شناخته شده بود ارائه میدهد. هر دو بازیگر در نقش زوجی که به این باور میرسند حشرات نزدیک به جریان زندگی آنها باعث آلودگی محیط و جهان میشوند بر مرز دیوانگی قدم میگذارند و لحظاتی مملو از پارانویا و خشونت را رقم میزنند.
2- داستانهای شاتگان
اولین همکاری شانون با فیلمنامه نویس و کارگردانی چون جف نیکولز منجر به ارائه درامی هیجان انگیز در باب نبرد دو خانواده با یکدیگر میشود. شانون نسبت به ذات و ویژگیهایش در نقش پسر خشن یکی از این خانوادهها هنرنمایی کرد و بار اکثر نماهایی که به خشم درونی یک شخصیت برون گرا میانجامید را بر دوش میکشید. یکی از لحظاتی که در این فیلم در خاطر مانده است سخنرانی احساسی و تحریکآمیز شخصیت وی در مراسم خاکسپاری پدرش بود.
3 - جاده رولوشنری
نکته قابل ملاحظه ای در نقش آفرینی شانون در فیلم «جاده رولوشنری» وجود دارد. شانون هنوز با کاراکتر جان گیونز در اقتباس سیاه سام مندز از رمان ویرانکننده ریچارد یاتس شناخته میشود. نقش گیونز به اندازهای درهای ورودی به دنیای شهرت را برای شانون باز کرد که میتوان هنوز تاثیر آن بر کلیت کارنامه این بازیگر را مشاهده کرد. در سکانس معروف این فیلم، شانون به زیبایی استدلالهای دنیای از هم پاشیدهاش را با فریاد برای مخاطب تشریح میکند. سکانسی که در آن شاهد گسست عصبی یک فرد به معنای واقعی کلمه هستیم و به خوبی میتوانیم دلیل اصلی نامزدی اسکاری وی برای نقش مکمل را درک کنیم.
4 - پناه گرفتن
پس از موفقیتها و درخشش شانون در نقشهای فرعی «پناه گرفتن» موقعیت مناسبی برای بروز استعدادهای وی در نقشهای اصلی بود. حال تمام توجهها به جلب شده بود و به لطف یار کارگردانش جف نیکولز او در نقش مردی که وقوع آخرالزمان را زودتر از موعد پیش بینی میکند ظاهر میشود. نقشی که نیمی از جذابیت خود را در گرو حل این معما که آیا پیش بینی این مرد واقعیت دارد یا او گرفتار مشکلات روحی و روانی است خلاصه میشود. درام قدرتمندانه نیکولز تا به امروز حاوی بهترین نقش آفرینی کارنامه مایکل شانون است.
5 - نهایت سرعت
با اینکه تعداد نقشهای منفی که شانون در این سالها ایفا کرده است به شکل اعجابآوری رو به افزایش است اما اگر نقش ژنرال زاد در «مرد پولادین» را معروفترین آنها در نظر بگیریم، شخصیت پلیس معتاد به قمار و بی اخلاق فیلم «نهایت سرعت» را نیز سرحالترین شخصیت منفی کارنامه وی میبینیم. شخصیت شریری که باید در مقابل پیک دوچرخه سواری با بازی جوزف گوردن لوویت قرار بگیرد و با گذشت زمان فیلم بیشتر و بیشتر وجوه جنون آمیز کاراکترش را به معرض نمایش بگذارد. کاراکتری که میتواند به راحتی تا مدتها معرف مناسبی برای شخصیتهای شریر ایفا شده توسط شانون باشد.
ویدیو : هیولای بیقرار سینمای آمریکا