لطفاً دست از سرِ شعر بردارید! :     به یک دوستدار ادبیات، چه حالی باید از ...



 

دست از مقایسه کردن زندگی‌تان بردارید تبیان , با خیالی آسوده قدم بردارید , رنگ مورد علاقه خودتونو بردارید و موهای خودت

 

به یک دوستدار ادبیات، چه حالی باید از خواندن این سطور دست دهد؟ بخندد یا بگرید یا افسوس بخورد؟! چرا باید یک نماینده مجلس شورای اسلامی، با اعتماد به نفس کامل، این کلمات پریشان را در صحن مجلس شورای اسلامی بخواند و آقای دکتر غلامعلی حدادعادل که رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی است، هیچ نگوید و اعتراض نکند.

مدتی بود که قصد نوشتن این یادداشت را داشتم، اما از ترس این که مبادا برداشت سیاسی و جناحی از آن شود، از انجام این کار سر باز می زدم. به هر حال، امروز آن آب ها از آسیاب ها افتاده اند و این یادداشت نیز تنها به دلیل تعلق خاطر نگارنده به شعر و ادب فارسی نگاشته می شود، نه حب و بغضی نسبت به کس و چیزی.

اولاً؛ بیت دوم را اشتباه نوشته‌اید، قافیه شعر را تباه کرده‌اید. شهد، با پسند و کمند هم قافیه نیست، آنچه باید باشد، «قند» است! ثانیاً؛ «تلخ» را نمی خورند. تلخ یک مزه است. خوردنی نیست. شاعر در این جای بیت، کلمه «زهر» را نوشته بوده است! و آقای متکی احتمالاً حواسشان نبوده است!

انگیزه اصلی نگارش این مطلب انتقاد به سیاستمداران کشور است، که هر وقت و بی وقتی، برای اثبات حقانیت سخنان خویش، دست در انبان می کنند و "یکی دو بیت" بیرون می آورند و یا می سازند و به حریف خویش و ذهن مخاطب حمله ور می شوند! یا هنگام ارسال پیامی به مناسبتی، خود را همچون سعدی بر کرسی می بینند و قلم را با تکلف در دست می گیرند، و فکر می کنند که اثری ادبی خلق کرده اند!

به گمان من، که از دور دستی بر آتش ادبیات دارم، این شیوه، شیوه ناراستی است. و البته آنجا ناراستی آن و «اصل» و «اصیل» نبودن این بهره گیری از ادبیات مشهود می شود، که اشتباهات این گویندگان را می بینیم... به دو نمونه از این موارد اشاره می کنم؛

گرایش وزیر سابق به شعر!

چندی پیش منوچهر متکی، وزیر سابق امور خارجه کشورمان، با آن وضع و حال در دیار غربت برکنار شد و البته از برکناری خویش ناراحت شد و اتفاقاتی افتاد که ارتباطی به این موضوع ندارند. اما لابلای نامه ها و پیام هایی که برای این عزل رد و بدل می شد، نامه ای از جناب وزیر پیشین منتشر شد که در آن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی تشکر شده بود. آقای وزیر در پایان نامه خویش، برای این که اصطلاحاَ «تکه» ای انداخته باشد، سه بیت معروف از رابعه بنت کعب (زن شاعر قرن چهارم هجری) نوشته بود. این هم ایرادی ندارد، ایراد کار آنجاست که آقای وزیر سابق امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، حداقل یک بار بررسی نکرده بود تا ببیند آیا ابیاتی که می نویسد، «درست» هستند یا نه؟! متکی در نامه اش نوشته است:

«بار دیگر مراتب سپاس و امتنان خود را از حسن ظن و محبت نمایندگان معزز و همكاران سابق ابراز داشته و ضمن آرزوی تداوم توفیق خدمت آنان برای مردم، ابیات حكیمانه ذیل را تقدیم می دارم:

عاشقی خواهی اگر پایان بری................بس كه بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب.................. تلخ باید خورد و انگارید شهد

توسنی كردم ندانستم همی..................وز كشیدن سخت تر گردد كمند.»

خطاب به آقای متکی عرض می کنم؛

اولاً؛ بیت دوم را اشتباه نوشته اید، قافیه شعر را تباه کرده اید. شهد، با پسند و کمند هم قافیه نیست، آنچه باید باشد، «قند» است!

ثانیاً؛ «تلخ» را نمی خورند. تلخ یک مزه است. خوردنی نیست. شاعر در این جای بیت، کلمه «زهر» را نوشته بوده است! و آقای متکی احتمالاً حواسشان نبوده است.

ثالثاً؛ بیت سوم را بخوانید. در متن پیام نوشته؛ وز کشیدن... . در حالی که در متن شعر، کز کشیدن... آمده است. با تبدیلِ اشتباهِ «کز» به «وز»، این بیت معنای خود را از دست می دهد. شاعر می گوید؛ توسنی کردم و ندانستم «که از» کشیدن، کمند سخت تر می گردد. اما آقای متکی می گوید؛ توسنی کردم و ندانستم. و از کشیدن کمند سخت تر می گردد!

البته شکی در اقدامات آقای متکی و تلاش های ایشان در دستگاه دیپلماسی کشورمان نیست، اما وجود این همه ایراد در سه بیت نقل شده معروف نیز، چندان قابل قبول نیست!

...

شاعرالوکلا؟!

از متکی که بگذریم، توجه خوانندگان را به «ابیاتی؟» که یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ساخته! و آن را در صحن مجلس شورای اسلامی خوانده است، جلب می کنم:

پندی است برای دوستان جانی

ترک و کرد و لر و گیلک و لاریجانی

گاو و میش و شتر فرقی نکند

چیزی بدهید و بکنید قربانی

به یک دوستدار ادبیات، چه حالی باید از خواندن این سطور دست دهد؟ بخندد یا بگرید یا افسوس بخورد؟! چرا باید یک نماینده مجلس شورای اسلامی، با اعتماد به نفس کامل، این کلمات پریشان را در صحن مجلس شورای اسلامی بخواند و آقای دکتر غلامعلی حدادعادل که رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی است، هیچ نگوید و اعتراض نکند. ایشان (جناب حداد) که معتقد است باید به جای هلی کوپتر بگوییم بالگرد، و به جای کامپیوتر بگوییم رایانه، چرا اعتراض نمی کند و نمی گوید که این «چیز»هایی که در صحن علنی مجلس خوانده می شود، شعر نیست، و کسر شان کلمه شعر است که به چنین چیزی بگوییم «شعر»!

برای روشن شدن بیشتر موضوع، چند «بیت» دیگر از سروده های این نماینده محترم را خدمتتان عرضه می کنم؛

دوستان خوب است که من و تو نکنی

هنگام اخذ رای دو دو نکنیم

همسنگر خوب همیاری خوب است

در موقع چهار چهار دو دو نکنیم (!)

....

مانند همیشه کوه محکم باش

بر غم ستم دیده رحیم باش

خوب است همه بزرگواری بکنیم

تا همدرد و هم کنار هم باشیم (!)

گذشته از پریشانی معنایی سطور مورد اشاره، حتی قافیه و ردیف هم رعایت نشده اند!

این نماینده محترم مجلس شورای اسلامی، که اتفاقا نماینده زحمتکش و دلسوزی است، در میان برخی از نمایندگان به شاعرالوکلا معروف شده است! نگارنده هیچ عداوتی با این نماینده محترم ندارد، و تنها از جناب ایشان می خواهد که لطفا در حوزه تخصص خود در خدمت مردم و نظام باشد! شعر و ادبیات هم برای خود سری دارند و سامانی...

...

از این گونه برخوردها با شعر را در همه جای این شهر و کشور می توان دید. در بیانیه ها، مصاحبه ها، پیام ها و حرف هایی که گاهی اوقات، از مسئولان و سیاستمداران و دیگران منتشر می شود و «چند خط شعر!» نیز به اول یا آخر آن «الصاق» می کنند. در همین ایام عزاداری ماه محرم نیز، تابلویی دیدم که توسط شهرداری تهران نصب شده بود و در آن، چنین مصرعی نقش بسته بود؛ «وین سرو فتاده به هامون حسین توست.»

آشنایان با شعر و ادبیات می دانند که این «سطر»، در ترجیع بند زیبای محتشم کاشانی چنین است؛ «این کشته فتاده به هامون حسین توست.» و این چنین که کاتب محترم نوشته است، علاوه بر تغییر خود شعر، وزن آن نیز مغشوش می شود!

...

بگذریم! تا اینجای مطلب را نوشتم و به یاد این افتادم که ادبیات ما، دردهای خیلی بزرگتری هم دارد.

شرح این هجران و این خون ِ جگر

این زمان بگذار، تا وقت دگر.

سید امیرمهدی اصغری

پرتال آفتاب


ویدیو : لطفاً دست از سرِ شعر بردارید!