ف-ک هابه روایت فیروز کریمی/از میخ طویله تا آشپزی ایرانی ؛ از پسر قلعه نویی تا علی لاریجانی! :
فیروز کریمی ملقب به«ف-ک»؛ او را سال هاست همه هواداران به فوتبال ایران می شناسند. هستند آنهایی که چون مجتبی جباری ، او را بهترین مربی ایران بنامند و در سوی دیگر هم کم نیستند هم فکران علی رضا علی پور مسئول اجرای منشور اخلاقی که اتهام های زیادی را به این مربی وارد بدانند.
هرچه هست این بمب خنده ، دوباره برگشته. حالا دیگر ستاد منشوری هم نیست و او رسما به مجریان ستاد منشور اتهام وارد می کند. در این گفت و گو کریمی که روزگاری با درجه سرگردی همه او را سرهنگ می خواندند و البته کریمی هم از این اتفاق حسابی راضی بود درباره همه چیز حرف زده. از اتهام نژادپرستی تا آشپزی ، اسب داری ، خانواده ، با مزگی علی لاریجانی ، دوپینگ و البته آقازاده های ورزشی. ما با او از پایان محرومیتش حرف زدیم. محرومیتی رسمی که فیفا برایش در نظر گرفته بود.محرومیتی به اتهام نژاد پرستی.این گفت و گو در چند فصل مختلف است که در ادامه آن را می خوانید:
فصل اول :ایرانی هیچ وقت نمی تونه نژادپرست باشه!
فیروز کریمی چند هفته ای را به دلیل برخورد با بازیکن خارجی تیم فجر شهید سپاسی شیراز از سوی کمیته اخلاق فیفا محروم شد . بیش از 9 هفته.
شما محرومیت رسمی داشتید؟
بله، البته آن محرومیت از طرف فیفا بود. چون بی بی سی آن صحنه را نشان داد و هر خبری که روی سایت بی بی سی قرار می گیرد، یک هفته می ماند؛ در دومین روز هم از شانس من با هفته مبارزه با نژاد پرستی فیفا تلاقی کرده بود و آن فیلم را دیدند!
واقعا رفتار خوبی اتفاق نیفتاد. حرف نژادپرستانه به آن بازیکن زدید؟
اصلا بحث نژادپرستی نبود. من بر اساس فرهنگ خودمان حرف زدم اما حرف های ما با معیارهای دنیا فرق دارد و برای رفتارم عذرخواهی کرده بودم. او آمد به من خسته نباشید بگوید ، من هم از باخت شاکی بودم. یک لحظه عصبانی می شوی می گویی مثلا فلانی از ... است! بعد این حرف بازتاب بدی دارد.در حقیقت بستر نژادپرستی در ایران وجود ندارد، چون ایران آزادترین کشور دنیا از لحاظ نژادپرستی است؛ از هر صد نفر بپرسی نژاد را تعریف کن، یک نفر هم بلد نیست؛ مثلا می گویند اتفاقا ما یک اسب داریم، نژادش فلان است! ما ایرانی ها به خاطر روحیه انسانی و مهمان نوازیمان خارجی ها را بیشتر و بهتر تحویل می گیریم. شما اگر ماشین یا موتورت خراب شود، بگویند بین ده تا مسلمان و یک ارمنی به کدام می دهی تا آن را درست کنند، می گویی ارمنی، چون از همه ما مسلمان تر است!
ولی رفتارتان بازتاب بدی پیدا کرد.
دقیقا از شانس بد من است. از آن بچه بعدش عذر خواستم اما اصلا اهل نژادپرستی نیستم و نمی دانم یعنی چه که دستش را رد کنم. بعد باخت و آن شرایط سخت تیمم اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقاتی دارد می افتد.تازه آن هم من که خودم سینه سوخته ام، در قبرستان به دنیا آمدم، سختی های زندگی را دیدم و دنبال این سوسول بازی ها نیستم که مثلا این سیاه است، آن سفید است. ما هر دفعه پشت موتور می نشستیم، شب که پایین می آمدیم خودمان سیاه بودیم. یعنی نژادمان دورگه بود، صبح ها سفیدپوست بودیم، ولی شب ها سیاه بودیم. این موید این است که بحث من بحث دلی نبود، حالا فیفا هم چون دست به کار شد و ...
فصل دوم :حضرات مقامات ، بچه های تان را برای فوتبال بفرستید پیش من!
فیروز کریمی می گوید عادت دارد از بچه های چهره های سرشناس در تیمش استفاده کند. پسر خودش را به تیمش می آورد و بچه های دیگر چهره های سرشناس را با رویی گشاده به تمرینات تیمش می آورد!
این بار چرا پسرتان را به تیم خودتان نبردید؟
عباس پیش ما تمرین کرده، اما چون من وسط فصل جابجا شدم و نیم فصل به ملوان آمدم، طبیعی است که تیم های پایه از ابتدای فصل بسته می شوند، بنابراین نتوانست به ملوان بیاید.
چند ساله است؟
19ساله، حالا انشالله سال های بعد او را در کنار خودم خواهم داشت و از همین جا می گویم هر کس از مربیان و مسئولان حس می کنند بچه هایشان فوتبالیست می شوند یا نیاز به کمک من دارند، من در خدمتشان هستم و آنهایی که این را بد می دانند یا خیلی به دنبال آن نیستند یا می خواهند در مورد این نوع نگاه و نگرش حرف های چرت بزنند، گور پدرشان! همینطور بنویسید.
یک خاطره ای از شما نقل می کنند در دوره ای که در راه آهن بودید، ماجرای آن بلندگو و آقایان همه به عباس پاس بدهید و ...؟
آن قضیه جنبه تفریح داشت؛ آن زمان عباس خیلی کوچک بود، شاید 8-9ساله بود، بحث نشاط و روحیه و طنز داشت.
دقیقا چه اتفاقی افتاد، عباس را به تمرین برده بودید؟
بله، با بلندگو از همه می خواستم توپ را از هر جا گرفتند به عباس پاس بدهند و کسی هم توی پایش نرود، خیلی به عباس محبت داشتند. چند بار برایش توپ فرستادند و عباس از دو قدمی توپ ها را زدبیرون . من هم با همان صدای گرفته و تارهای در آستانه پارگی ام در بلندگو گفتم : آقایان دیگر کسی به عباس پاس ندهد ، او فوتبالیست بشو نیست و خلاصه کلی خندیدیم اما خدایی عباس ما بازیکن خوبی است. البته آن روز هم یک گل زد!
در آن شرایط گل هم زد؟
بله، چون هر گلری که از عباس گل می خورد، قرار بود فیکس در دروازه قرار بگیرد. بنابراین وفای عهد کردیم، یکی از گلرهایمان که از عباس گل خورد، هفته بعد فیکس بازی کرد. برای همین می گویم مربی ها اگر بچه هایشان بازیکن باشند، مطمئن باشند که من نسبت به دیگران نگاه ویژه تری به آنها خواهم داشت.
شاید به این دلیل است که می گویید یک بخشی از فوتبال ارثی است؟
نه فوتبال متاسفانه اصلا ارثی نیست. یک قواعدی در کشور ما وضع شده که چهار نفر از همکارهای شما ایراد می گیرند که مثلا بچه اش است! خب باشد! مگر بچه ما، بچه مربی ها، مسئولین عالی رتبه، وزرا، وکلا و ... اینها قتل کرده اند که نباید فوتبالیست شوند؟ به صرف این که در دید عمومی هستند، ما نباید روی اینها کار کنیم؟ زمانی که من در صبا بودم به شدت به آینده حسین نجار که بازیکن تیم امید خودمان بود، خوشبین بودم. منتها به خاطر همین حرف ها و حدیث ها، سردار به حسین روی خوش نشان نداد.
یعنی استعدادش به خاطر این که پدرش وزیر بود سوخت؟
بله سوخت و من از همینجا می خواهم که اگر حسین تکدری دارد، یقه پدرش را بگیرد نه من!
شما در کیش هم که اخیرا مدیر فنی بودید پسر قلعه نویی را آوردید؟
اگر درست روی پسر قلعه نویی برنامه ریزی و کار شود، مثل همه جوان ها، می تواند فوتبالیست خوبی شود. خودش خیلی بچه خوبی است، اگر یک مقدار امیر اطمینان خاطر بیشتری به او داشته باشد در فوتبال هم به جایی می رسد...
یعنی این حس را پدرش به او نداده؟
پدر اینطور است که می گوید اول درس و مسائل زندگی. من خودم هم همینطور هستم و این را به عباس می گویم.
نسبت به پدرش آن پتانسیل فوتبالی را دارد؟ چون پسر فوتبالیست های معروف زیر سایه نام پدر می مانند مثل پسر حجازی، پسر پروین و ...؟
اینها بدشانسی شان این است که پدرهایشان فوتبالیست های سطح بالا بودند. اصلا سخت است کسی مثل پدرش بشود، چون خیلی عوامل بازدارنده جلوی این کار را می گیرد و خیلی شانس و شرایط دیگر با آن همراه می شود.
ولی فوتبالیست خوبی می شوند؟
ولی می توانند فوتبالیست خوبی شوند، مثل عزت اللهی.
موفقیت او هم شاید به این دلیل باشد که پدرش هیچوقت ستاره نشد؟
پدرش فوتبالیست قدری بود، نادر فوتبالیست خوبی بود در دوران فوتبالش حتی می توانست تیم ملی هم بازی کند.
فصل سوم :شوخی های رسانه ای؛ این بار از میخ طویله تا رئیس مجلس
چند روز پیش در یک روزنامه نوشته بود که با هر بازیکنی یا مربی که صحبت می کنیم، از هر ده نفر، نه نفر فنی ترین مربی را فیروز کریمی می دانند. اما از طرفی وقتی رسانه ها به سراغ او می روند به دنبال یک سوژه طنز هستند؛ او جلوی دوربین تلویزیونی بیست دقیقه در مورد مسائل فنی صحبت می کند، اما فقط طعنه هایش جذابیت دارد!
خودتان دقت کردید فقط شوخی های تان برای رسانه ها اهمیت دارد نه نکات فنی؟
من اصلا موافق این جریان نیستم. در دهه 80 بود که وضعیت من اینطور عوض شد. من خودم موافق این هستم که اگر بحث نوع گفتمان من جالب توجه برای ارباب جراید، تماشاگر یا بیننده باشد، من نمی توانم از این قضیه ممانعت کنم. من در مورد مسائل علمی، فنی و روانشناسی به کرات صحبت کردم، شاید بالای یک ساعت. ولی شما هم وقتی یک ساعت صحبت کنید، در آن دو تا سی ثانیه طنز هم درمی آید، چون خلق و خوی ما ایرانی ها همین است. شما مجلس را ببینید، من هیچ کسی را تا الان به شیرینی دکتر لاریجانی ندیدم، اینقدر فصیح، قابل، قوی و اینقدر خوش طبع صحبت می کنند.
صحبت های ایشان را نگاه کنید، بعد می بینید جایگاه صحبت های شیرین کجا هست؟ شما اگر بخواهید از صحبت های یک فرد فقط بخش طنز آن را دربیاورید، می بینید که حتی فرد قابلی مثل آقای لاریجانی هم چقدر حرف های شیرین و دلنشین دارند، آن وقت ما بیاییم و فقط این بخش را جدا کنیم.
یعنی می گویید دست شما نیست؟
دست خودم نیست؛ من خواهش و خواسته ام این است که اینها به موازات هم پیش برود، اگر آن ایجاد شور و نشاط می کند در جایگاهی که مخاطب من هستند، یا ایجاد وجهه می کند، آن را هم بگذارند، ولی حق مطلب ادا شود. ولی مثلا وقتی از من می پرسند که نمی توانم جواب ندهم.
ولی گاهی انگار از قبل برای حرف های تان برنامه ریزی کردید مثل ماجرای میخ طویله ها
بگذار کل قصه را برایت بگویم. یک روز رفتیم ورزشگاه تختی مشهد. من نظامی بودم و خیلی از رسوم نظامی را می دانم. دیدم توی زمین پر است از میخ طویله های پولک دار. در نظام ما یک سری میخ طویله 4 رنگ در زمین و به فاصله دو متر از هم می کاریم ، این برای رژه است که سرباز یاد بگیرد خودش را با ریتم طبل و جای پا کوبیدن هماهنگ کند.
آنها در زمین تختی تمرین رژه گذاشته بودند. المپیاد گرفته بودند و بعد میخ ها را یکی در میان در آورده بودند. من تا دیدم ، متوجه شدم. بچه ها را جمع کردم و 2 دو فرغون پر از زمین میخ طویله در آوردیم اما باز هم مانده بود. بعد ما امیر قلعه نویی و استقلال برای تمرین آمدند به امیر گفتم مراقب بچه هایت باش زمین پر میخ طویله است. خندید و گفت آقا فیروز دست بردار من را سیاه نکن. فکر کرد نمی خواهم تمرین کنم. بعد توی تمرین ، خودشان هم چند تایی در آوردند. بعد از این بازی من چه حرفی باید می زدم؟ این میخ ها هر کدامش می توانست یک فوتبالیست را نابود کند. من گفتم ما رفتیم در بهار سوزن فرفره کاشتیم و حالا در پاییز داریم می خطویله درو می کنیم!
سوزن ته گرد را با خودتان برده بودید !
نه یک تیکه از لباسم پاره بود به آن سوزن ته گرد زده بودم و آنجا به کارم آمد. کلا اکثر طنزهای من مبتنی بر واقعیتو طنز تلخ است برای اصلاح فوتبال مان!
فصل چهارم:«ف- ک» به معنی دزد است یا «فراتر از کهکشان»؟
فیروز کریمی یکی از «ف - ک» هاست. یکی از آنهایی که در سال های گذشته از سوی ستاد منشور اخلاقی ممنوع الفعالیت بودند . او که بسیاری از بازیکنان ایرانی سبک فنی اش را بهترین می دانند ، البته همیشه حاشیه هایی داشته که قابل کتمان نیست اما ستاد منشور اخلاقی هیچ گاه به رغم اتهامات بسیاری که به مربیانی از جنس کریمی زد نتوانست در محکمه ای حکم به محرومیت قطعی آنها بدهد و در نهایت خود ستاد منحل شد تا این مربیان به کار برگردند و حالا کریمی می گوید رو سیاهی مانده برای آن دو مسئول ستاد!
چطور شد که سرهنگ کریمی شد «ف ک»؟
چطورش را که خودتان دیدید.من با این قضیه ساده برخورد کردم. چون می دانستم ریشه آن حسادت و خود کم بینی است. من موفق بودم و نمی توانستند تحملش کنند! به لحاظ روانکاوی، کسانی که اهل مطالعه و فکر باشند می توانند بفهمند من چه می گویم. این مسئله ریشه در گذشته افراد دارد، خود کم بینی یا پایین کشیدن دیگران و هم طراز آنها شدن، یک مشکل روانشناختی شناخته شده هست.
بزرگترین خیانتی که در فوتبال کردید چه بود؟
محبت مردم! من چه در عالم مربیگری و چه در کل ورزش عددی نیستم، اما همین که به عنوان یک مربی شناخته شده هستم، این را به حساب محبت مردم می گذارم و همیشه خودم را خاک پای آنها می دانم. این را به اسم خیانتم گذاشتند.
به هر حال یک مشکلی داشتید دیگر؟ الکی که این همه اتفاق از پی هم نیامده. شاید زیادی برجسته شده بودید و کلا تفکر حاکم بر ورزش ما مقابله با ستاره سازی است؟
این مشکل خود کم بینی را به حساب کل نگذارید. صدا و سیما از این قضیه به بهترین شکل بهره برداری کرد. من یک روز در رسانه حرفی زدم که به مذاق گروهی خوش نیامد و برایم دردسر ساز شد. حرف های من چون حرف دل و حقیقت بود، خیلی از مسئولین ورزشی و حتی غیرورزشی اذعان داشتند که برنامه خوبی بوده. اصلا همه مسئولین عالی رتبه ما در آن سطح که من با آنها در ارتباط هستم، صادقانه به دنبال حقیقت هستند، یعنی دنبال این هستند که مسائل به بهترین صورت و واقعی ترین شکل از راه خودش حل شود. خودشان اذعان داشتند به این که این برنامه، برنامه خوبی بود، ما نباید این را به حساب جمع و عموم بگذاریم.
اگر همین الان دوباره از شما بپرسند محمد علی آبادی چی به ذهن شما می رسد؟
من بهترین چیز را گفتم؛ آقای علی آبادی در آن مقطع، در ادوار گذشته، در شهرداری، در بحث شرکت های ساختمانی آتی ساز و جاهای دیگر به بهترین و قوی ترین شکل توانسته بود، خدمات خودش را به اجرا بگذارد. ایشان تحصیلات عالیه در زمینه معماری شهری داشتند و این قابل کتمان نبود. در آن مقطع گفتم در شهرداری توانمند هستند، بعد از آن آقای رشید پور ادامه برنامه را نگرفت که گفتم بگذارید ببینیم در المپیک چطور می شود که همان هم شد که نباید می شد و من گفتم! ...( می خندد) البته علی آبادی تلاشش را کرد. صادقانه و مجدانه هم تلاش کرد، از همین جا هم از ایشان تشکر می کنم، اما قبول کنیم بحث ورزش تخصصی است، یعنی قبل از مدیریتی باید تخصصی باشد. شما ببینید خیلی جاها که تخصصی هست، حتی اگر مدیریتی صد در صد هم نباشد، ولی خیلی راه هموار شده.
کی فهمیدید تند رفتید؟
اصلا تند نرفتم، من واقعیت را گفتم. اگر واقعیت تندروی باشد، شما می توانید بگویید من تند رفتم. به این دلیل که اعتقادم این است هر کس در جایگاه خودش باید کار کند و من نمی توانم چشمانم را ببندم. مدتی بعد ما در دفتر ایشان با هم صحبت کردیم، دفتر عملکرد اینها را در مقایسه با ادوار گذشته دیدم، واقعا کار کرده بودند و خدماتشان خیلی از گذشته فراتر بود.
ف ک وقتی آن اوایل می شنیدید چه حسی داشتید الان چه حسی دارید؟
الان به دیده خفت به عاملینش نگاه می کنم، من دو سه سالی زمینگیر شدم، اما خفتش برای آنها ماند. ببین بگذار یک چیزی را خیلی شفاف درباره شان بگویم. هیچ وقت برای اتهام هایی که زدند و ثابت نکردند ، آنها را نمی بخشم. یا زورم می رسد و در این دنیا خودم حقم را می گیرم چوب تویآستین شان می کنم . یا زورم نمی رسد و دیدارمان می افتد به قیامت که خدا چوب عذاب الهی را جای دیگرشان می کند!
در خانه بچه ها با این ف ک شما را اذیت نمی کنند؟
نه آن زمانی که اینها به ما ف ک گفتند، هر جا می رفتیم به دیده خلافکار ما را می دیدند که فلانی منشوری است. مثلا برای یک کار کوچک به دادسرا می رفتیم، هر کس می دید می گفت دیدی گفتم اینها منشوری هستند، من خودم دیدم یک کیسه از اینها گرفتند معلوم نیست چی توش بود! بعدی می گفت داخل کیسه را هم دیدم و همینطور یکی یکی افزایش پیدا می کرد. تا جایی که در بین همکاران ما هم چهار نفری که عرضه کار کردن در زمین را ندارند، می خواستند با استناد به همچین اراجیفی دست به یکی کنند و با آن عوامل خفت همه را بیاورند، اما در نهایت یک نکته هم پیدا نکردند و خفت برای آنهاست.
هنوز هم چند تا از همکاران ما که همچنان آویزان هستند و هیچی هم به آنها نمی دهند، به همین چیزها استناد می کنند. کسانی که خود کم بینی های گذشته را دارند، وقتی ببینند کسی رشد می کند، نمی توانند بنشینند و سعی می کنند اینطور طرف را پایین بکشند. من معتقدم در آن مقطع بعضی ها برای این که بیشتر شناخته شوند، از ف ک ها آویزان شدند.
جالب ترین چیزی که درباره این اتهامات شنیدید چی بود؟
به لحاظ مالی هیچ بازیکنی نبود که من به او کمک نکرده باشم، آنها هم روی این هیچ بحثی نداشتند. گفتند شایعه مثلا دوپینگ. کسانی که با من کار کردند را مطرح کنند، شاگردهای من می دانند که من از انگلیسی فقط یک جمله بلدم و فکر می کنم تمام این زبان در همان یک جمله نهفته است، I am a book on the table! زبان صفر شدم وقتی دیپلم گرفتم، فکر می کنید از مسائل پزشکی چی بلدم؟
یک بدبینی که شاگرد من نسبت به مربیش پیدا کرده، نباید مطرح شود. بازیکن است، یک مقطعی مورد تایید بوده و حالا دیگر کنار گذاشته شده؛ حتی همان بازیکن هایی که یک مقطعی خوب هستند، وقتی کنار گذاشته می شوند، مصاحبه هایشان خفت است. بعضی از برنامه های ورزشی ما این کار را انجام می دهند. مثلا از یک مربی دلخوری دارند، بعد از باخت تیمش دوربین را می برند و از یک هوادار جاافتاده بالای سی سال نمی پرسند چه اتفاقی افتاده؟ از یک بچه هشت ساله که با امیدی به ورزشگاه آمده حالا تیمش باخته و گریه می کند، این سئوال را می پرسند، او هم می گوید: این چه وضع تکنیک و تاکتیک است، باید این مربی عوض شود! بعد این را پخش می کنند،
تصورشان هم این است که مردم از این یک برداشت همگانی احساسی دارند. در حالی که یک بچه 12-13ساله این را گفته! تهیه کننده و کسی که به دنبال این قضیه است، این را در برنامه می گذارد؛ ما و کسانی که اهل تجزیه تحلیل هستند، به حماقت و بی شعوری نفری که این را تهیه کرده نگاه می کنیم که چطور افکار عمومی را مورد تحقیر قرار می دهد. در حقیقت این اهانت و توهین به شعور افکار عمومی است. رفقای ما هم مشمول همین حماقت و خفت شدند.
ف ک را چی تعریف می کنید؟
در عالم ورزش کسانی که توانمندی داشتند و در بحث فوتبال یعنی فراتر از کهکشانها.
فصل پنجم: «عیدانه با آقای ف-ک»
درباره عید می خوایم حرف بزنیم...
بگذار یک خاطره برایت بگویم از سلامتی در شروع سال نو! ان شالله خدا به همه مریض ها شفا بدهد. چون در آستانه عید هم هستیم خدا را قسم می دهم به حضرت زهرا، همه مردم ما در صحت و سلامت باشند و خدا شفای عاجل به همه مریض ها بدهد؛ حدود بیست و پنج شش سال پیش گفتند یکی از اقوام ما یک بیماری دارد که اسم آن، اسم سنگینی است. همه دوست و آشنا و فامیل و خواهرها و برادرها توی سر خودشان می زدند که ای وای زودتر برویم او را ببینیم که از دستمان نرود بعدا دلمان بسوزد. از آن ماجرا بیست و پنج سال می گذرد.
دو سوم کسانی که آنجا توی سر خودشان می زدند، رفتند، اما آن فرد هنوز الحمدلله صدقه سری حضرت زهرا هست. هنوز هم هر بار می گوید: عمر دست خداست، شاید دیگر همدیگر را ندیدیم! ولی همچنان شاد و سرحال هست. چون بحث رفتن و دیدن عید شد، خواستم این را بگویم تا هم خاطره باشد، هم بگویم تا خدا نخواهد هیچ برگی از درخت نمی افتد.
راستی در برنامه شام ایرانی اول شدید آشپزی شما خوب است؟
نه تمام آن آشپزی هایی که در آن برنامه شد، متعلق به خانواده من بود، همسر، دختر و دوستانم . تنها چیزی که توانستم تهیه کنم، قرار بود شوید را هم بزنم و تفت بدهم؛ کسی این خرده را به ما نگرفت که شوید باید در کره آن هم بیست ثانیه تفت داده شود، من همینطور که توضیح می دادم، حدود بیست دقیقه این را هم زدم.
بعد که نگاه کردم دیدم مثل شادونه به هم جمع شده اند. هرچقدر هم که در آن شکر، قند، عسل ریختیم، مثل زهرمار تلخ بود. این نشان می دهد که آشپزی چیزی که در کشور ما به حق در دست پاک همسران و مادران و خواهران ما هست، چقدر کار سختی است.
الان در گیلان حسابی خوشحالید دیگر ، غذاهای خوب محلی ، ماهی سفید و کباب ترش!
تنها چیزی که در انزلی قبل از آمدن آقای فلاحت زاده بنده و آقا رضا مهاجری می خوردیم، خدا را گواه می گیرم که فقط سوپ شلغمی بود که محمد حبیبی درست می کرد و نیمرو. با این دو خودمان را زنده نگه داشتیم .
هر کدام دو سه کیلو کم کردیم در آن مدت. از روزی که فرشاد آمده، فقط گوشت می زنیم و ماهی ! سر و ته این پسر را با گوشت زدند. من ماندم او با این اشتهاء چطور این همه سال دفاع بازی کرده بود! این قدر گوشت بند مان کرده الان با هفته ای سه جلسه تمرین، باز هم هر کدام از ما 5کیلو اضافه کردیم.
فرشاد با توجه به عنایت خاصی که به شکمش دارد، تمام رستوران ها را می شناسد. عمونصر هم بازیکن سابق تیم های مازندران آنجا از دوستان صمیمی ما است که با فرشاد صمیمیت بیشتری دارد، تا ولش می کنی از رشت برای ما با پیک غذا می فرستد، صبحانه، ناهار، شام و در این چند جلسه یک ریال هم نگرفته، خودش می گوید: وظیفمه! با این وضعیت بزودی با این غذاهای خوشمزه شمالی می شویم بشکه!
راستی شما از منتقدان کارلوس کروش هستید؟
یک جمله قبلا در مورد کار ایشان گفتم، به نظرم فوتبال ما به مراتب فراتر از فوتبالی است که در زمان کروش تیم ما انجام می دهد. این یک اعتقاد شخصی من است که پتانسیل ما بیشتر از چیزی است که به نمایش گذاشته شد. کروش زحمت خودش را کشیده و جای تقدیر و تشکر دارد؛ ناجوانمردانه است که تا تیم نتیجه نگرفت، این حرف را بزنیم. ولی من این را زمانی گفتم که تیم با سه برد و نه امتیاز به جام جهانی رفت.
ما خودمان مربی هستیم، نباید کسی را لوث کنیم. اگر کسی توفیقات و توانمندی های کادر فنی را لوث کند، می شود همان دوستان خفت پرست ما، یعنی از نوع همان ها می شود. آقای کروش در آن مقطع زحمت کشید و زحمتش منجر به رفتن ما به جام جهانی شد. من همان زمان گفتم فوتبال ما فراتر از چیزی است که نمایش می دهد. الان که تیم باخت داده این را نمی گویم. کروش برای ما زحمت کشیده و مربی بسیار خوبی است.
همچنان بیزنس تان ، بیزنس اسب است؟
هر چی ما در زندگیمان ساختیم، اسب ها به فنا دادند. دوستان ما به دنبال ساخت و ساز و بیزینس رفتند، به حق و با توانمندی خودشان موفق هم شدند، اما ما هر چی در زندگی درآوردیم، پای اسب هایمان ریختیم، خوردند و ریدند و مردند و جنازه هایشان را برای ما گذاشتند. برای دفنشان هم کلی فحش خوردیم که امیدوارم پدر و مادرم از من راضی باشند. چون هی مردند ، ما ششبانه اجسادشان را در بیابان دفن کردیم ، سگ های ولگگرد رفتند لاشه ها را در آوردند و بوی تعفن منطقه را برداشت. ملت آمدند شروع کردند به خواهر و مادر آنهایی که لاشه ها را در بیابان ول کردند ، فحش دادن ، ما هم برای اینکه کسی شک نکند ایستادیم و شروع به مورد عنایت قرار دادن خواهر و مادر خودمان شدیم. مادر جان مرا ببخش و بیامرز!
این تمام بدبختی ما از کاسبی حیوانات نبود.سی چهل بز گوش بلند هم خریدم و به دوست عزیزم حاج مهدی سپردم که زاد و ولد کنند. بعد از دو سال سراغ آنها را گرفتم، گفت: همه همدیگر را زدند و خوردند، آخرین نفر هم خودزنی کرد و با کله توی دیوار رفت. فکر کنم تنها بزهای گوشتخوار دنیا را داشتم که نه اولی را دیدم و نه آخری. حالا خوب و بد و حقیقت و غیرحقیقتش گردن دوستمان مهدی!
اخبار ورزشی - خبر آنلاین
ویدیو : ف-ک هابه روایت فیروز کریمی/از میخ طویله تا آشپزی ایرانی ؛ از پسر قلعه نویی تا علی لاریجانی!