روز هفتم محرم :شهادت حضرت علیاصغر : روز هفتم محرمدر این روز عبدالله بن زیاد ...
روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامهاى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطرهاى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(53)
عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطرهاى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!
امام حسین علیهالسلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم مىگوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مىآشامید تا شكمش بالا مىآمد، و آن را بالا مىآورد! و باز فریاد مىزد: العطش! باز آب مىخورد تا شكمش آماس مىكرد ولى سیراب نمىشد! و چنین بود تا جان داد.(54)
شهادت حضرت علیاصغر
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علی اصغر (ع) میروند و روضهی آن طفل شهید را میخوانند. شهیدی كه به ظاهر، كودك است ؛ ولی به واقع پیر عشق است.
حوریان، محو رخ مهپارهات
كعبهی خیل ملك، گهوارهات
گردش چشمان تو عشقآفرین
رشتهی قنداقهات حبلالمتین
زینت آغوش و دامان رباب
آینهگردانِ رویت، آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو
بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موی تو نجات
تشنهی لبهای تو آب حیات
كودكی ، اما به معنا پیر عشق
روی دستان پدر ، تفسیرِ عشق
تلخترین لحظات تاریخ نزدیك میشد؛ تمامی یاران و اصحاب امام حسین(ع) به میدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسین(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهی بیمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسین(ع) به دست بگیرد.
امام(ع) چون خویشتن را تنها و بی یاور دید آخرین حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟» یعنی: «آیا مدافعی هست كه از حریم رسول خدا دفاع كند؟ آیا یكتاپرستی هست كه از خدا بترسد و ما را یاری دهد؟ آیا فریادرسی هست كه به خاطر خدا ما را یاری رساند؟ آیا كسی هست كه به خاطر روضه و رضوان الهی به نصرت ما بشتابد؟».
صدای این كمكخواهی امام كه به خیمهها رسید و بانوان دریافتند كه حسین دیگر یاوری ندارد، صدایشان به شیون و گریه بلند شد. امام به سوی خیمهها رفت، شاید كه بانوان با دیدن او اندكی آرام گیرند؛ كه ناگاه صدای فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسین» ـ كه به علی اصغر معروف بود ـ را شنید كه از شدت تشنگی میگریست.
علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ كه نه آبی در خیمهها بود تا وی را سیراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت كه به وی دهد.
امام(ع) قنداقهی علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشكر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمیكنید بر این طفل ترحم نمایید ... »
اما گویی كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنیاسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تیری در كمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر كوچك و گردن ظریف طفل شیرخواره از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعلهور بود ای پدر
پیش تیر عشق تو ، قلبم سپر بود ای پدر
امام(ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر كرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله» یعنی: «تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را میبیند»... در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افكند كه بر لبان مبارك امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شكایت میكنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم میكنند»...
اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت
یارای سخن با من دلتنگ نداشت
یا رب! تو گواه باش، ششماههی من
شد كشتهی ظلم و با كسی جنگ نداشت
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشیرش قبر كوچكی كند؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازهی كوچك را دفن كرد...
شهادت علی اصغر (ع) از سختترین و جانگدازترین مصیبتها در نزد ائمه بوده است... «مـنهال بن عمرو كوفی» گوید: در مدینه خدمت على بن الحسین(ع) رسیدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض كردم: مـوقـعـى كه من از كوفه بیرون آمدم زنده بود. امام دستها را به طرف آسمان بلند كرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». یعنی: «خدایا حرارت آهن را به او بچشان»...
همچنین «عقبة بن بشیر اسدی» میگوید امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بنیاسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند.
این نمونهها، نشاندهنده آن است كه این داغ چگونه بر دل اهلبیت: مانده است...
و این داغ بر دل ما نیز هست؛ و بر دل انسانیت نیز؛ تا زمانی كه مهدی آلمحمد (عج) قیام كند و انتقام از ظالمان بستاند...
الا لعنة الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
منبع:tebyan-zn.ir
tebyan.net
ویدیو : روز هفتم محرم :شهادت حضرت علیاصغر