بازار داغ سلفی ارسطو در پشت صحنه «پایتخت» : وقتی قدم در حیاط خانه گذاشتیم مسحور ...



وقتی قدم در حیاط خانه گذاشتیم مسحور زیبایی خانه روستایی شدیم؛ خانه‌ای دل‌انگیز در باغی با صفا كه چشم هر بیننده‌ای را نوازش می‌داد. خوشبختانه در همان لحظه اول با لبخند از ما استقبال شد.

اواسط اردیبهشت بود كه با این پیشنهاد مواجه شدم:  «حاضری یه سفر به شهر زیرآب بری و گزارشی از روند ساخت سریال پایتخت تهیه كنی؟» همین پیشنهاد كافی بود تا مقدمات سفر را فراهم كنم.

من عاشق سفرم به ویژه اگر پای سفرهای كاری در میان باشد چون خوب می‌دانم سفرهای این چنینی هیجان بیشتری دارد. همین موضوع باعث شد كه در مسیر بازگشت از مجله با الهام غفوری، تهیه‌كننده پایتخت تماس بگیرم و موضوع را با او در میان بگذارم. از آنجایی كه تجربه رفتن به پشت صحنه كارهای سیروس مقدم را داشتم، می‌دانستم كه برای تهیه این گزارش از آنها «نه» نخواهم شنید. حدسم خیلی زود تبدیل به یقین شد.

الهام غفوری از من خواست برای هماهنگی بیشتر با فهیمه كمالی، برنامه‌ریز كار صحبت كنم و از او بخواهم در اولین وقت پذیرای ما باشند. هر چند كه این اولین وقت، سه هفته طول كشید اما از آنجایی كه ما قرار بود پرونده جلدمان را اول تیرماه منتشر كنیم، وقت كافی برای انجام این كار داشتیم، پس به ناچار این موضوع را قبول كردم. طبیعی بود كه برای رفتن به این سفر، احتیاج به یك همسفر آن هم از نوع عكاسش داشتم. همسفر من در این سفر كوتاه مریم سعیدی‌پور و دستیارش بود.

بازار کامپیوتر پایتخت , صحنه، پایتخت موسیقی عرفانی ایران , بازار رضا بهتر است یا جتمع پایتخت

اینجا همه سراغ خانواده معمولی را می‌گیرند
وقتی برای صرف ناهار از ماشین پیاده شدیم، تازه متوجه شدت گرما و هوای شرجی و مرطوب شدیم اما بی‌خیال این مشكلات سعی كردیم هر چه سریع‌تر خودمان را به شهر زیر آب برسانیم. وقتی به شهر رسیدیم احتیاجی به هماهنگی با برنامه‌ریز كار برای پیدا كردن محل فیلمبرداری نبود چون كافی بود سراغ خانواده معمولی را در شهر بگیریم تا یكراست ما را به محل فیلمبرداری ببرند. بعد از پشت سر گذاشتن یك سربالایی تند و طولانی به خانه روستایی كه لوكیشن اصلی برای فیلمبرداری كار بود، رسیدیم.

 

پذیرایی با لبخند
وقتی قدم در حیاط خانه گذاشتیم مسحور زیبایی خانه روستایی شدیم؛ خانه‌ای دل‌انگیز در باغی با صفا كه چشم هر بیننده‌ای را نوازش می‌داد. خوشبختانه در همان لحظه اول با لبخند از ما استقبال شد. وقتی نفسم سر جایش آمد، تازه متوجه دكور متفاوت خانه شدم. استفاده از فانوس‌های رنگی و به كار‌گیری طراحی صحنه متفاوت این ذهنیت را بی‌درنگ به وجود می‌آورد كه اینجا خانه ارسطو است. حدسم خیلی زود به یقین تبدیل شد و متوجه شدم ما ‌مهمان خانه ارسطو و همسر چینی‌اش هستیم و به همین خاطر از المان‌های چینی تا این حد در فضای خانه استفاده شده است.

همبازی شدن دو قلوها با پسر بهبود
 آن چیزی كه به وضوح در حیاط خانه به گوش می‌رسید، صدای شیطنت دو قلوها بود. آنها لحظه‌ای آرام نمی‌نشستند و مدام در حال شیطنت بودند. عوامل هم حسابی هوای آنها را داشتند تا مبادا آب در دل شان تكان بخورد. در سری چهارم پایتخت خواهر نقی (فهمیه) صاحب فرزند می‌شود و در غیاب بهبود، پسر نوزادش، بهروز نقش آفرینی می‌كند. همین موضوع باعث شده بود در پشت صحنه، سارا و نیكا از موقعیت استفاده كرده و حسابی سرشان را با این نوزاد گرم كنند.

تجربه چهار فصل در فیروزكوه
عقربه‌ها ساعت چهار و نیم را نشان می‌داد كه سیروس مقدم وارد لوكیشن شد. وقتی او را دیدیم گپی كوتاه با او زدیم و زمانی كه متوجه شد حسابی از دست گرمای هوا كلافه شده‌ایم، با لبخند گفت ما طی مدت یك ماهی كه در شهر زیر آب مشغول كار هستیم، چهار فصل را به نوعی تجربه كرده‌ایم؛ از سرمای منفی صفر تا گرمای 40درجه؛ به همین خاطر با آب و هوای این منطقه به نوعی كنار آمده‌ایم.

كنترل خانه از راه دور
اكثر بازیگران سریال در حال گریم شدن هستند. از دور چشمم به ریما رامین‌فر می‌افتد كه حسابی وزن كم كرده و لاغر شده است. او با مانتو و شلوار اداری در حال صحبت كردن با تلفن است. از لحن صحبت كردنش می‌شد حدس زد كه دارد به پسرش آیین كمك می‌كند تا چیزی كه می‌خواهد را در خانه راحت‌تر پیدا كند. كاملا مشخص است كه او از راه دور اوضاع خانه را مدیریت می‌كند و گرهی اگر افتاد با خیال راحت بازش می‌كند.

برنامه‌ریزی برای رفع دلتنگی
وقتی از عوامل پایتخت می‌پرسم حسن كار كردن در شهرستان چیست، می‌گویند جدا از زیبایی كه این شهر دارد، خبری از ترافیك در آن نیست و در زمان بسیار كمی عوامل می‌توانند خودشان را به محل فیلمبرداری برسانند و بدون استرس جلوی دوربین قرار بگیرند. كمالی، برنامه‌ریز كار می‌گوید: «ما برای اینكه اجازه ندهیم دلتنگی به عوامل كار فشار بیاورد، طوری برنامه‌ریزی كردیم كه عوامل بتوانند بعد از چهار، پنج روز به تهران بروند و خانواده شان را ببینند. این موضوع باعث می‌شود بچه‌ها با انرژی و توان بیشتری در طول كار حاضر شوند.»

خانه پیرزن‌ها
ظاهرا خانه‌ای كه برای ارسطو در نظر گرفته شده است، پیش‌تر متعلق به دو پیرزنی بود كه در اینجا به تنهایی زندگی می‌كردند. گروه صحنه هم برای اینكه این خانه را به آن چیزی كه در ذهن دارند، نزدیك كند تغییراتی در آن ایجاد و آلاچیقی زیبا در حیاط بنا كرده ضمن اینكه باغ اطراف خانه را كه به نوعی بایر شده، آباد كرده بودند و این موضوع باعث شده، خانه حال و هوای دلنشین و جذابی پیدا كند.

نه، این هما نیست؟
حوالی غروب بود كه سر و كله مردم عادی هم در لوكیشن پیدا شد. هر كسی سعی می‌كرد به طریقی به خانه ارسطو راه پیدا كند و از نزدیك خانواده معمولی را ببیند. از بین جمعیتی كه آمده بودند، گروهی 40، 50 نفره كه از وضعیت ظاهری‌شان مشخص بود از مراسم ختم آمده‌اند، نظر من را به خودشان جلب كردند، آنها اصرار زیادی داشتند كه بتوانند با اكثر بازیگران سریال عكس بگیرند و حاضر بودند گرما و سختی را به جان بخرند اما از عكس و امضا گرفتن جا نمانند.

وقتی ریما رامین‌فر برای عوض كردن حال و هوا به ایوان خانه آمد، صدای پچ پچ خانم‌های جمع را به وضوح می‌شد شنید. یكی از آنها با صدای بلند گفت، هما آمده است بقیه هم كه از دیدن ظاهر متفاوت ریما به دلیل كم كردن وزن تعجب كرده بودند، می‌گفتند نه؛ این هما نیست. نكند نقی زن دیگری گرفته است... . در این میان خانم جوانی كه مطمئن بود كه او هماست، گفت من از هما امضا نمی‌خواهم باید دستور رژیم غذایی‌اش را از او بگیرم چرا كه بسیار تاثیرگذار بوده است. چطور می‌شود فردی در زمان كوتاهی بتواند تا این حد وزنش را كم كند.

بازار سلفی ارسطو داغ بود
ارسطو با وجود اینكه مجبور بود در گرمای هوا با رب دوشامبر در حیاط، انتظار رفتن جلوی دوربین را بكشد اما لحظه‌ای لبخند از لبش دور نمی‌شد. او كه با سلفی‌های متفاوتش در فضای اینستاگرام حسابی معروف است و عكس‌هایش طرفداران زیادی دارد، از فضایی كه ایجاد شده بود، استفاده كرد و چند سلفی گرفت. هر چند كه سارا و نیكا هم كه ظاهرا حوصله‌شان بین برداشت دو پلان سر رفته بود، نگذاشتند كه او چندان به كار عكاسی‌اش بپردازد و از مهران‌فر خواستند كه با آنها بازی كند. همین درخواست باعث شد كه مسابقه پرتاب گل بین سارا و نیكا و ارسطو شكل بگیرد هر چند كه در نهایت دو قلوها برنده این بازی شدند.

بازار رضا بهتر است یا مجتمع پایتخت , ارسطو پایتخت , بازیگر ارسطو پایتخت

می‌خواهم بازیگر شوم
اولین سوالی كه مخاطبان از سیروس مقدم می‌پرسیدند، این بود كه ما می‌خواهیم بازیگر شویم و چه كاری را باید انجام دهیم. او هم با آرامشی كه مختص به شخصیت خاص خودش است آنها را راهنمایی می‌كرد كه بازیگری را به شكل آكادمیك دنبال كنند. در میان شلوغی خانواده‌ای به مقدم مراجعه كردند. پدر خانواده كه مردی میانسال بود، به كارگردان پایتخت گفت دخترم مدت‌هاست اصرار دارد بازیگر شود. من هم به هیچ شكل نمی‌توانم او را راضی كنم كه دست از این حرفه بردارد.

خوشحالم كه شما را در اینجا می‌بینم. دوست دارم شما با دخترم صحبت كنید و به او در مورد فضای بازیگری بگویید و راهنمایی‌اش كنید. با خودم می‌گفتم حتما مقدم در این شلوغی كار او را به یكی از دستیارانش حواله می‌دهد یا دست‌كم با یك جواب سر بالا از آنها می‌خواهد كه سراغ فضایی غیر از بازیگری بروند اما او در كمال آرامش یك‌ربع با دختر خانواده حرف زد. از او در مورد علت علاقه‌اش به بازیگر سوال كرد و در نهایت از دختر خواست كه به كلاس بازیگری برود و استعدادش را به شكل جدی بسنجد. مقدم به وی توضیح داد كه نمی‌توان انتظار داشت كه یك شبه در این حرفه ره صد ساله را رفت و در این عرصه موفق شد بلكه برای موفقیت در این حیطه احتیاج به تلاش و پشتكار است.

مشكل سوختگی
سكانسی كه قرار است فیلمبرداری شود، مربوط به سوختگی بابا پنجعلی است. قرار است او با تن‌پوش از حمام خارج شود و نقی به او كمك كند تا در اتاق بنشیند و... . این صحنه به شكل تمرینی گرفته می‌شود. مقدم از گروه صحنه می‌خواهد دود اسپند را كه قرار است به جای بخار حمام استفاده شود، بیشتر كند تا بخار در تصویر غلیظ‌تر دیده شود. سیروس مقدم روی صندلی‌اش می‌نشیند و سه، دو، یك می‌گوید. بابا پنجعلی در حالی كه ناله می‌كند، از حمام خارج می‌شود.

نقی دست او را می‌گیرد و به او كمك می‌كند تا در اتاق بنشیند. فهیمه كه از وضعیت پدرش نگران است، شروع به صحبت می‌كند و با كمی مكث و كیسه‌ای از یخ، وارد اتاق می‌شود. بعد از پنج برداشت بالاخره سكانس مورد تایید مقدم قرار می‌گیرد. قرار است سكانس كوتاه دیگری در ایوان خانه گرفته شود و بعد گروه برای گرفتن ادامه تصویر در رستوران جنگلی خارج از شهر آماده شوند.

یك رابطه شیرین
دوقلوهای سریال پایتخت، ریما رامین‌فر و محسن تنابنده را بابا و مامان صدا می‌كنند و جالب اینجاست كه این موضوع تنها در صدا كردن‌شان خلاصه نمی‌شود و آنها به معنای واقعی آنها را پدر و مادر خودشان می‌دانند به همین خاطر خودشان را برای آنها لوس می‌كنند و خواسته‌های‌شان را صرفا به آنها می‌گویند.

آنهایی كه محسن تنابنده را از نزدیك می‌شناسند می‌دانند كه در طول كار چقدر جدی است اما وقتی پای سارا و نیكا حتی در كار به میان میاید، قضیه برای محسن فرق می‌كند. او مانند یك پدر مهربان همه خستگی‌ها را از یاد می‌برد. دل به تمناهای آنها می‌دهد و از آنجا كه همه دخترها بابایی هستند، دوقلوها هم علاقه زیادی به تنابنده دارند.

زمان عكاسی
از وقفه‌ای كه برای آماده‌سازی گروه جهت رفتن به لوكیشن خارجی ایجاد می‌شود، استفاده می‌كنیم. با هماهنگی گروه صحنه نورهای‌مان را می‌چینیم و كار عكاسی را در مدت بسیار كوتاهی انجام می‌دهیم تا گروه بتواند زودتر به كارش برسد. مریم از شرایط ایجاد شده ناراضی است و معتقد است امكانات و زمان لازم را برای گرفتن عكس‌هایی ایده‌آل كه در ذهن داشته در اختیار نداشته اما تنابنده به او دلداری می‌دهد كه عكس‌ها خوب شده و بهتر است نگران نباشد.

فیلمبرداری در رستوران جنگلی
بعد از ثبت سكانس‌های مربوط به خانه ارسطو، سكانس‌های مربوط به رستوران كه در چند كیلومتری شهر زیرآب قرار دارد، باید ضبط می‌شد. این در حالی بود كه عوامل پشت و جلوی دوربین به‌شدت خسته بودند. آنها وقتی به محیط پارك جنگلی كه در آن رستوران مورد نظر واقع شده بود، رفتند با سیل علاقه‌مندان به سریال پایتخت مواجه شدند و بازار گرفتن عكس و امضا حسابی داغ شد اما اگر این شرایط ادامه پیدا می‌كرد، بازیگران تا صبح به جای قرار گرفتن جلوی دوربین باید امضا می‌دادند.

همه چیز تحت كنترل است
 مغز متفكر پایتخت محسن تنابنده است. شاید به همین خاطر هم هست كه تا این حد سعی دارد اوضاع را مدیریت كند و از جزیی‌ترین مسائلی كه باعث بهتر دیده شدن كار می‌شود، نگذرد. عوامل پشت صحنه پیش از شروع كار همه مسائل را با او بررسی می‌كنند تا خللی در روند فیلمبرداری ایجاد نشود.

آوازه‌خوان‌های شاكی
همین موضوع باعث شد عده‌ای از عوامل كار برای كنترل اوضاع وارد عمل شوند و از مردم بخواهند گرفتن امضا را به بعد از فیلمبرداری موكول كنند. این موضوع به مزاج عده‌ای كه قصد داشتند با خانوده نقی معمولی عكس بگیرند، خوش نیامد و باعث شد كه آنها ناراحت شوند و به فكر كارشكنی بیفتند و ظاهرا ساده‌ترین راهی كه به ذهن‌شان رسیده بود، خواندن آواز با صدای بلند بود اما این موضوع خلل چندانی را به لطف میكروفن‌های «هاش‌اف» ایجاد نكرد.

سكانس‌هایی كه ثبت نشد
با وجود اینكه فیلمبرداری كار تا نیمه شب ادامه داشت اما خواب‌آلود بودن بچه‌ها و سایر عوامل كار باعث شد سكانس‌هایی در نهایت ثبت نشود و سیروس مقدم و محسن تنابنده تصمیم بگیرند آن را در شب دیگری دوباره فیلمبرداری كنند.

مسافرخانه‌ای بدون شماره
بعد از خداحافظی از تیم پایتخت، چالش ما برای پیدا كردن هتل مناسب برای گذران شب و استراحت شروع شد. وقتی به قائمشهر رسیدیم یكی از مغازه‌ها آدرس مسافرخانه‌ای را كه در وسط شهر قرار داشت، به ما داد. نمای بیرونی مسافرخانه شباهت زیادی به مسافرخانه‌های دهه 50،40 داشت. هنوز اولین پله‌های مسافرخانه را بالا نرفته بودیم كه متوجه شدیم اینجا بیشتر از آنكه به درد استراحت بخورد، مناسب عكاسی برای صفحات اجتماعی است. به همین خاطر خیلی زود از خوابیدن در آن منصرف شدیم و راهی هتلی بین شهر قائمشهر و ساری شدیم و شب را در آنجا به صبح رساندیم.

وقتی از دیدن خمسه غافلگیر شدیم
به تلافی ناهار و شام روز قبل كه چنگی به دل‌مان نزده بود، تصمیم گرفتیم برای ناهار به رستوران سرشناس‌تری برویم و خودمان را ‌مهمان غذاهای شمالی كنیم. هنوز روی صندلی‌مان ننشسته بودیم كه تصویر یك لبخند شیرین توجه ما را جلب كرد. علیرضا خمسه با لبخندهای مختص به خودش در حال صرف ناهار بود. زمانی كه چشم‌مان به ایشان افتاد، سر میزشان رفتیم و خوش و بش كردیم.

او درست مثل یك پدر مهربان جویای شرایط اقامت‌مان شد و از ما پرسید كه دیشب را چطور سپری كردیم. دیدن این همه لطف و مهربانی برای‌مان قابل تحسین بود. نكته جالب در این بود كه خمسه پاسخ تمام لطف و محبت‌های مردم را با لبخند می‌داد و با وجود اینكه در حال صرف ناهار بود اما از اینكه برخی‌ها از او عكس و امضا می‌خواستند، نه تنها ناراحت نمی‌شد بلكه با مهربانی خاصی خواسته آنها را اجابت می‌كرد.

توفان ما را بدرقه كرد
بعد از صرف ناهار برای انجام مصاحبه با سایر عوامل و عكاسی راهی شهر شیرگاه شدیم. در گرمای طاقت‌فرسا تنها چیزی كه گروه كم داشت، قطع برق بود كه خیلی زود هم این اتفاق رخ داد. قطع برق شرایط را واقعا سخت و به عوامل فشار زیادی وارد كرد، اما سیروس مقدم به جای اینكه از این موضوع به هم بریزد و ناراحت شود، قضیه را به شوخی گرفت و با یكی از عوامل پشت صحنه كه بچه‌ها او را دایی صدا می‌كردند، سر شوخی را در مورد قطعی برق باز كرد.

شوخی‌های او باعث شد جو كار تغییر كند و عوامل حسابی بخندند. مریم نورهای مربوط به عكاسیش را در حیاط و فضای باز چیده بود اما وزش ناگهانی باد باعث شد كه ما تصمیم بگیریم هر چه زودتر وسایل را جمع كنیم. هنوز وسایل را درست و حسابی جمع نكرده بودیم كه توفان شروع شد. به هر زحمتی بود خودمان را به ماشین رساندیم و برای اینكه بیشتر از این دچار توفان نشویم راه بازگشت را در پیش گرفتیم و این سفر با تمام  خاطره‌اش برای ما به پایان رسید.

اخبارفرهنگی - مجله زندگی ایده آل

 


ویدیو : بازار داغ سلفی ارسطو در پشت صحنه «پایتخت»