مناجات با خدا
مناجات با خدا !!!
الهی! من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد... و از آن طاعت بیزارم که مرا به عُجب آرد الهی! گدای تو به کار خود شادان است... هرکه گدای تو شد در دو عالم سلطان است الهی!چون یتیم بی پدرگریانم... درمانده در دست خصمانم... خسته گناهانم و از خویشتن بر تاوانم... خراب عمر و مفلس روزگار..من آنم... *خداوندا به فریادرس که از ناتوانی خود به فریادم* مناجات با خدا
مناجات با خدا
مناجات نامهالهـیباز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهیالهـیگرفتار آن دردم كه تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم كه تو سرانجام آنیالهـیهر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبمالهـیچراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، كریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانیالهـیجرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گسترانالهـیاین چیست كه با دوستان خود را كردی كه هر كه ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناختالهـیعاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانمالهـیبر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلای خود گرفتار مكنالهـیچون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاكیم و از خاك كمترالهـیهر كس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداختخواجه عبدالله انصاری منبع:neda30.blogfa.com
مناجات با خدا (3)
خداوندا از آنجا که بودیم برخاستیم لکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم.الهی! همگان در فراق تو می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستداررا با شکیبایی چه کار؟الهی! با بهشت چه سازم و با حور چه بازم. مرا دیده ای ده که از هر نظری بهشتی سازم.الهی! گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو با بهشت چه کار است.الهی! اگر بهشت چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است.الهی! بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی را به زندان بردن نه کار کریمان است.الهی! اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم، مطلوب ما برآر که جز وصل تو طلبکار نیستم.الهی! ای نزدیک تر از ما به ما، مهربان تر ازما به ما، نوازنده ی ما بی ما، به کرم خویش نه به سزای ما، هرچه کردیم تاوان بر ما، هرچه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی به جای ما، به خود کردی نه به سزای ما.الهی! گرفتارآن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوارآنی، من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد آنگونه که تو بر نفس خویش ثنا گفتی.الهی! مران کسی را که خود خواندی. ظاهر مکن جرمی را که خود پوشیدی.کریما! میان ما و تو داور تویی، آن کن که سزاوار آنی نه آنچنان که سزاوار ماست.و بدان که دوستان خاک، تو را جویانند و زبان حال گویانند:ای جوانان غافل و ای پیران جاهل، دیوانه اید که نمی بینید و بر حال ما نمی نگرید. که ما در خاک و خون خفته ایم و چهره ...
با نعمت خدا معصیت نكنیم !
عبد شاكر آن انسانى است كه با نعمت خدا معصیت نكند و با تكیه بر نعمت الهى، با امر و نهى حضرت او- كه به مصلحت انسان تنظیم شده- به مخالفت با وجود مقدس پروردگار برنخیزد. راستى چه جنایت بزرگ و سنگینى است كه انسان نعمت الهى را كه عبارت از تمام اعضا و جوارح انسانى و زمین و هوا و خوراك و پوشاك و تمام مواد مادى است صرف گناه و مخالفت با حضرت دوست كه از باب كرم و لطف و عنایت این همه نعمت در اختیار آدمى گذارده بنماید!! گناهكار براى گناه ابزارى جز نعمتهاى الهى در اختیار ندارد، كسى كه مىخواهد به نامحرم نظر كند و راه خیانت به ناموس یك مملكت را به روى خود باز كند جز این نیست كه باید از نعمت چشم و قدم و مال و شهوت براى رسیدن به امیال شیطانى و جهنمىاش مایه بگذارد. كسى كه مىخواهد از صداى حرام و آواز محرم و لهو و لعب و موسیقىهاى ایمان برانداز، لذّت ببرد جز این نیست كه باید از گوش و مال كه هر دو نعمت حقاند مایه بگذارد. كسى كه مىخواهد دروغ بگوید، تهمت بزند، استهزا كند، افترا ببندد و دو به هم زنى نماید، نفاق افكنى پیشه سازد، فحش بدهد، باطل بگوید، حق را ناحق كند، زورگویى كند، شهادت ناحق بدهد، جز این نیست كه باید از نعمت زبان استفاده كند. كسى كه مىخواهد كار خلاف خدا انجام دهد، مگر نباید تمام هستى خود را براى افتادن در حرام به كار بگیرد؟! مواظب باشیم نعمت، عامل غفلت و بدبختى ما نشود، تمام این نعمتها را خداوند مهربان براى خوشبختى ما ...
راز و نیاز با خدا نیایش در جنگ
راز و نیاز با خدانیایش در جنگ خدایا! قلبها به سوی تو روانهشده، و گردنها به درگاه تو کشیده، و دیدهها به آستان تو دوخته، و گامها در راه تو نهاده، و بدنها در خدمت تو لاغرشده است، خدایا دشمنیهای پنهان آشکار، و دیگهای کینه در جوش است، خدایا به تو شکایت میکنیم از اینکه پیامبر (ص) در میان ما نیست، و دشمنان ما فراوان، و خواستههای ما پراکنده است. (پروردگارا! بین ما و دشمنانمان به حق داوری فرما که تو از بهترین داورانی) ( وَ کانَ عَلَیْهِ السَّلامُ یَقُولُ إِذا لَقِىَ الْعَدُوَّ مُحارِباً ): اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ، وَ مُدَّتِ الْأَعْناقُ، وَ شَخَصَتِ الْأَبْصارُ، وَ نُقِلَتِ الْأَقْدامُ، وَ أُنْضِیَتِ الْأَبْدانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَانِ، وَ جاشَتْ مَراجِلُ الْأَضْغانِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنا، وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَ تَشَتُّتَ أَهْوائِنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ.
ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه !
زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد.اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت میكند تا بعداً تك تك آنها را بهرخم بكشد. به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى. ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار! اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مىزد. آن روزها كه من ركاب مىزدم و او كمكم مىكرد، تقریباً راه را مىدانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جادهاى قابل پیش بینى كسلم مىكرد، چون همیشه كوتاهترین فاصلهها را پیدا مىكردم. یادم نمىآید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مىزدم. حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت. او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته میتوانست با حداكثر سرعت براند، او مرا در جادههاى خطرناك و صعبالعبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مىبرد، و من غرق سعادت مىشدم. گاهى نگران مىشدم و مىپرسیدم، «دارى منو كجا مىبرى» او ...
سخن کودکان با خدا
خدای عزیز! به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟ امی خدای عزیز! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. لاری خدای عزیز! اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم. میگی خدای عزیز! شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم. نان خدای عزیز! در مدرسه به ما گفتهاند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟ جین خدای عزیز! این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند،به بهشت نمیرود؟ آنیتا خدای عزیز! چه کسی دور کشورها خط میکشد؟ جان خدای عزیز! من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره نیل خدای عزیز! آیا تو واقعاً منظورت این بوده که « نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ » اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم. دارلا خدای عزیز! بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود !!!! جویس خدای عزیز! وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. ...
دیدار قلعهنویی با دایی و سفر سرخپوشان به خانه خدا
همراه با پرسپولیسیها در عربستان دیدار قلعهنویی با دایی و سفر سرخپوشان به خانه خدا بازیکنان و کادر فنی تیم فوتبال پرسپولیس شب گذشته به زیارت خانه خدا رفتند. تیم فوتبال پرسپولیس تهران ساعت 2 بامداد پس از شکست 3 بر یک مقابل الاتحاد عربستان در اولین بازی خود در چارچوب لیگ قهرمانان آسیا راهی مکه شدند تا خانه خدا را زیارت کنند. در این مراسم حبیب کاشانی و عزیز محمدی که سرخپوشان را همراهی میکردند، نماز صبح را در مکه خواندند. نکته جالب این بود که بازیکنان تیم فوتبال سپاهان نیز در مکه حضور داشتند بر همین اساس سپاهانیها و پرسپولیسیها با یکدیگر دیدار گرمی داشتند. دیدار امیر قلعهنویی و علی دایی در نوع خود بسیار جالب بود. دایی به امیر قلعهنویی بابت موفقیتش تبریک گفت و سرمربی سپاهان نیز برای دایی در ادامه لیگ قهرمانان آسیا آرزوی موفقیت کرد. پرسپولیسیها ساعت 4 صبح به جده برگشتند و پس ازاستراحتی کوتاه ساعت 9:30 صبحانه صرف کردند. این تیم ساعت 12 به فرودگاه جده میرود و ساعت 14 به تهران باز میگردد.
شعر زیبای ارتباط با خدا
مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند.ولی آنان را ببخش. اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش . اگر موفق باشی دوستانی دروغین ودشمنانی حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش. اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش . اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند,ولی شادمان باش . نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش . بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشدودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم
درد و دل با خدا
آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا... گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .