اشعار خیام
زندگینامه حکیم عمر خیام
غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خودرادر جبرتألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج ... اشعار خیام
موسیقی در اشعار موجب گسترش زبان فارسی شده
منصوره ثابت زاده، پژوهشگر موسیقی معتقد است كه موسیقی از طریق اشعار فارسی، بر گسترش زبان فارسی تاثیرگذار بوده است. كتاب این پژوهشگر در حوزه آرایههای موسیقایی امسال منتشر میشود.كتاب آرایههای موسیقیایی نوشته منصور ثابتزاده پژوهشگر موسیقی تا پایان اسفند ماه منتشر میشود. در این كتاب آرایهها و صنایع ادبی كه در آن موسیقی تم اصلی است بحث میشود و نفوذی كه موسیقی در بافت و ساختار آرایههای ادبی شعرای ایرانی از رودكی تا جامی داشته است. ثابتزاده در این زمینه به ایلنا گفت: این آرایهها شامل صنایعی همچون ایهام، استعاره، تشبیه، شخصیت بخشی و اغراق است و به كارگیری آنها دراشعار شعرایی كه در فاصله قرون چهارم تا نهم زندگی می كرده اندرا مورد بررسی قرار گرفتهاند. این پژوهشگر موسیقی ادامه داد: موسیقی در اشعار فارسی موجب گسترش زبان فارسی شده است چراكه به میزانی كه موسیقی در یك جامعه خواه یك كشور باشد و چه جامعه قومی، گسترش یابد، در زبان آن جامعه بیشتر هم تاثیرگذار خواهد بود. وی ادامه داد: این موسیقی به شكل تصاویر تازه و خیالانگیز كه دائم ایجاد می كند و به همراه وزن موسیقایی كه داراست ، در زبان هم نمودهای زبانی خود را بر جا میگذارد . این تصاویر به وسیله زبان در میان مردم پخش و تكرار و به مرور دائمی می شود. كتاب آرایه های موسیقایی تا پایان اسفند ماه توسط انتشارات زوار به بازار می آید.
اشعار احساسی یک جوان !!!(طنز)
تو نگات شبیه شیشه عشق من یه تیکه خورشید عشق تو دویست و شیشه من نگام دربدر تو تو حواست پیش بنزه کاش از اول میدونستم توی چشمای تو لنزه تو مال جردنی و من بچه نازی آبادم آره تو end کلاسی اما من خیلی جوادم زن من نمیشی اما میری دنبال یه حمال اما چشم به رات میمونم همه سالو با آبسال تو شبای بی ستاره مثل جنگلای دوری تو موهات خیلی قشنگه سرتو با چی میشوری؟ خوب میدونم اگه بازم مانتوی گلی بپوشی جلوپات نگه میداره وانت میوه فروشی خدایـــا ؛ میدونم ایـن روزهــا حرفهـــایم بوی نــاشـــکری می دهنــد ... امـــا تـــو... بـه حســـاب تنهـــایی و درد دل بگـــذار...!
اشعار و زندگینامه ی وحشــی بافقـــی
زندگینامه وحشــی بافقـــی: مولانا شمس الدین محمد وحشی بافقی یكی از شاعران زبر دست ایران در سده دهم است كه از عهد زندگانی خود در ایران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است . دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی طهماسب صفوی و شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده و او در شعر خود شاه طهماسب را ستوده است . وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در آشنایی وحشی به محفل های ادبی بسیار موثر بود ولی پیش از آنكه وحشی در شاعری به شهرت برسد بدرود حیات گفت و در برخی اشعار وحشی نام او یافت می شود . ولادت وحشی ، ظاهرا در میانه نیمه اول سال در بافق ( بر سر راه یزد و كرمان ) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از اعمال كرمان و گاهز از یزد در قلم می آوردند ، به همین سبب ، وحشی را هم گاهی یزدی و گاه كرمانی گفته و نوشته اند . آغاز حیاتش در زادگاه سپری شد و در آنجا به غیر از برادرش در خدمت شرف الدین علی بافقی به كسب دانش و ادب پرداخت . شرف الدین علی از شاعران و ادیبان زمان و از ستایشگران شاه طهماسب و دارای دیوانی از قصیده و غزل پیرامون چهار هزار بیت بود . وحشی پس از آموختن مقدمات ادبی از بافق به یزد و از آنجا به كاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مكتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود . وحشی مردی پاكباز ، وارسته ، حساس ، بلند ...
اشعار مبعث پیامبر اکرم (ص)
شعر مبعث پیامبر آفتاب آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند با اشعه رنگِ دلها را شهابی میکند این چه دریائیست اعجازی حسابی میکند چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش آشنا غار حرا با نغمهی هر سجدهاش بوتههای این بیابان گوئیا در سجدهاش میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل کینههای مانده در دل با اخوت ختم شد تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده لحظهی پرواز آمد بالها را باز کن شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن شعر مبعث پیامبر وصلِ یار نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زد باغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بود چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا صد ملک با بالهای سر درش را تور زد هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد با چنین والا مقامی چشمها را خیره کرد تیرها بر دیدگانِ ...
سری جدید اشعار عاشقانه جهان منتشر می شود
“مهرك” نام سری كتاب هایی است كه گزیده هایی از اشعار عاشقانه متون فارسی و ادبیات ملل را دربرگرفته و نشر هیرمند دست اندركار چاپ آن است. در این مجموعه ۱۴۰ كتاب درقالب یك اثر پژوهشی منتشر می شود. نشر هیرمند دست اندركار چاپ یك سری كتاب به نام “مهرك” است. علیرضا مجابی(م.آذر فر) دبیر این سری، در گفت و گو با ایلنا گفت: “مهرك” نام یك سری كتاب است كه نشر هیرمند دبیری اش را به من سپرده است و صرفا گزیده هایی از اشعار عاشقانه را دربرمی گیرد. این اشعار هم گزیده ی اشعار تغزلی متون فارسی را دربرخواهد گرفت و هم اشعار عاشقانه ی ادبیات ملل دیگر را. آذرفر افزود: برنامه ی ما این است كه این مجموعه كتاب اشعار عاشقانه ی جهان را هم دربرگیرد. بنابراین طبقه بندی كتاب های مهرك در نشر هیرمند در چهار بخش شعر كلاسیك ایران، شعر امروز ایران، شعر كلاسیك جهان و شعر امروز جهان، انجام خواهد شد. مجابی توضیح داد: بخش شعر امروز ایران شاعران شعر نوی ایران، از نیما به بعد را دربرخواهد گرفت. همچنین، برای گزینش بسیاری از این گزیده ها؛ افراد برگزیده ی ادبیات و هنر ایران را درنظر گرفته ایم. افرادی نام آشنا كه امكان دارد برگزیدگان ژانرهای هنری دیگر باشند، اما دستی هم در ادبیات داشته باشند. آذرفر گفت: برآورد ما این است كه به طور متوسط ۱۴۰ عنوان كتاب خواهیم داشت كه همگی در قطع مشترك و ثابت تحت همین زیرمجموعه منتشر می شوند. از سویی، اتفاق با اهمیتی كه در این مجموعه كتاب می افتد ...
اشعار زیبا بمناسبت عید غدیر
تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلندشد رایت جلال خدا برملا بلند بشنید چون كه نغمه «یا ایهاالرسول»گردید منبری همه از پشتهها بلند مرآت پاك لمیزلی، آیت جلیشد بر سریر دست حبیب خدا بلند آیین پاك ختم رسل ناتمام بودگر بر نمیشد آن مه برج ولا بلند هنگامه شد به كوری چشمان دشمنانشد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلینشد زین سبب میان همه انبیا بلند تا شد به عرش دست نبی ماه عارضششد این ندا ز بارگه كبریا بلند تكمیل شد شریعت پاك محمدیچونان كه گشت دین خدا را لوا بلند ای مظهر صفات خداوند لایزالوی از تو آسمان ولایت به پا بلند هرجا كه بود پیكر هر ناتوان به خاكهر جا كه بود ناله هر بینوا بلند هر جا كه بود طفل یتیمی سرشكبارهرجا كه بود شعله شور و نوا بلند از بهر دستگیری آنان سپندواریكباره میشد ا» ید مشكلگشا بلند تا خانهزاد خود كُنَدَت كردگار پاكبهرت نمود خانه خود را بنا بلند آهنگ «تفلحوا» چو شنیدی ز كوی دوستو آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند یكباره دست بیعت خود را از روی شوقكردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند مدحتگر تو ذات جلالت مأب حقمدح تو كرده با سخن «هل اتی» بلند پا بر حریم خانه چون بگذاری از شرففریاد شوق میشود از بوریا بلند با ذوالفقار تو همه جا آشكار بوددست بلند شیر خدا، «لافتی» بلند ما ریزهخوار خوان ولای توایم و بساز لطف توست این كه بُوَد بخت ما بلند خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمودجاه و جلال آن دُر یكدانه ...
اشعار زیبا از استاد شهریار
آمـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا بی وفـا حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا کسی نیست در این گوشه فراموشتر از من وز گوشه نشینان توخاموشتر از من هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق اما که در این میکده غم نوشتر از من افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق ای نادره گفتار کجا گوشتر از من بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک خونم ...
شب رفتنت آرزو میکنم…!(اشعار فرزاد حسنی)
شب رفتنت آرزو میکنم…! به امشب به تقدیر من عشق تو به حالی که بی من، تو داری قسم به عنوان روزی که بردی منو به حسی که گفتی میایی قسم به دل خواهی اولین دلهره به گاهی که با من نبودی قسم جدا میشی و میرود خاطره ولی شک نکن من به تو میرسم نشد تا تو هستی من عاشق بشم نشد قلب ما عشقو باور کنه شب رفتنت آرزو میکنم خدا وقت دوریتو کمتر کنه به چشمای تو قبل هر گریهای قسم میخورم یاد تو با منه قسم میخورم بغض این انتظار یه روزی تو آغوشمون بشکنه منبع:funpatugh.com
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی ( اشعار رهی معیری )
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانیچون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردمتو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینمتا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکیمن چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی در سینه سوزانم مستوری و مهجوریدر دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم تو زمزمه پردازیمن سلسله موجم تو سلسله جنبانی از آتش سودایت دارم من و دارد دلداغی که نمی بینی دردی که نمی دانی دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارمکام از تو و تاب از من نستانم و بستانی ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟روی از من سر گردان شاید که نگردانی منبع:lat.blogfa.com