یادش بخیر؛ با تلویزیون میخندیدیم! : تجویز خنده برای هر درد بی درمان یک شوخی ...
تجویز خنده برای هر درد بی درمان یک شوخی جدی است که اتفاقاً نباید آن را به طنز گرفت. نیاز انسان به خندیدن در روزگاری که فشار زندگی، کم شدن وقت آزاد، گرفتن فاصله از دورهمیهای فان خانوادگی به دلایل مختلف هر روز بیشتر میشود، امروز بیش از دیروز و فردا بیش از امروز در جامعه خمودهای که سگرمههایش در هم است، حس میشود. بانی فیلم - مجتبی احمدی: تجویز خنده برای هر درد بی درمان یک شوخی جدی است که اتفاقاً نباید آن را به طنز گرفت. نیاز انسان به خندیدن در روزگاری که فشار زندگی، کم شدن وقت آزاد، گرفتن فاصله از دورهمیهای فان خانوادگی به دلایل مختلف هر روز بیشتر میشود، امروز بیش از دیروز و فردا بیش از امروز در جامعه خمودهای که سگرمههایش در هم است، حس میشود.
قطع به یقین فاصله گرفتن از مشکلات و معضلات زندگی، نداشتنها، نداریها و گرفتاریها حتی برای لحظاتی میتواند بر ارقام عمر زندگی انسان امروز بیافزاید. بسیاری از مشکلات روحی و روانی در سنین مختلف، اقشار مختلف چه مردان و چه زنان، چه دختران و چه پسران و حتی کودکان و نونهالان با خندیدن و خنداندن مرتفع میشود و اما این خندیدن به مرور کم کم به یک لبخند کوتاه، گاه شیرین شدن لب و متاسفانه گاهی خنده به زور و… تبدیل شده، میرود تا آدمها خندیدن را فراموش کنند.
مردمان طناز
بدون هیچ تردیدی ایرانیها در زمینه طنازی و کمدی کاری جزو ردههای اول دنیا هستند چرا که اغلب در ذات و فطرتشان طبع طنز و استعداد خنداندن را به خودی خود به عنوان پتانسیل نهفته دارند. البته که خنداندن این مردم که توانایی دارند، با جدیترین مسائل اجتماعی در کوتاهترین زمان ممکن شوخی کنند و آن را به طنز بکشانند کار راحتی نیست اما معتقدیم به همان اندازه که پیشرفتهای علمی در علوم و فنون مختلف به امکانات روز میسر میشوند، باید متخصصان این حرفه نیز به روز شوند. مگر میشود علم پزشکی و مهندسی و آی تی امروز را با ده سال پیش مقایسه کرد؟! مگر میشود پیشرفت تکنولوژی در عرصه فیلمسازی را با ۱۰-۱۵ سال پیش مقایسه کرد؟ مگر میتوان مخاطب امروز تلویزیون را با ۲۰ سال اخیر مقایسه کرد؟!
کمدینها از مخاطب جا ماندهاند!
اینکه خنده نیاز امروز اجتماع اخموی ماست را مدیران به خوبی دریافتهاند و پر واضح است که سیاستگذاران تلویزیون در سالهای اخیر بخصوص در سه سال گذشته و حتی مدیریت جدید با نگاهی ویژهتر به این مقوله برای خنداندن و مفرح کردن فضای خانه و خانواده برنامههایی دارند. بر کسی پوشیده نیست و چه بسا در این مسیر خوب هزینه میکنند و حتی گاهی دیده شده، از خطوط قرمز مرسوم نیز گاهی به نفع مخاطب عدول میشود، اما با تمام تفاسیر یک جای کار میلنگد. این حس وجود دارد که مخاطبان ما چند پله از متخصصان بالاترند. در واقع گویا مردم خودشان بهتر میتوانند خود را بخندانند تا برنامههای، تلویزیون، گویا فضای مجازی از تلویزیون پیشی گرفته است، گویا مخاطبان حتی برای کمدینهای تلویزیون لب هم شیرین نمیکنند، چه برسد به قهقهه، علت چیست؟!
خندیدن گران و بی رمق
خنداندن ایرانی جماعت سخت است؛ قبول، اما مگر وظیفه آرتیست چیست؟! مگر در وظیفه هنرمند خلق کردن نیامده است! چرا فکر میکنیم باید با همان فرمولهای ۱۰-۱۵ سال پیش مخاطب را بخندانیم؟ چرا فکر و نگاهمان را جدید نمیکنیم؟ چرا هیچ ایده نویی وجود ندارد؟ حتی در کپی کاری جزء به جزء از کشورهای دیگر هم نمیتوانیم موفقیت چشمگیری داشته باشیم. چرا مدیرانی که مبالغ بالای هزینههای این نوع از کار را به دلیل بالا بودن هزینه دستمزد کمدینهای تلویزیون میدانند، به زور میخواهند از عدم موفقیت تولیداتشان دفاع کنند.
مدیر کاربلدی که خودش بهتر از هر کسی میداند اثر تولیدی در شبکهاش حرفی برای گفتن نداشته چرا از هر حربهای برای دفاع از تولید شکست خوردهاش دفاع میکند؟! آقای رییس سواد و تجربه و آشنایی تو با مذاق مخاطب بهترین داور است برای تویی که خوب میدانی نباید دفاع کرد از کار شکست خورده! چرا تمام سوابق و شناخت خودت از مخاطب را زیر سوال میبری و میگویی فلان اثر بالای ۸۰ درصد اقبال مخاطب داشته است؟!
بی شک کمدینهای گران ما در سالهای اخیراً ( بجز عده معدودی که همگان آنها را میشناسیم) در کسب اقبال از مخاطب موفق نبودهاند. دستمزدهای کهکشانی به هیچ وجه حتی با دستمزد عوامل سینما و تلویزیون همخوانی ندارد و با این حال جواب نداده و ما در ساخت آثار کمدی در ورژنهای مختلف موفق نبودهایم!
نظرسنجیهای واقعی و به دور از هر گونه سانسور رسانهای نشان از آن دارد که ما نتوانستهایم با مخاطبان قدم به قدم جلو بیاییم. شاید ۲۰ سال پیش به هر نوع شوخی پیش پا افتادهای میخندیدیم و حتی آن را آبکی و بی رمق نمیدیدیم، اما امروز ماجرا کاملاً فرق دارد. مخاطب امروز نگاهش تغییر کرده، مذاقش برای خندیدن متفاوت شده، سطح داشتهها و داناییاش بالا رفته و به انواع و اقسام رسانههای دیداری، شنیداری و اپلیکشنها دسترسی دارد برای خندیدن به سبدی منطقیتر نیاز دارد. تا این حد با مخاطب فاصله داشت او را نشناخت، درد و خواسته او را نفهمید و با چند حرکت چشم و ابرو و جملات بی مزه به خنده وادارش کرد؟! تحقیقات غیرمستقیم ثابت کرد، دستمزد اهالی کمدی گاهی حتی بالاتر از دیگر عوامل سینما و تلویزیون است اما چرا کُمیت خنده پس در این سالها میلنگد؟!
بامزه هستیم یا نه؟
به نظر شما تولیدات کمدی و طنز تلویزیون چه به لحاظ درام و چه به لحاظ استندآپ کمدی، بامزه و جذاب بودهاند؟ چند درصد؟! ۳۰ درصد؟ ۵۰ درصد؟! یا نه بیش از ۸۰ درصد؟! بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینما و تلویزیون معتقدند تلویزیون در ژانر طنز از مخاطب خودش جا مانده و در واقع این جنس کمدی و طنزهای دم دستی دیگر رمق خنداندن مخاطب امروز را ندارد و مشکل از کجا آب میخورد. نداشتن طرح خلاقانه و جذاب، خطوط قرمز که هر روز بیشتر میشود، بازیگران تکراری و برنامههای تکراری.
به چی بخندیم؟!
نوشتن سخت است و کمدی نویسی سختتر، تلویزیون مدیومی خاص است با مخاطب مفصل، که حفظ این تعداد پای رسانه کار راحتی نیست. تاریخ مصرف حفظ مخاطب پای جعبه جادویی به اندازه سیلی اول است که اگر قلاب اول گیر کند و اثر بتواند جذب مخاطب موفقی داشته باشد ریموت در دست مخاطب، او را به صدها شبکه داخلی و خارجی رهنمون نمیسازد. مخاطب تلویزیون عادت به صبوری ندارد، چرا که بابت ساختهای که روی آنتن است، هزینهای تقبل نکرده و برایش خیلی فرق ندارد که به سرعت از فلان شبکه جدا و جذب شبکه دیگری شود. اصولاً تمام برنامههای تلویزیونی موفق دنیا به این نکته رسیدهاند که حفظ مخاطب پای برنامه کار راحتی نیست، پس برای اقبال اثر باید جوانب مختلف کار مد نظر قرار گیرد. جدا از ساختار که به آن خواهیم پرداخت، نوع نگارش، ادبیات اثر و متریال مد نظر برای خنداندن مخاطب، چه در یک سریال کمدی و چه در استندآپهای مختلف حتماً موثر است.
فصل گذشته «خندوانه» ثابت کرد گاهی استارهای سینما در رقابت با نویسندگان کم میآورند این نشان از آن دارد که نقشه و بلدِ راه از روی کاغذ میآید. در واقع برای موفقیت باید به یک طرح قوی، بکر، پر کشش، شیرین و جذاب برسیم. نوشتن هر ژانری مشکل است و در ژانر کمدی سختتر و مشکلتر آن هم برای تلویزیون، نویسنده کار کمدی برای تلویزیون باید با مردم و مخاطبانش آنقدر فاصله کوتاهی داشته باشد که حتی حس نشود. مردم را بشنود، با آنها مراوده داشته و لحن آنها را دریابد، نوع شوخیهای مرسوم در جامعه و کلمات موجود در صحبتها را بفهمد و درک کرده مورد بررسی قرار دهد با اشراف تامل به حال و احوال مخاطب و اجتماعش (به سیاسی، اقتصادی و…) مشغول به کار شود و حالا ذوق و سلیقه خود را بر آن بپاشد. در واقع هنرمند با شناخت اجتماعش به اتاق در بسته میرود و هنرش را به کار میگیرد تا خالق یک طرح یا فیلمنامه قوی و جذاب باشد. تردید نکنید نویسندهای که از جان جامعهاش خبر ندارد، نمیتواند خالق اتفاق مهمی باشد.
ساختار جدید و نو
اینکه به سراغ کپی آثار موفق دنیا برویم و آن را به زبان و سلیقه و عرف و روانشناسی جامعه خودمان نزدیک کنیم، اصلاً ایراد نیست که حتی اگر کپی نعل به نعل هم باشد اما نتیجه بدهد اتفاق مبارکی است. اما گاهی این کپی نعل به نعل اتفاق میافتد، اما باز هم موفقیت حاصل نمیشود! ما نیازمند ذهن خلاق ابتکار و افکار جدید در طراحی ساختار برنامههای جدید هستیم. سالهاست یک مدل قصه میگوییم، یک فرمول موفق همیشه استرکچر فیلمنامههای طنز و کمدی ما را تشکیل میدهد، گاهی بازیگران مستعد باعث اقبال کار میشوند و گاهی هم بازیها در نمیآید و کار ضعیف و در سطح باقی میماند. حتماً در ذهن شما هم هست، حداقل ۱۰۰ سریال از ۲ یا ۳ کارگردان که در فضایی شبیه و بدون کوچکترین خلاقیتی نوشته و توسط چند بازیگر ثابت که خودشان تنها در میان سریال میچرخند تولید و روی آنتن رفته است. شاید «خندوانه» تنها نگاه نو سالهای اخیر به عرصه کمدی است که بی شک اگر آن برنامه هم مسیرش را گم کند و یا به تکرار برسد یا حرف جدیدی نداشته باشد خاری در چشم میشود.
عجیب است ما این همه بازیگر هنرمند و گرانقیمت داریم ولی چند طراح، صاحب فکر و با ذوق در طراحی برنامههای جدید نداریم؟! چرا باید مدیر تلویزیونی خودش یک طرح کاملاً کپی از تلویزیون فلان کشور را به هنرمند ایرانی پیشنهاد بدهد؟! نکند طراح ایرانی را قبول نداریم؟ یا شاید طرحِ طراح کشورمان جذابیت لازم را ندارد؟ نکند به طراح و خالق اولیهاش پول درست و درمانی نمیدهیم و در نتیجه او نمیرود با فکر برگردد؟! چقدر به نگاه جوانترها اعتماد کردهایم؟
یک سوال؟!
آقای مدیر محترم و کاربلد که اتفاقاً خیلی هم به جا روی صندلی نشستهاید و سالها کار در این عرصه نشان از این دارد امروز دیگر بهتر از تو وجود ندارد، در طول دوره مدیریت خود چقدر به افراد بی نام و نشان فرصت عرض اندام دادی؟! چقدر خواستهای طراحان بی نام و نشان با طرح حرفهای جدیدشان خدمت برسند و اعلام نظر کنند! چرا چند نسل مدیر قطعاً از یکسری هنرمند ثابت سود بردهاند و در طول هر مدیریت بعضی از آنها خیلی از افراد خلاق و کاربلد پشت درها ماندهاند؟! و ما به تکرار قبل دل خوش داشتهایم و اصرار بر اصرار که بازخورد بالای هفتاد درصد نشان از رضایت مخاطب دارد. در حالی که مدیران کاربلد و کار آشنای امروز تلویزیون خود بهترین داوران برای بررسی عملکرد تولیدات به لحاظ کیفی هستند!
جذابهای تکراری
باور بفرمایید جذابیت و کاریزما مقولههایی جدا از استعداد و خلاقیت هستند. باور بفرمایید چهرهها و اسامی همیشه نمیتوانند جوابگو باشند، گاهی نیاز است به سراغ نیروهای جوان، چهرههای جدید و افکار بکر و ناب برویم و فرصت دیده شدن به افراد ناشناخته و کم دستمزدتر هم بدهیم. آقای مدیر پول خرج کردن و آدم معروف آوردن خوب است، اما این تنها مسوولیت شما نیست؟! اینکه شما در مقابل بیت المال مسوول هستید که هستید و اینجا جای بحث آن نیست اما اینکه در زمان مدیریت شما یکسری فکر نو، افراد جدید، نظرات بکر و دست نخورده رو شود حتماً به تاثیر حضور شما بر مستند مدیریت خواهد افزود.
بارها ثابت شده افراد خلاق و کاربلد و مستعدی در این کشور وجود دارند که برخی کشف نشدهاند و عدهای هم اجازه عرض اندام پیدا نکردهاند؟ مدیران ارشد تلویزیون ما چقدر اهل تئاترند؟ شما مدیر محترم تلویزیون، در طول سال چند بار برای دیدن نمایش، سراغ سالنهای تئاتر میروید؟ چون تئاتر مادر نمایشهاست و تمام چهرههای گرانقیمت و سرشناس امروز سینما و تلویزیون پرورش یافتگان تئاتر هستند! و اکثر بازیگران تئاتر هر بار پای به تلویزیون گذاشتهاند ناجی آثار نمایشی بودهاند!
از امیر جعفری تا حمیدرضا آذرنگ امروز گرفته تا علی نصیریان و پرویز پرستویی دیروز و خیلیهای دیگر و این را باید یادمان باشد.
مدیران اهل ریسک
اصولاً تجربه نشان داده مدیران کشورمان خیلی اهل ریسک نیستند که هرگاه بودهاند، نتایج خوبی از آن حاصل شده است. شاید خیلیها ندانند سریال «پایتخت» در قدم اول حاصل یک ریسک از سوی مدیر وقت شبکه اول بود که با کنار گذاشتن یک سریال آماده در ایام نوروز، «پایتخت» را روانه آنتن نوروزی کرد. یا سروش صحت با استفاده از چهرههای جوانی چون بهنام تشکر یا محمد نادری یا پژمان جمشیدی و نمونههایی از این دست حاصل توانایی یک مدیر در ریسک پذیری و سپردن کار به فردی که شاید تا به حال در آن عرصه امتحانی پس نداده بوده است. قبول که تلویزیون با حجم وسیع مخاطب ازش جایی برای آزمون و خطا نیست اما باید پذیرفت که موفقیت و حاصل یک فکر نوست، نه یک اتفاق تکراری، ما باید برای رسیدن به اقبال مخاطب بخصوص در ساخت آثار طنز، فان و کمدی، به دنبال فرمولهای جدید برویم، یک دوره فرمول «ساعت خوش» جواب داد، یک دوره «پاورچین» و «نقطه چین»، یک زمان «زیر آسمان شهر» و در دورهای دیگر سریال «پایتخت»، «خندوانه» در قدم اول و… .
در این مسیر سازندگان هر اثر موفق حتماً طعم شکست را هم چشیدهاند. پس باید در کنار تجارب جدید آنها به سراغ افکار خلاقه و نو هم برویم. کار سختی نیست با یک فراخوان در خصوص تولید آثار طنز و فان میتوانیم به طرحهای مفصلی برسیم که شاید هر کدام حرفی جدید برای گفتن داشته باشند. کپی کردن ایرادی ندارد، پول مفصل خرج کردن برای آوردن چهرههای محبوب هم همین طور، ولی حرف نو زدن، و ایجاد و خلق اتفاق جدید و موج نو (شاید چیزی مثل «خندوانه») نام یک مدیر هستند که در این عرصه ماندگار میکند.
ویدیو : یادش بخیر؛ با تلویزیون میخندیدیم!