گپی با جمشید مشایخی به همراه ساره بیات : تنها چند روز به برگزاری بزرگترین رویداد ...
تنها چند روز به برگزاری بزرگترین رویداد سینمایی کشور مانده و ما تصمیم گرفتیم در این مطلب جشنواره فیلم فجر میزبان یکی از پیشکسوت های سینمای ایران باشیم. به همین خاطر سراغ مرند دوست داشتنی و صبور و مهربان سینمای ایران؛ استاد جمشید مشایخی رفتیم.
دوست داشتیم در این گفت گو کمی از کارهای معمول و همیشگی مربوط به گفتگوهای سینمایی فاصله بگیریم و حرف های مان با استاد شکل گپ و گفتی دوستانه داشته باشد و فکر کردیم برای این گپ و گفت چه بهتر خواهد بود از یک بازیگر خوب نسل جوان استفاده کنیم.
وقتی پیشنهاد این گفتگو را با ساره بیات مطرح کردیم او عازم سفر بود اما به خاطر علاقه و ارادت به استاد جمشید مشایخی و تمایل به حضور در کنار پیشکسوتان، سفر خود را لغو کرد و با روی گشاده دعوت مان را پذیرفت. متنی که پیش رو دارید، گپ و گفتی است با استاد جمشید مشایخی و ساره بیات که با حضور گرم و صحبت های دلنشین شان خاطرات خوشی را برای ما رقم زدند.
استاد مشایخی من به عنوان نماینده نسل امروز بازیگری می خواهم سراغ دغدغه های نسل شما و نسل امروز بروم. بزرگترین رنج زندگی جمشید مشایخی چه بوده؟
- من هم مثل هر انسان دیگری رنج های زیادی در زندگی داشته ام و خیلی چیزها دلم را لرزان و ناامید کرده اما از آنجا که عاشق حضرت حافظ هستم، هر وقتی که احساس ناامیدی می کنم، یک بیت از حافظ می خوانم. بنابراین هیچ وقت ناامید نشده ام.
اختلاف نسل ما با نسل شما در چیست؟
- ما بازیگرانی در نسل امروز داریم که خود من حاضرم شاگردی آنها را انجام دهم. یکی از این افراد شهاب حسینی است که بازیگری است بسیار توانا. چه اشکالی دارد پدری شاگردی پسرش را کند؟ ولی از طرف دیگر یک دسته ای هستند که اشتباه وارد این عرصه شده اند ولی چون در سینما بهتر دیده می شوند، ترجیح می دهند بازیگر شوند. بسیاری از همکاران ما با عشق به هنر وارد این حرفه می شوند. من می توانم هنرمند باشم اما حتما نباید بازیگر باشم، می توانم نقاش باشم یا خطاط اما همه می خواهند بازیگر باشند.
بله! شاید بُعد شهرتش باعث می شود که بیشتر افراد ترجیح دهند به این سمت حرکت کنند ولی خب! سختی ها و مصائب کار را فراموش می کنند.
- ولی شهرت به چه درد می خورد؟ این را بارها گفته ام اگر مثلا امروز با استاد شفیعی کدکنی یا هر کدام ا زاستادان دیگر در خیابان راه بروم، مردم من را بیشتر از ایشان می شناسند؛ در حالی که آرزوم دارم فقط 5 دقیقه یکی از این استادان به من جمشید مشایخی اجازه بدهد تا دو زانو در محضرش بنشینم و کسب فیض کنم. این یک واقعیت است.
متاسفانه نگاه بعضی ها غلط است. شهرت دلیل برتری نیست. شما اگر قاتلی را هم بیاورید در تلویزیون حتما مشهور می شود. سال 1364 «پدربزرگ» را بازی می کردم. جوانی آمد و گفت دوستی دارم که 20 سال شما را ندیده و مغازه اش در همین نزدیکی است. وقتی وارد مغازه اش شدم با یک میز کوچک و صندلی مواجه شدم.
ناگهان معلمن کلاس اول ابتدایی آقای شهبازی که مدیر مدرسه هم بود، از در داخلی مغازه وارد شد. نمی دانید با چه شعفی سمتش رفتم و او را در آغوش گرفتم. خواستم دستش را ببوسم اما اجازه نداد و گفت تو جمشید مشایخی هستی، نباید این کار را بکنی. به او گفتم جمشید مشایخی شاگرد شماست و این کار افتخار من است.
اتفاقی در سینما هست که آزرده تان کرده باشد؟
- توقعی که من از سینما دارم این است که از هر نظر پاک باشد. این مسیر را باید پاک نگه داریم. آلوده اش نکنیم. اگر در یک برنامه ورزشی مثل 90 به هم توهین می کنند، این اتفاق دست کم نباید در حوزه فرهنگ اتفاق بیفتد. با این حال اما شاهد هستیم که برنامه هفت هم دست کمی از آن ندارد. این رفتار درست نیست. وظیفه ای که ما داریم این است که مردم عزیز را از واقعیت به حقیقت برسانیم. اینکه بگوییم جامعه ای بی انضباط است واقعیت است اما حقیقتی که باید به آن برسیم این است که جامعه منضبط شود. مسلما برای نایجاد چنین فضایی اول باید خودمان به آن رسیده باشیم.
چنین چیزی باعث دلسردی شما هم شده؟
- بی مهری های زیادی در این سال ها چه نسبت به خودم و چه نسبت به دیگران دیده ام، مثلا همین جشنواره فجر. وقتی ادعا می کنیم که جشنواره سینمایی است، کسانی هم که رأی می دهند باید از جنس سینما باشند و عادلانه رأی دهند. تجربه در این سال ها به من فهمانده که جایزه را تاریخ به آدم می دهد.
استاد مشایخی شما جزو معدود کسانی هستید که به طور همزمان برای دو فیلم کاندیدای جایزه سیمرغ شدید، خاطرتان هست؟
- بله! درست است. سال 1363 برای بازی در دو فیلم گل های داوودی و کمال الملک نامزد جایزه سیمرغ شدم که البته یک سیمرغ بیشتر نگرفتم.
بزرگترین لذت زندگی تان چیست؟
- وقتی می شنوم یا می بینم که یک پدر و مادر از اینکه فرزندشان در حرفه خود به جایی رسیده، خشنود هستند؛ دلم شاد می شود. خیلی شاد می شوم.
شما فیلم جدایی نادر از سیمین را دیده اید؟
- بله! واقعا لذت بردم. همان زمان که این فیلم جایزه اسکار را برد، مصاحبه ای کردم و گفتم مثل این است که من جایزه گرفته ام، به دخترم ساره که با بازی در این فیلم به چنین موفقیت بزرگی رسیده افتخار می کنم.
دوست داشتید نقش شخصیتی را بازی کنید اما امکانش فراهم نشده باشد؟
- همیشه دوست داشتم نقش حضرت حافظ را بازی کنم یا نقش بزرگانی مانند جناب فردوسی. اینکه لیاقت (بازی کردن نقش این بزرگان را) داشته باشیم یا خیر نمی دانم اما این آرزوی همیشگی من بوده است.
خانم بیات شما چطور؟ شخصیتی هست که به بازی کردن نقشش علاقه داشته باشید؟
- نقش های زیادی وجود دارد که بازی کردن شان را دوست دارم اما آنقدر آنچه انتظار داشتم ساخته نشد که شوقش از سرم بیرون رفت. هم اکنون بعضی از فیلم های عادی هم که در زمان حال روایت می شوند بسیار ضعیف ساخته می شوند. در زمان زنده یاد آقای حاتمی بازی در نقش های تاریخی بیشتر میسر بود اما در حال حاضر سینمای ایران کمی در این ژانر کم فروغ شده است.
چه صفاتی را برای کشورمان برمی گزینید؟
- همانطور که گفتم وقتی اسم بزرگان می آید نام ایران زنده می شود. ایران را دیگر چگونه می شود شناخت؟ اینطور بگویم، یک آدم کوچک عاشق کوروش بزرگ است، کوروشی که هم مظهر فرهنگ است و هم ادب. عکس هایی که گاهی از تخت جمشید می بینم و اتفاقاتی که دارد به آن لطمه وارد می کند، قلبم را به درد می آورد. زمانی در یک روزنامه مطلبی در مورد زنی که در سوگ شکستن درختی نشسته بود، می خواندم. این زن اعتقاد داشت که موجود زنده ای از این جهان رفته است. ما این بودیم اما امروز کمی نامهربان شده ایم و حتی اعتقادات مان هم از روی ترس است. من از خدا نمی ترسم بلکه در برابر پروردگارم شرمنده می شوم.
اصلا مبنای عبادت ما به اصل توحید، بر اساس ترس نیست، عشق است.
- بله! دقیقا.
تا حالا کارگردانی بوده که دوست داشته باشید با او کار کنید و میسر نشده باشد؟
- نه! با تمام عزیزانی که می خواستم کار کرده ام و هیچ وقت حسرت چیزی را نخورده ام.
چه رفتاری از نسل جدید باعث ناراحتی تان شده؟
- با توجه به ناملایماتی که در جامعه دیده می شود، به این موضوع خیلی فکر کرده ام. همیشه پیش خودم می گویم؛ مگر اینها از لحظه ای که به دنیا آمده اند افراد فاسدی بودند؟ قهری است که نه! واقعیت این است که ما مقصر هستیم؛ چرا که نحوه تربیت ما نسل بعدی را می سازد.
شما سه پدر را تصور کنید که در برابر اشتباه کودک واکنش نشان می دهند: پدری که به قصد کشت پسرش را می زند و توهین می کند، پدری که از کنار اشتباه فرزندش می گذرد و دیگران را متهم می کند و سوم؛ پدری که ابتدا فرزندش را متوجه اشتباهش می کند و سپس در برطرف کردن آن به کودکش کمک می کند. طبیعتا فرزند پدر سوم جامعه سالمی را می سازد و اگر چنین نشود ما بد عمل کرده ایم.
آیا به نظر شما نسل جدید نسبت به سینما نامهربان شده است؟
- شاید بهتر باشد بگوییم که به سینما کم مهر شده است. گسترش اینترنت و ماهواره و امثالهم باعث شده که نسل امروز دیگر تمایلی به تلویزیون و سینمای خودمان نداشته باشند.
البته نسبت به دو دهه گذشته هم کمی افت کرده ایم و کارهای با کیفیت آن زمان ها دیگر تکرار نمی شود.
- کشور ما استعدادهای خوبی دارد. شاید در انتخاب هایمان زیاد دقت نکرده ایم.
تنهایی استاد مشایخی چگونه می گذرد؟
- بیشتر کتاب می خوانم و آهنگ های قدیمی گوش می دهم. البته اگر آهنگ جدید و زیبایی باشد گوش می دهم و اینطور نیست که نسبت به هر چیز جدیدی گارد بگیرم. مثلا آهنگ هایی که پسر استاد شجریان، همایون می خواند واقعا لذتبخش است. قطعه چرا رفتی و کولی که شعر خانم سیمین بهبهانی در آن خوانده شده، بسیار زیبا و گوش نواز است.
چه کتابی روی شما تاثیر زیادی گذاشته است؟
- کتاب های زیادی خوانده ام اما کتاب سووشون خانم سیمین دانشور یکی از کتاب های به یادماندنی و تاثیرگذاری بوده که خواندم.
اگر صاحب قدرت در جهان باشید، چه کار می کنید؟
- آزادی تنها آرزوی من برای همه ساکنان کره خاکی است.
این حجم تواضع شما نسبت به مردم از کجا می آید؟
- من هشت سالم بود. آن زمان پدرم رییس فنی بخش اسیدسازی کارخانه های پارچین بود. سال 1321 هنوز متفقین ایران بودند. کارخانه هم هنوز پر کار بود. گاه می شد که پدرم 20 تا 25 روز خانه نمی آمد. یک روز ظهر خانه آمد و از من نام همکلاسی هایم را پرسید. خب! بیشتر از نیمی از همکلاسی هایم فرزندان کارگران پدرم بودند. پدرم به من گفت که اگر باد به گوشم برساند که تو به هوای اینکه من رییس پدران همکلاسی هایت هستم، با آنها برخورد بدی کرده ای، شک نکن که دیگر فرزند من نخواهی بود و جایی در این خانه نداری. این درس پدر، زندگی آینده من را ساخت.
این بزرگمنشی شما ماحصل تربیت خانواده است. خدا کند که همیشه سایه تان بالای سر ما و جامعه هنری باشد.
- ممنون از تو دختر عزیزم و باید بگویم که یکی از بزرگترین افتخارات زندگی من است که عزیز من ساره که جایزه های جهانی گرفته، نشسته جلوی من و دارد با من صحبت می کند. این واقعا باعث افتخار من است.
یادداشتی از ساره بیات درباره جشنواره
از عشق و زندگی
همیشه صدای قطار و دیدن ریل راه آهن مرا به جایی دور از اینجا، دعوت به وجد می کرد و خاطره خیلی از فیلم ها و ترانه ها برایم زنده می شد اما این بار قسمت من شدتا در یک فیلم سینمایی به کارگردانی فرزاد موتمن که در فضایی کاملا کارگری و صنعتی می گذشت، پا روی همان ریل ها بگذارم؛ ریل های نوستالژیک و پرهیاهو. از گرفتن قاب های بسیار خوب، از لباس هایی که بر تن داشتم تا نوع گریم درست و به جا، از ارتباط خوبی که با همه هم تیمی هایم داشتم، خوب می دانستم قرار است اتفاق خوبی بیفتد.
من در «خداحافظی طولانی» نقش همسر مرد کارگری را بازی می کنم. روزها در زیر آفتاب سوزانی که تمام چهره ام می سوخت و چشمانی که از فرط حرارت مملو از اشک می شد، کنار یک صندلی در چند سانتیمتری ریل می نشستیم و از عشق، از زندگی و از شوق سخن می گفتیم و می خندیدیم. قطار رد می شد و به یکباره سکوتی مملو از ناگفته ها همه جا را فرا می گرفت. در این اثر خیال مان از بازی، فضا و همه چیز راحت بود و دکوپاژهای از قبل مهیای کارگردان کارمان را راحت تر می کرد و دلمان را قرص تر. حال دل ما که خوب بود. امید که با دیدن این اثر حال شما هم خوب باشد.
اخبار فرهنگی - همشهری 6 و 7
ویدیو : گپی با جمشید مشایخی به همراه ساره بیات