مربی الاتفاق: مهدوی کیا همسایه ای عزیز برایم بود ؛ برانکو گفته زنگ بزن و بگو صعود کردیم :
آندره پانادیچ؛ این نام دستیار برانکو است که باید تیمش را به جای سرمربی سابق تیم ملی برابر استقلال رهبری کند. پانادیچ البته به خوبی فوتبال ایران را می شناسد. او سال ها همبازی مهدی مهدوی کیا بوده و علاقه زیادی هم به کاپیتان سابق تیم ملی دارد. این مربی که به عکس برانکو، حسابی اهل کری خوانی است، برای مان از بازی حساس با استقلال گفته. گفتگویی که مثل همیشه، زحمت ترجمه اش با دوست خوبمان، رضا چلنگر بود.
مصاحبه را اینگونه شروع می کند: «ببخشید من منتظر تماس برانکو هستم. هر وقت که او تماس بگیرد باید چند دقیقه ای حرف های مان را قطع کنیم. او در مسیر زاگرب است.»
* زاگرب؟ برای چه زاگرب؟
- کاری شخصی داشت و وقتی دید نمی تواند به ایران بیاید رفت به زاگرب.
* یعنی به خاطر مشکلات شخصی نیامده یا واقعا بحث مالیات باعث شده به ایران نیاید؟
- من نمی دانم. این مسئله ای نبود که به من مربوط باشد. فقط می دانم به او گفتند مشکلی دارد که نمی تواند به ایران بیاید. برای همین هم بود که به زاگرب رفت. فقط می توانم بگویم جایش در کنار تیم واقعا خالی است. البته او انسانی بی نظیر است و یک مربی بزرگ و البته فکر می کنم بزرگترین مربی حال حاضر آسیا.
* اگر الان اینجا بود شاید استقبال گرمی از او می شد.
- قطعا همین طور است. البته در عربستان هم چهره محبوبی شده و مردم خیلی دوستش دارند.
* مردم دوستش دارند چون خاطره خوشی از دوره حضورش در ایران دارند؛ صعود به جام جهانی.
- دقیقا. من اخبار فوتبال ایران را خیلی دقیق دنبال کردم و می دانم بزرگترین کار تاریخ فوتبال ایران را برانکو با صعود آسان تیم تان به جام جهانی انجام داده و این نشان از توانایی های اوست. چنین موفقیتی قطعا اتفاقی نیست.
* نمی ترسی از اینکه باید جای برانکو نفر اول الاتفاق در یک مسابقه سخت باشی؟
- نه ترسی ندارم. چون هم در تیم های بزرگی بازی کردم و در بازی های سختی حضور داشتم و هم اینکه تجربه بارها نفر اول بودن در جاهای مختلف را داشته ام.
* برسیم به آندره پانادیچ. از دوره بازی و آشنایی اش با برانکو.
- زمانی که من بازی می کردم در تیم دینامو، برانکو در هایدوک اشپیلت مربیگری می کرد و من بارها جلوی تیم او بازی کردم. بعدها او کمک مربی تیم ملی کرواسی شد و به هر حال ما را می شناخت. بعدها هم من هم ملی پوش بودم و در تیم های مختلفی مثل هامبورگ، اشتروم گراتس، دینامو زاگرب و ناگویای ژاپن بازی کردم که تیم هایی بین المللی هستند و می دانی همیشه سرنوشت آدم ها یک جاهایی با هم تلاقی پیدا می کند. من در لیگ اتریش کارم به عنوان مربی در تیم لانس کلینس اتریش تمام شده بود که برانکو با پیشنهاد کار در عربستان مواجه شد و بعد از اینکه فهمید در این بازه زمانی بیکارم گفت بیا با هم کار کنیم و من هم با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفتم.
* و حالا باید جای او را در مسابقه ای بزرگ پر کنی.
- سابقه مربیگری در رده های مختلف را دارم. با خیلی از مربی های بزرگ کار کردم، دوره های مختلف مربیگری مختلف را پشت سر گذاشتم و حتی مدیر ورزشی تیم هایی در کشورم بودم. قبل از این هم مسابقاتی به این بزرگی را تجربه کردم. از نظرم بازی با استقلال یک بازی معمولی است. قبل از این هم بازی پیش چشم 100 هزار نفر را دیدم. بازی در چنین جوی خیلی هم ترسناک نیست.
* برسیم به وحید هاشمیان و مهدی مهدوی کیا که می گویی از دوستان خوبت هستند.
- هر دو از بهترین دوستانم هستند. بازیکنان خیلی خوب، انسان های متشخص و جنتلمن و دوستانی بی نظیر. اصلا جای تعجب نداشت که در تیم های بزرگ آلمانی بازی کردند. من این افتخار را داشتم که با مهدی و وحید همبازی باشم. سال های زیادی فکر کنم 4 سال را در کنار مهدی بازی کردیم البته دوره حضور وحید در جمع بازیکنان هامبورگ خیلی طولانی نبود. می توانم درباره این دو با توجه به شناخت شخصی که از رفتارشان دارم، بگویم واقعا عالی بودند. من و مهدی با هم همسایه بودیم. او همسایه ای عزیز برایم بود.
* می دانی که مهدی هنوز هم بازی می کند؟
- بله، می دانم. او باید هنوز هم بازی کند. تا زمانی که توانش را دارد باید بازی کند. من هم اگر مصدوم نشده بودم، هنوز هم بازی می کردم چون فوتبال توی خون ماست.
* مهدی یکی از محبوب ترین های هامبورگ هم بود؟
- بله، مهدی یکی از ستاره های هامبورگ بود که واقعا دوستش داشتند. مردم همیشه اسمش را صدا می کردند. همیشه فریاد « مه دی ی ی مه دی ی ی ی» جمعیت ورزشگاه هامبورگ را پر می کرد چون او استثنایی بود. همیشه با تمام وجودش بازی می کرد و حتی با پای آسیب دیده هم می رفت توی زمین تا برای تیم بازی کند. خلاصه صدای جمعیت که نام او را تشویق می کردند را در همه بازی ها می شد شنید. کمتر بازیکنی مثل مهدی پیدا می شود که بتواند برای مدت طولانی؛ 10 سال در لیگ کیفیت بالایی مثل بوندس لیگا بازی کند و این نشان از توان بالا و منحصر به فرد کیا دارد. او بدون شک بازیکن بزرگی بوده و هست.
* ما آن سال ها بازیکنان زیادی در بوندس لیگا داشتیم اما حالا...
- این فقط بازیکنان شما نیستند که کمتر به بوندس لیگا می روند. غیر از مهدی و وحید فکر کنم من جلوی علی دایی شما هم بازی کردم. زمانی که در آرمینیا بیله فلد بازی می کرد و واقعا مهارش سخت بود. شما از این بازیکنان کم نداشتید. البته اینکه حالا چرا بازیکنان تان در بوندس لیگا نیستند، بخشی از آن بر می گردد به سیاست گذاری جدید فوتبال آلمان. اگر خوب نگاه کنید حتی تعداد مربیان خارجی بوندس لیگا هم کم شده. به نظرم فکر می کنم آنها سیاست گذاری شان را بر بومی گرایی گذاشتند که کار درستی هم هست اما این جای نگرانی ندارد. بازیکنان خوب از راه می رسند و دوباره نسلی نو برای فوتبال تان ساخته می شود. فرقی ندارد که بچه تهران باشد، زاگرب یا حتی از کشوری مثل اندونزی. بازیکنی که خوب باشد، راهش را پیدا می کند و چشم هر ناظری را خیره می کند. فرقی ندارد اسمش وحید باشد، مهدی یا پانادیچ.
* معمولا می گویند آلمانی ها خیلی موجودات سرد و بی احساسی هستند اما انگار شرایط هامبورگ با باقی شهرهای این کشور فرق دارد؟
- واقعا مردم این شهر واقعا خونگرم هستند و مهمان نواز. من که عاشق شان هستم. فکر کنم مهدی هم همین حس را داشته باشد. حتی بعد از باخت هم تشویق مان می کردند چون می دانستند ما در زمین کم نمی گذاریم. همیشه خیلی با فرهنگ و گرم با ما برخورد می کردند. آلمان یکی از پاک ترین لیگ های دنیا را دارد و مردم هامبورگ هم بهتر از همه مردم شهرهای دیگر آلمان. مردم هر جا که ما را می دیدند خیلی خوب استقبال مان می کردند. تیم شان را خیلی دوست داشتند. همیشه ورزشگاه شان پر بود حتی اگر ته جدول هم می ماندیم، تیم تشویق می شد. من خودم هنوز هم رویایم این بود که آنجا می ماندم و بازی می کردم. هنوز هم فکر می کنم اشتباهم این بود که از هامبورگ رفتم.
* با مهدی خاطره مشترک در بازی هم داشتید؟
- او همیشه بغل دست من بازی می کرد. من دفاع وسط بودم و مهدی دفاع راست. وقتی مهدی بغلم بود، خیالم راحت می شد. عالی بازی می کرد. حالا اگر گلی هم می خوردیم که نمی آیم برای شما تعریف کنم! (می خندد) مهدی واقعا عالی بود. من که افتخار می می کنم کنار دستش بازی می کردم.
* البته توماس دال خیلی با شما موافق نبود و خیلی به مهدی بازی نمی داد!
- من و مهدی با توماس دال هم بازی بودیم برای مدت کوتاهی. او بازیکن و مربی خوبی بود اما هر مربی یک نظری دارد. شاید او مدتی به مهدی بازی نداد اما فکر کنم بعدا به مهدی بازی داد و بعد هم که او رفت، مربیان دیگری آمدند که خیلی به بازیکن ایرانی تیم اعتقاد داشتند. من همیشه از بازیکنانی که تسلیم می شدند بدم می آمده. مهدی همیشه برای گرفتن حقش می جنگید اما یک قدم عقب نمی گذاشت. خود من هم سعی می کردم این طور باشم. من خودم وقتی دیدم مربی تیم به من بازی نمی دهد، رفتم به تیم گراتس اتریش. در گراتس فقط 3 ماه بازی کردم که از ناگویا پیشنهادی عالی گرفتم. سه سال در این تیم بازی کردم و تا 35 سالگی آنجا بودم. فکر می کنم اگر زانویم آسیب نمی دید، هنوز هم بازی می کردم. الان 43 ساله هستم! البته الان مربی خوبی هستم جایش! (می خندد)
* خیلی از مربیان بزرگ کشور شما به ایران آمدند. از ایویچ و بلاژویچ گرفته تا برانکو، کرانچار و بوناچیچ!
- لوکا که اخلاق خاص خودش را دارد. او متفاوت است از همه مربیان دیگر! مربیان کروات مکتب خاص خودشان را دارند. که خیلی مهم است. این یک اولویتی است که مربیان کروات می توانند خودشان را با هر شرایطی تطبیق بدهند. ما برای مان فرقی ندارد که دروازه نداریم، توپ یا بازیکن. ما خودمان را وفق می دهیم. فرقی ندارد در کرواسی کار کنیم، ژاپن، برزیل، ایران یا عربستان. ما به هر شکلی خودمان را تطبیق می دهیم. بگذار یک چیزی را برایت شرح بدهم. تیم ملی ما الان در رنکینگ فیفا رتبه زیر 10 دارد. آن هم برای کشوری که جمعیتش فقط 4.5 میلیون نفر است. یعنی جمعیتی یک سوم شهر تهران. ما در هندبال و بسکتبال هم بهترین هستیم. این دلیلش شرایط خوب تطبیق پذیری ماست. ما آموزش خوبی داریم، از نظر تحصیلی عالی هستیم و اینکه برای رسیدن به هدف، سخت تلاش می کنیم. ما اتوماتیک وار ورزشکار بار می آییم. راستش ما خیلی ساده زیستیم. ما از کشورهای ابرقدرت که نیستیم ما باید تلاش زیادی کنیم که با ورزش در صف بزرگان باشیم.
* اما مدت هاست که مربیان کروات در چرخه مربیان بزرگ دنیا نیستند؟
- این بر می گردد به ملیت ما. گفتم که من گذرنامه کروات دارم و این یعنی یک سد. الان خیلی از مربیانی که دانش فنی شان نصف ما هم نیست، فقط برای غربی بودن کار می گیرند. فکر می کنی برانکو چه چیزی کم دارد که نمی تواند در بوندس لیگا سرمربی شود؟ خیلی از مربیان ما این مشکل را دارند. شاید اگر ما هم رضایتنامه پرتغالی، فرانسوی یا آلمانی داشتیم الان مربیان بهترین تیم های دنیا بودیم.
* اما برانکو زمانی که مربی ایران بود هم منتقدان زیادی داشت. اگرچه امروز دوست داشتنی شده اما آن وقت ها متهم بود به فوتبال دفاعی!
- فکر می کنم این به خاطر یک استنباط اشتباه است. او ذاتا یک مربی هجومی است. اولین چیزی که باید در فوتبال بدانی این است که برانکو همیشه به همه احترام می گذارد. او خیلی باهوش است. می داند که مهمترین چیزی که باید به بازیکنانش یاد بدهد، دفاع کردن است. تو دفاع کردن را می توانی یاد بدهی اما گل زدن یاد گرفتنی نیست. بستگی به خلاقیت بازیکن دارد! برانکو از این لحاظ، می گوید اگر گل نخوری، گل می زنی. شاید او در ایران این تاکتیک را در پیش گرفته بوده چون می دانسته که دفاع تیمی تان نیاز دارد اول گل نخورد.
* مشکل دیگر برانکو این است که هیجان بالایی ندارد. فاکتورهایی که مردم دوست دارند.
- او سر و صدا نمی کند چون کارهایش را قبل از شروع بازی انجام می دهد. قبل از اینکه بازی شروع شود کارش را کرده و در طول مسابقه شاید با یک یا دو تغییر بازی را در می آورد. او در ایران هم خیلی موفق بود. فکر می کنم به رکوردی رسیده که هیچ مربی دیگری نداشته و شاید این تنها خودش باشد که می تواند برگردد و بتواند این کار را تکرار کند.
* اما الان تیم ایران مربی سرشناسی دارد که مردم هم دوستش دارند و هم به او امیدوار.
- من هم اسم کی روش را شنیدم البته شناخت زیادی از نوع کارش ندارم اما خیلی خوشحال می شوم اگر او با تیم ایران موفق باشد چون برانکو خیلی ایران را دوست دارد و از خوبی های مردم تان می گوید و من هم دوستان ایرانی خیلی عزیزی دارم.
* برانکو وقتی شنید با استقلال هم گروه شده و به ایران می آید، چه حسی داشت؟
- نگاهی کرد و با خنده گفت: دوباره ایران؟ حسابی هیجان داشت که می خواهد به ایران بیاید. او هر وقت که تنها هستیم برایم از خاطرات خوبش در تهران می گوید. حتی بارها درباره رضا (چلنگر) برایم خاطره گفته و از اینکه مردم ایران چقدر خونگرم و دوست داشتنی هستند. ولی بعضی وقت ها یک اتفاقاتی می افتد که شوکه ات می کند. برای مشکلی که نمی دانم چه بود، او همراه مان نیامد و واقعا ناراحت بود از اینکه نمی تواند بیاید اینجا. او می دانست که بازی سختی با استقلال دارد.
* چقدر از استقلال شناخت دارید؟
- من چند روزی است که بازی های استقلال را زیر نظر دارم. استقلال ملی پوشان زیادی دارد اما ما نداریم. من چند تا جوان در تیمم دارم اما نیامدیم که اینجا دست و پا بسته باشم.
* معمولا بازی های تیم های ایرانی و عربی خیلی حساس می شود
- بله این را می دانم. دو تیم هیجان زیادی دارند و حتی مردم. من خودم بازیکن دینامو بودم و برای بازی باید به بلگراد می رفتیم تا با ستاره سرخ بازی کنیم. آنجا هم جو خیلی سنگینی بود. مردم دو کشور نسبت به هم حساسیت داشتند اما نکته مهم این است که همه یادمان باشد این بازی، فوتبال است. همه قرار است از تماشایش لذت ببریم و میدان جنگ نیست.
* نمی ترسی از اینکه جلوی بیش از 60 هزار تماشاگر بازی کنی؟
- این یک آرزو برای همه ماست. فوتبال با تماشاگرانش زیباست. من تیم جوانی دارم که از دیدن این همه تماشاگر در ورزشگاه ممکن است دچار استرس شوند. خود من از اینکه گفتی ممکن است بیش از 60 هزار نفر به ورزشگاه بیایند، موهای دستم سیخ شده اما فوتبال با همین چیزهایش زیباست. تیم جوان من همین امسال با تمام وجودشان بازی کردند و در این بازی هم همین طور خواهند بود و مطمئنم که ناامیدمان نمی کنند. البته استقلال تیم خوبی است. می دانم چند مصدوم دارند و 2 خارجی جدید گرفتند. اینکه مهاجم شماره 9 شان خطرناک است و یکی از بهترین گلرهای آسیا را در ترکیب دارند.
* الاتفاق یکی از تیم های بزرگ سنتی عربستان نیست. تیم هایی مثل الاتحاد، الهلال، النصر یا الاهلی.
- حتی سر سوزنی هم نمی شود ما را با آن تیم های بزرگ مقایسه کرد. ما یک تیم کوچک از شهری کوچک هستیم که تازه با گروهی جوان راه افتاده و دارد برای تیم های بزرگ کمی دردسر ایجاد می کند. هر تیمی آمده به شهر ما، به سختی امتیاز داده. ما اشک الهلال را در زمینش در آوردیم و جلوی 40 هزار تماشاگرشان، اشک شان را در آوردیم تا توانستند قهرمان جام حذفی بشوند. الاتحاد و الاهلی را بردیم و حذف کردیم، آن هم در خانه های شان و ...
* و چطور این تیم یکباره گل کرده؟
- این هنر مربی است. این خیلی مهم است که توانستیم جوی دوستانه در تیم مان داشتیم. مهم نیست که ببازیم اما این بچه ها یاد گرفتند حتی اگر می بازند هم باید با تمام وجود بازی کنند. برای این تیم جدید و تازه تاسیس، چنین نتایجی خیلی مهم است. ما الان فقط 5 امتیاز با صدر جدول بازی داریم و چهارم هستیم. این خودش یک چالش بزرگ است. هنوز هم شانس قهرمانی داریم. هنوز 7 هفته تا پایان لیگ مانده.
* ولی فکر نمی کنم که امیدی برای گرفتن امتیاز در ایران داشته باشید.
- به عکس تو، اگر فکر می کردم که قرار است اینجا به استقلال ببازیم، اصلا به ایران نمی آمدم. من حتی اگر بازی تمرینی هم داشته باشم برای باخت نمی روم. همیشه باید ببرم!
* شاید برانکو مثل شما فکر نمی کرده که نیامده؟
- می خواهی سر به سرم بگذاری؟ اتفاقا برانکو گفته بعد از بازی زنگ می زنی و می گویی که ما بردیم و صعود کردیم. او گوش به زنگ تلفن من است و ایمان دارد که برنده می شویم! بعد از بازی می بینمت دوست من!
* و سؤالی هم درباره خودت. نهایت کاری که می خواهی داشته باشی...
- من کلی رویا روی دوشم که می خواهم به آنها برسم. خدا را چه دیدی شاید چند سال بعد شدم سرمربی تیم شما! ( استقلال)
* ولی فکر می کردم رویاهایت این باشد که بزرگتر از ایویچ باشی یا میلوتینویچ.
- رویاهای بزرگی دارم. من دانش فوتبال را دارم و در تیم های بزرگی بازی کردم. می خواهم مربی بزرگی هم باشم. هنوز اول راهم. هنوز خیلی مانده تا آنجا. من روزی را می بینم که مردم روی دوش شان مرا می برند. البته در بازی با استقلال هم این اتفاق می افتد!
ویدیو : مربی الاتفاق: مهدوی کیا همسایه ای عزیز برایم بود ؛ برانکو گفته زنگ بزن و بگو صعود کردیم