محسن تنابنده :به قطار ِدر حال حرکت سنگ می‌زنند :    محسن تنابنده کارگردان «گینس»:به ...



محسن تنابنده , محسن تنابنده و همسرش , بیوگرافی محسن تنابنده

 

 محسن تنابنده کارگردان «گینس»:
به قطار ِدر حال حرکت سنگ می‌زنند

محسن جعفری‌راد: محسن تنابنده نیاز به معرفی ندارد. او در زمینه فیلم‌نامه‌نویسی کارهای قابل‌توجهی دارد؛ از کمدی‌های پرفروشی مثل «چند می‌گیری گریه کنی» تا فیلم‌های ضدجریان بدنه‌ای مثل «استشهادی برای خدا» یا فیلم‌های اجتماعی مثل «هفت دقیقه تا پاییز».

در زمینه بازیگری نیز انواع و اقسام نقش‌ها در کارنامه سینمایی او قابل مشاهده است. از «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» گرفته تا «سن‌پترزبورگ».

 

او که به واسطه بازی‌هایش دو بار موفق به کسب سیمرغ بلورین جشنواره فجر شده از اوایل تیر، فیلم «گینس» را به‌عنوان اولین تجربه کارگردانی خود بر پرده سینماها دارد که این روزها رکورد پرفروش‌ترین فیلم را در اختیار دارد و نشان می‌دهد که علاوه بر استقبال مخاطب از کارهای تلویزیونی‌اش در سینما هم می‌تواند برگ جدیدی برای روکردن داشته باشد.

 

او که حضورش در «ایران‌برگر» به‌عنوان برگ برنده فروش چندمیلیاردی فیلم ارزیابی شد، در گینس هم زوج عطاران - تنابنده را به‌عنوان یک روش متضمن موفقیت برای سینمای تجاری پیشنهاد می‌دهد و هم به سهم خود معضلات روز جامعه را نشان می‌دهد. با تنابنده در شمال کشور و در پشت صحنه سریال پایتخت٤ درباره گینس گفت‌وگو کرده‌ایم.

در دو هفته‌ای که از اکران گینس گذشته، برخلاف استقبال فوق‌العاده مخاطبان، برخی منتقدین به آن تاخته‌اند و انواع و اقسام ایرادها را به آن گرفته‌اند. حتی بعضی که فیلم را ندیده‌اند و فقط چیزهایی درباره آن شنیده‌اند نیز به این هجمه منفی دامن می‌زنند، بدون توجه به این نکته که این اولین فیلم شما در مقام کارگردان است و طبیعی است که ضعف‌هایی داشته باشد. کیفیت و کمیت اکران فیلم را دنبال می‌کنید؟ نظرتان درباره این هجمه انتقادی چیست؟
حرف‌هایم را با سخنی از شهید مطهری شروع می‌کنم. ایشان می‌گویند: «از کودکی همیشه این سؤال برایم مطرح بود که چرا وقتی قطار ایستاده، کسی به آن سنگ نمی‌زند اما وقتی به راه می‌افتد، سنگ‌باران می‌شود.

 

تا وقتی که بزرگ شدم و وارد جامعه شدم و به این نتیجه رسدیم که قانون زندگی در ایران است که هر کسی تا زمانی که ساکن و ساکت و منفعل است، مورد احترام است اما وقتی راه افتاد از همه طرف به او حمله می‌شود که این ویژگی جامعه مرده است. اما جامعه زنده برای کسانی احترام قائل است که متحرک هستند و نه ساکن و باخبرترند و نه بی‌خبرتر».


واضح و مبرهن است که در یک فیلم اول، نقص‌هایی وجود داشته باشد، اما همین فیلم اول با استقبال زیادی روبه‌رو شده و این خیلی قابل احترام است. خیلی از دوستان مدعی تماشاگر را فراری می‌دهند درصورتی‌که ابتدا باید تماشاگر را با سینما آشتی داد و آب ‌رفته را به جوی برگرداند و بعد فضا را برای فیلم‌های روشن‌اندیشانه مهیا کرد. من از اکران فیلم بسیار راضی هستم. خیلی از منتقدنماها و رسانه‌ها می‌خواهند آدم را مجبور کنند تا راه فیلم‌سازانی را ادامه دهد که به قهقرا رفته‌اند.

 

فیلم‌سازانی که چند تا جشنواره داخلی و خارجی رفته‌اند و بعدش خودشان را گم کرده‌اند و هیچ محصول خلاقانه‌ای ارائه نداده‌اند. سینما اسم یک مکان است و با مخاطب معنی پیدا کند و وقتی این مخاطب نادیده گرفته می‌شود، اصلا سینمایی وجود ندارد که درباره آن حرف بزنیم. باید توجه کنیم که داشتن تماشاگر زیاد، به معنی خوب‌بودن و بدبودن یک فیلم نیست ولی قابل احترام است که فیلمی با تماشاگر زیاد چرخ سینما را می‌گرداند.

 

ایرادی به نقد وارد نیست اما اینکه بدون دیدن فیلم و با زبانی هتاکانه حرف بزنند جای سؤال دارد. من با انتقاد یا شکل منفی مواجه با فیلم مشکلی ندارم و بسیار استقبال می‌کنم. شما در نظر بگیرید که هوشنگ گلمکانی به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین منتقدان سینمایی به من گفت که فیلمت ایراداتی دارد، اما حسن‌هایی هم دارد و برخی از این نقدهایی که در رسانه‌ها به آن دامن می‌زنند، نقدهای سالمی نیستند.


در گینس، برخی ایده‌پردازی‌ها، به شکل مطلوبی صورت گرفته؛ از جمله حضور دوقلوها که دو برادر را مدام به اشتباه می‌اندازند و همین گره‌افکنی‌های داستان را منجر می‌شود یا دقت به قاب‌بندی‌هایی که در طراحی آنها به نقاط طلایی کادر توجه شده که کمتر در یک فیلم تجاری نمونه‌اش را داریم. مثل اول و آخر فیلم که دوربین بالا می‌آید یا نمایی از دو پنجره که بهمن و بیک در چارچوب پنجره ایستاده‌اند و نمایی که از زیر داشبورد ماشین گرفته شده و سه کله برادر‌ها را در حالت خواب، قاب گرفته است.چطور به این تصویرپردازی‌ها رسیدید؟
برای من شکل دیداری و شنیداری فیلم می‌بایستی مهندسی‌شده باشد و این نماها و ایده‌ها بیشتر به این خاطر شکل گرفت که می‌دانستم از فیلم چه می‌خواهم. گینس به هیچ وجه فیلم تدوین نیست.

 

خیلی‌ها تنها راهکاری که در کارگردانی دارند، این است که مقدار زیادی راش بگیرند و سر میز تدوین، فیلم ساخته شود که من از این رویه پرهیز کردم و قبل از فیلم‌برداری فیلم ذهنی‌ام را ساخته بودم. از امکانات و ادوات حرکتی دوربین نیز هیچ وقت سوءاستفاده نکردم و نماهایی گرفتم که در خدمت مفاهیم فیلم بود و سعی کردم به یک لحن شخصی برسم.

 

خیلی از همکاران از فیلم خوششان آمده از سامان مقدم تا پیمان قاسم‌خانی. هر کسی در فیلمش رویکردی دارد و اهدافی را دنبال می‌کند که من همه تلاشم را کردم که در فیلم اول نگاهی به گیشه داشته باشم و ابتدا تماشاچی داشته باشم و بعد در فیلم‌های بعدی زیبایی‌شناسی هدفمندی را دنبال کنم. کارنامه‌ام نشان می‌دهد که رفتن سمت فیلم‌های جریان مخاطب خاص و ضدبدنه را بلدم، اما مخاطب به معنای عام آن نیز مدنظرم است.

 

البته باید به سینمایی که از کلیشه‌ها دوری می‌کند، اهمیت داد. مثلا هومن سیدی در سال‌های اخیر سعی کرده سینمای متفاوت و آوانگاردی را تجربه کند ولی متأسفانه به آن زیاد توجه نمی‌کنند در صورتی که باید تنوع ژانر و مضمون و فرم داشته باشیم تا سلیقه مخاطب رشد کند.


شما و عطاران، خلاقیت زیادی در بداهه‌پردازی دارید.در این فیلم هم فضا برای بداهه مهیا بود یا نه، بر اساس فیلم‌نامه جلو می‌رفتید؟
اصلا یک حرکت کوچک هم برمبنای بداهه وجود ندارد و کاملا همه حرکت‌ها و موقعیت‌ها ازپیش‌تعیین‌شده بود و به فیلم‌نامه به عنوان نقشه راه پایبند بودیم.


استفاده از عطاران چقدر به مقتضیات فیلم‌نامه مربوط می‌شود و چقدر به عنوان پول‌سازترین بازیگر حال حاضر سینمای ایران از او بهره بردید؟
اگر عطاران را داشته باشید، از هر جهت عالی و یک نعمت بزرگ است. هم استقبال تماشاگر و هم در خدمت قصه و موقعیت‌های فیلم مدنظر بود. مثلا سه برادر داستان، شباهت‌های کمی به‌خصوص از لحاظ موی سر با هم داشتند که حضور عطاران خیلی به باورپذیری آن کمک می‌کرد. از قبل دلم می‌خواست که با هم کار کنیم که در گینس فرصتش به وجود آمد. به عبارت بهتر هم شیمی رابطه برادرها برایم مهم بود و هم ریاضی گیشه و فروش.

 

مثل اینکه قرار بود اکبر عبدی هم در فیلم حضور داشته باشد.
بله. آقای عبدی قرار بود نقش غنچه را بازی کنند که در نهایت آقای اجلالی جایگزین ایشان شدند؛ به این علت که حال آقای عبدی خوب نبود و ما حتی ١٥ روز هم فیلم‌برداری را عقب انداختیم اما همکاری میسر نشد. ایشان یکی از بهترین‌های تاریخ سینمای ما هستند و امیدوارم در کارهای بعدی فرصت این همکاری به من داده شود.


فیلم در برخی زمان‌ها دچار افت ریتم و ضرباهنگ می‌شود. به‌خصوص در زمان سفر سه برادر در جاده و اطلاع‌دهی که فقط از طریق دیالوگ‌ها صورت می‌گیرد، در صورتی که می‌شد تمهیدهای بهتری اندیشید.


باید بپذیریم تماشاگر عمدتا با پیش‌زمینه قبلی می‌آید و فکر می‌کند فیلمی که عطاران و تنابنده در آن حضور دارند باید ته خنده باشد که از همین انتظارات ممکن است فیلم لطمه بخورد.

 

برای من حجم زیاد خنده مهم نبود بلکه بیشتر ترسیم زندگی تلخ آدم‌های داستان مهم بود که با سرو شکل شیرینی قرار بود شکل بگیرد. طبق همین رویکرد در صحنه‌هایی که اشاره کردید به لحاظ درام چنین تمهیدی لازم بود اما به لحاظ وادارکردن تماشاگر به خنده سعی کردیم از افراط دوری کنیم و همین باعث می‌شود این صحنه‌ها کند به نظر برسد.


همه نوع کمدی در فیلم دیده می‌شود. از جمله کمدی بزن‌بکوب که اوج آن در صحنه درگیری در پله‌برقی فرودگاه قابل مشاهده است. کمدی اشتباهی که یک نفر بدون هرگونه تخصصی قرار است که رکورد گینس را جابه‌جا کند که به نظرم به‌خوبی طراحی شده و هنگام تماشای فیلم در سینما شاهد بودم که همین صحنه‌ها، بیشترین خنده را از مخاطب می‌گرفت. اما شوخی‌های جنسی و سخیفی هم در فیلم هست که از اثرگذاری قسمت‌های خوب می‌کاهد.

 

مثل ریختن بنزین که موجب سوءتفاهم می‌شود یا تکرار برخی حرکات جنسی از بهروز یا اصرار او بر بوی بد در ماشین که مقصر را بهمن معرفی می‌کند. درواقع انگار همه تمهید‌ها به کار گرفته شده تا به هر قیمت مخاطب را بخندانید.


باید قبول کنیم که خنداندن مخاطب ایرانی مخصوصا در شرایط کنونی کار دشواری است. نمی‌توان همه ابزار را از فیلم‌ساز گرفت اما توقع این را داشت که همچنان طنز ایجاد کند. اینکه نباید با هیچ‌چیز شوخی کنیم و پاستوریزه باشیم که در یک فیلم کمدی جواب نمی‌دهد. کمی سخت می‌گیریم و به شکلی آن‌قدر دچار سانسور بوده‌ایم و شده‌ایم که در برابر برخی شوخی‌ها احساس گناه می‌کنیم در صورتی که واقعا برای یک کمدی لازم است و علاوه‌براین مابه‌ازاهای بیرونی هم می‌تواند داشته باشد.


اما مهم‌ترین ضعفی که بیشترین آسیب را بر پیکره فیلم وارد کرده، نوع پایان‌بندی داستان است. در شرایطی که ایده مرکزی فیلم پتانسیل این را داشت که داستان ادامه پیدا کند و مثلا از طرف گینس بیایند و حتی بیک انتخاب ‌شود و مثلا به خارج از کشور سفر می‌کند که قابلیت طنز و غافلگیری بیشتری هم داشت، چرا به این پایان شتاب‌زده بسنده کردید؟
این ضعفی بود که آقای گلمکانی هم در صحبت با من به آن تأکید کردند. بیشتر به خاطر این بود که از یک زمان در مرحله تولید ان‌قلت‌هایی به میان آمد که شکل طبیعی کار را به‌هم زد. باید توجه داشت که تهیه‌کننده، خیلی سریع توقع بازگشت سرمایه را دارد، فیلم لوکیشن‌های مختلفی دارد و از همه سخت‌تر قرار است با یک شترمرغ و یک فرد معلول ذهنی سروکار داشته باشیم و مجموعه دلایل ریزودرشتی که منجر به یک پایان محافظه‌کارانه می‌شود.


پایان مدنظر من شکل دیگری بود که دچار سانسور و ممیزی شد. داستان این‌طور تمام می‌شد که گروه می‌خواستند رکورد طولانی‌ترین ساندویچ را بزنند اما درست در لحظه آخر و قبل از ثبت رکورد مردم حمله می‌کردند و ساندویچ‌ها را می‌خوردند و همه‌چیز خراب می‌شد که بر اساس یک ماجرای واقعی این موقعیت را طراحی کرده بودم، اما با آن مخالفت کردند و حتی معدود صحنه‌هایی که مردم در حال خوردن ساندویچ بودند را حذف کردند.


یک‌سری شوخی‌ها با موضوعات سیاسی روز هم وجود دارد که نشان می‌دهید آدم‌های عامی هم به‌شدت درگیر سیاست شده‌اند. ازجمله شوخی با مذاکرات ١+٥ که در دیالوگ‌ها مدام به آن ارجاع داده می‌شود.


شکل دیگر این شوخی‌ها و فضاهای فانتزی را در پایان داستان می‌بینیم؛ جایی که این سه برادر به‌نوعی، بازیچه برخی دانه‌درشت‌ها می‌شوند. آنها که غنچه، نوچه اصلی و کارچاق‌کنشان محسوب می‌شود، یک منفعت کلان را در نظر گرفته‌اند و از آدم‌ها به‌عنوان موش آزمایشگاهی استفاده می‌کنند در صورتی که بهمن و بیک، فقط به فکر پاس‌شدن چک خودشان هستند. به عبارت دیگر زندگی روزمره و بی‌چیز هرگونه میل جاه‌طلبی و پیشرفت را از آنها گرفته تا حدی که به حداقل‌ها قانع می‌شوند.


یکی از ظرایف فیلم در همین ترسیم بی‌چیز‌بودن زندگی آنهاست. مثلا شباهتی که برادرها به شترمرغ دارند که نمونه عینی آن در ابتدای فیلم است که با سوارشدن بیک روی شترمرغ، به‌نوعی با آن یکی می‌شود.


دقیقا. این آدم‌ها شباهت عجیبی به خود شترمرغ دارند. شترمرغ همان‌طور که در دیالوگ‌های فیلم به آن تأکید می‌شود، نه شتر است و نه مرغ، نه شکل بزرگ‌تر از خودش را می‌تواند پیدا کند و نه شکل مفید کوچک‌تر، دقیقا مثل سه شخصیت فیلم که در فضای معلقی دست‌وپا می‌زنند. از اینجا رانده و از آنجا مانده هستند. هم از محل کار خود اخراج و هم با شخصیت غنچه درگیر می‌شوند و در انتها بدون آنکه به آن خوشبختی حداقلی برسند، خیابان‌ها را خط‌کشی می‌کنند.


در ترسیم نوع تفکر آنها، رؤیاپردازی و توهم نقش مهمی دارد که می‌توان به آدم‌های این طبقه تعمیم داد که خیال برای آنها تنها انگیزه و راه زنده‌ماندن است.


در همه کارهایی که تا حالا داشته‌ام سعی کرده‌ام که این توهم و رؤیاپردازی را ایجاد کنم. مثلا در همین سریال پایتخت ارسطو را اغلب در حال رؤیاپردازی می‌بینیم. آدم‌های گینس، آدم‌های بی‌دست‌وپایی هستند که به حداقل‌ها هم نرسیده‌اند. بیک که آن‌قدر به کوچک‌ترین چیزها قانع است که قضیه چک را فوری به همه می‌گوید و بهمن که یک‌جا در توهم، خانواده همسر آینده‌اش را کنار جاده می‌بیند و همین توهم باعث می‌شود که حضور واقعی آنها را نیز نادیده بگیرد. به نظرم در طبقه فرودست و متوسط می‌توان این خیال‌پردازی‌ها را جست‌وجو کرد.


زوج شما و رضا عطاران را می‌توان پیشنهاد مناسبی برای سینمای تجاری ارزیابی کرد؟
خیلی‌ها تا قبل از گینس هم این پیشنهاد را داده بودند. به‌نظرم این ترکیب، شوخی‌ها و شیرینی‌هایی دارد که می‌تواند یک پیشنهاد جالب برای بهبود بحران مخاطب در سینمای ایران باشد.


درحال‌حاضر غیر از ضبط قسمت‌های پایانی پایتخت٤، فیلم‌نامه سینمایی هم در حال نگارش دارید؟ مثلا به فکر ادامه ایده گینس و ساخت دنباله برای آن افتاده‌اید؟
بیشتر ترجیح می‌دهم که کمی دست نگه دارم، نقدها و تحلیل‌ها را بخوانم. کمی استراحت کنم و بعد سراغ ایده‌ها و فیلم‌نامه‌ها بروم.


و حرف آخر؟
در عرصه فرهنگ و هنر مدام حرف از مقابله و مبارزه با تهاجم فرهنگی زده می‌شود اما راهکار عملی برای آن در نظر نمی‌گیرند. مثلا برای مقابله با ماهواره و پدیده‌های مخرب آن می‌خواهی آماده شوی و زره به تن می‌کنی اما می‌گویند که زره را دربیاور. می‌گویی که جنگ است و می‌گویند که منفعل و خنثی باش و مدام شعار می‌دهند و وقتی با دست خالی در میدان نبرد حاضر می‌شویم، معلوم است که هیچ‌کاری، چه برای رونق سینما و چه برای رونق تلویزیون از ما ساخته نیست.

 

من می‌گویم که اگر دولت و برخی رسانه‌ها، کمکی نمی‌کنند، حداقل دستاویزها را از ما نگیرند. توقع پشتیبانی از طرف دولت و رسانه‌ها را نداریم، اما سنگ‌اندازی هم نکنند. بگذارند این قطاری که به‌سختی شروع به حرکت کرده، در مسیر ناهموار کنونی به حرکتش ادامه دهد.

 

گینس اکران شده و خداراشکر آمارها خبر از رونق سینماها می‌دهد. توقع این را نداشته باشند که در یک فیلم اول بهترین ایده‌ها و فرم‌ها را تماشا کنند. اول آب رفته را به جوی برگردانیم و بعد بستر لازم را برای فیلم‌های خاص که بر اساس مؤلفه‌های هنری سینما ساخته می‌شوند تا المان‌های صنعتی آن، آماده کنیم.

اخبار فرهنگی - شرق


ویدیو : محسن تنابنده :به قطار ِدر حال حرکت سنگ می‌زنند