قیام امام حسین(ع) انسانی و فرامذهبی بود :    یزید وارث نظام سیاسی و اوضاع و ...



قیام امام حسین , هدف قیام امام حسین , علت قیام امام حسین

 

 یزید وارث نظام سیاسی و اوضاع و احوال اجتماعی دوران زمامداری معاویه بود. در واقع از نظر ماهیت، حاكمیت یزید تداوم و استمرار شكل متكامل و نهادینه شده نظام سلطنتی – استبدادی معاویه بود. در خصوص عملكرد یزید باید گفت كه وی فاقد كیاست و سیاست مزورانه و ظاهرسازی پدرش معاویه بود؛ لذا از تظاهر به فسق و فجور و مخالفت علنی با احكام و اصول و شعائر اسلامی هیچ گونه ابایی نداشت.

 

او در آشكار ساختن عقاید خود و خاندانش تا آنجا پیش رفت كه علنا از شكست كفار قریش در برابر مسلمانان در جنگ بدر اظهار تاثر و اندوه می‌كند و كشتن فرزندان پیغمبر و خاندان وحی و فضیلت را در كربلا به حساب انتقام از پیامبر بزرگ اسلام می‌گذارد. پس می‌توان گفت كه قیام حسین مظهر نبرد حق علیه باطل بود. قیام الهی بود كه هر چه زمان می‌گذرد، تبلور بیشتری پیدا كرده و آموزه‌های آن روشن‌تر می‌شود. بر همین مبنا سوالاتی را در رابطه با وجوه مختلف قیام امام حسین(ع) با آیت‌الله سید محمد علی ایازی استاد حوزه و دانشگاه و قرآن پژوه مطرح كردیم كه در ادامه مشاهده می‌كنید.

در تاریخ اسلام پیش از واقعه عاشورا نیز شاهد اعتراض‌هایی سیاسی و اجتماعی بودیم اما هیچ كدام موقعیت و شرایط قیام امام حسین(ع) را نداشته است. چطور است كه در تفكر شیعیان قیام امام حسین(ع) اینچنین برجسته می‌شود و مشروعیت پیدا می‌كند دلیل امر را چه چیزی می‌دانید؟
به‌طور كلی می‌توان گفت كه شرایط اینها با هم متفاوت بوده است. این نیست كه بگوییم اصل در اسلام جنگ است. اتفاقا اصل صلح و پیشگیری از خونریزی است. بدین‌جهت نه امام حسین(ع) هیچگاه می‌خواسته وارد جنگ شود و نه امام حسن(ع). حتی امام حسین تا آخرین ساعات از عمربن سعد می‌خواست كه به جایی برود كه كسی با ایشان كار نداشته باشد و اقدام به جنگ نكند. آنها حاضر به تمكین نمی‌شوند. پس این‌طور نبوده كه امام حسین(ع) خواسته‌اش این باشد كه بخواهد بجنگد و صلحی اتفاق نیفتد. اگر اجازه می‌ دادند امام حسین(ع) به كوفه یا مكه یا یمن یا هرجایی دیگر بازگردد همان روز دوم محرم یا حتی روز عاشورا هم كربلا را ترك می‌كرد.

هرحكومتی بر مردم جدای از قدرت به دنبال مشروعیت سیاسی است. پیامبر(ص) در عقبه اولی پیش از ورود به شهر مدینه با روسای قبایل اوس و خزرج بیعت كرد. امام علی اصرار داشت كه مردم اگر با او بیعت كردند، حكومت را بپذیرد. بنابراین، آن چیزی كه در استدلال امام علی(ع) وجود داشت و جزیی از ایده ضروری ایشان، بیعت مردم با وی بود. كسانی كه با او بیعت كردند علیه او قیام نكنند. اما این اتفاق نیفتاد و كسانی پیمان شكنی كردند؛ چه كسانی كه در جمل شركت داشتند و چه آنهایی كه در نهروان و صفین بودند، هیچ مجوزی برای اینكه در مقابلش بایستند، نداشته باشند.

نكته دوم این است كه در نهروانیان زمانی كه می‌خواستند اعتراض كنند و سخن بگویند، امام علی(ع) به آنها كاری نداشت. امام علی(ع) در حد اعتراض و نقد، هیچ حرف و بحثی نداشت. تنها وقتی با آنها برخورد كرد كه دست به سلاح بردند.

 

در واقعه جمل هم همین‌گونه بود. زمانی كه طلحه و زبیر آمدند از حضرت خداحافظی كنند، امیرالمومنین(ع) با اینكه می‌دانستند، قصدشان از رفتن به مدینه تشكیل گروهی برای جنگ است اما در عین حال مانع آن نشدند و می‌فرمودند تا زمانی كه اینها دست به مبارزه و شمشیر نبرند و محارب نباشند، كاری با آنها ندارد. یعنی صرف وجود اعتراضات به معنای محارب بودن نیست. در نظر ایشان محارب كسی بود كه دست به سلاح جنگی می‌برد.

 

با این حال در هر سه جنگ جمل، صفین و نهروان تا زمانی كه دشمنان دست به سلاح نبردند و پیشقدم نشدند، به جنگ با آنها برنخاست. حضرت علی امیرالمومنین(ع) بعد از اینكه موعظه می‌كردند و می‌دیدند كه اثری ندارد در مقابل آنها ایستادگی و مبارزه می‌كرد. وضعیت ویژه دوران امام علی(ع) به این خاطر بود كه مردم حكومت را انتخاب كرده بودند و با آن بیعت كرده بودند و بعد از بیعت هم بدون دلیل در مقابل آن ایستاده بودند. اما در دوران امام حسین(ع) نه معاویه به هیچ‌وجه بدین صورت بر سر كار آمده بود و نه كسی هم به آن صورت با یزید بیعت كرده بود ونه چنان مشروعیت و مقبولیت در میان مسلمانان داشت و یزید چهره موجهی نداشت و این معاویه بود كه با تهدید و تطمیع به گرفتن بیعیت از سران قبایل شام پرداخت.

 

امام حسین(ع) هم می‌گفت با كسی كه دیگران از او بیعت نمی‌كنند، بیعت نخواهم كرد. داستان بیعت نكردن امام هم بدین صورت بود كه از او تقاضای بیعت كردند چون معاویه نوشته بود حسین بن علی یكی از سه كسانی است كه حتما باید در مدینه از او بیعت گرفت و لذا به این معنا نبود كه می‌خواست در مقابل آنان بایستد. می‌خواست به‌گونه‌ای از بیعت كردن سرپیچی كند. حركت شبانه حضرت از مكه نشان می‌دهد كه وی نمی‌خواست در مقابل حكومت بایستد. می‌خواست با چنین حكومتی بیعت نكند. در مكه به او اطلاع می‌دهند كه عده‌ای تصمیم گرفته‌اند در حال حج به او حمله كنند. امام هم برای اینكه حرمت خانه كعبه حفظ شود، اعمال حج را نیمه‌كاره رها می‌كند و راهی كوفه می‌شود.

اعتراض و قیام امام حسین(ع) نسبت به یزید بیشتر ناظر به نامشروع بودن شخص یزید بود یا فرآیند خلیفه شدن وی؟
می‌توان هر دو جهت را در نظر گرفت. امام حسین(ع) اساسا بنی‌امیه و كسی مثل معاویه را صالح برای چنین جایگاهی نمی‌دانست. در مورد یزید این حساسیت بیشتر بود. از سوی دیگر هم معاویه با زر و زور در پی بیعت گرفتن برای یزید بود. یعنی فرآیند انتخاب یزید به گونه‌ای نبود كه مسلمانان با شور و رغبت با او بیعت كنند.

 

در شام هم با اینكه معاویه آرزوی ولیعهدی یزید را از مدت‌ها قبل‌تر داشت، اما عده زیادی از مردم اعتقاد داشتند معاویه نباید این كار را انجام دهد. معاویه می‌خواست با قلدری و به سرعت این كار را انجام دهد و با وجود اینكه می‌دانست در بلاد دیگر به خصوص مدینه و مكه هم مسلمانان مخالف این كار هستند باز هم بر این كار اصرار فراوان داشت. سه شخصیت وجود داشت كه بیعت گرفتن از آنها برای معاویه بسیار مهم بود. در راس این سه شخصیت امام حسین(ع) قرار داشت كه اگر می‌توانستند رضایت ایشان را برای بیعت با یزید بگیرند، كار تمام شده به حساب می‌آمد. طبیعتا امام حسین(ع) هم حاضر نبود چنین بیعتی را بپذیرد. به همین جهت نه فرآیند انتخاب یزید درست بود و نه شخصیت یزید این صلاحیت را داشت كه بتوان او را انتخاب كرد.

مشروعیت سیاسی قیام در آن روزگار در بین مردم چگونه بود؟
اتفاقا در این رابطه مساله‌ای دوگانه وجود دارد. یكی از اینها شرایط و وضعیتی بود كه معاویه به وجود آورده بود. یعنی معاویه از طریق گسترش حیله، وحشت و ترس در جامعه، شرایطی را به وجود آورده بود كه زمینه اصل انتخاب برای مردم سخت و دشوار شده بود و از سوی دیگر با تطمیع و خریدن افراد مهم به حكومت خود مشروعیت بخشیده بود. امام حسین(ع) به هردوجهت كار كرد؛ یكی باید این سد ترس و وحشت را می‌شكست و اعتراض خودش را اعلام می‌كرد. دیگری شخصیت‌های معروف جهان اسلام را متوجه این خطر می‌كرد كه اگر مردم حاكمی مانند یزید داشته باشند باید فاتحه اسلام را خواند: اذا بلیت الامة براع مثل یزید فعلی الاسلام السلام.

به همین دلیل زمانی كه فرماندار مدینه به ایشان گفتند باید بیعت كند، در جواب گفتند «بیعت خصوصی می‌خواهی یا بیعت عمومی؟» یعنی برای آنها بسیار مهم بود كه اعلام كنند حسین بن علی با یزید بیعت كرده است. لذا به او اجازه دادند كه شب را فرصت داشته باشند و فردا نظرشان را اعلام كنند و امام شبانه به سمت مكه حركت كردند تا در مكه همه بدانند كه او حاضر به بیعت نیست.

این نكته را باید در بحث رای و انتخاب مردم در نظر گرفت كه مشروعیت در آن دوره متاثر از شرایط تاریخی و سیاسی و به خصوص ترس و وحشت حاكم در شهرها به این صورت بود كه چون نظام آن روزگار بیشتر قبیله‌ای بود، اگر روسای قبیله‌های مهم بیعت را قبول می‌كردند، زیرمجموعه‌های قبایل هم می‌پذیرفتند.

 

مساله امام حسین(ع) از دو جهت مهم بود. در وهله اول نوه پیامبر(ص) بود و مرتبه دوم هم این بود كه در راس قبیله بنی‌هاشم قرار داشت كه شناخته‌ترین قبیله بود. لذا مشروعیت در آن دوره از طریق بیعت روسای قبایل بود. اگر روسای قبایل قبول می‌كردند، حكومت روند مردمی پیدا می‌كرد. چون مساله ترس و وحشت و تطمیع در یك طرف بود و از طرفی هم شخصیت یزید هیچ‌گونه محبوبیتی در بین مردم نداشت و بیشتر به عنوان فردی عیاش و خوشگذران شناخته می‌شد، بنا داشتند به هر قیمتی شده عدم مشروعیت وی را در جامعه جا انداخته و مانع به قدرت رساندن وی باشند.

مگر اسلام به بنی‌هاشم شناخته نمی‌شد؟ پس چرا چنین اتفاقاتی می‌افتاد؟
این مساله به ایراد اساسی نظام حاكم برمی‌گردد. مكانیسم انتخاب در این نظام به معنایی كه ما تصور می‌كنیم باید دینی باشد و در راس آن امام حسین انتخاب‌شان را انجام می‌دادند، نبوده است. حتی ملاحظه می‌شود كه بعد از رحلت پیامبر(ص) هم قبایل در مدینه جمع می‌شوند و می‌خواهند برای حاكم آن شهر تصمیم بگیرند. قبیله‌های اوس، خزرج، قریش و... همگی جمع شده بودند. بحث مرجعیت دینی مطرح نبوده است. یعنی بحث این نبوده كه چه كسی می‌توانسته جانشین پیامبر در مرجعیت دینی باشد. سنت اعراب و قبایل این بوده كه كسی را برای انتخاب و با او بیعت كنند.

آگاه هستیم كه كوفیان با امام علی(ع) چه كردند و بی‌عهدی‌های آنها را دیده بودیم. قطعا امام حسین(ع) هم به این مساله آگاه بودند. چه اتفاقی می‌افتد كه امام حسین(ع) مجددا به كوفیان فرصت می‌دهند یا به نامه‌ها و درخواست‌های آنها پاسخ مثبت می‌دهد؟
دو نكته در این خصوص قابل توجه است. امام حسین(ع) گزینه دیگری نداشتند. یعنی آمدن ایشان به سمت كوفه در مقابل گزینه‌های دیگر قابل بحث نیست. به این معنا كه گزینه‌های دیگری وجود نداشت كه حضرت بفهمند اگر به آنجا بروند بهتر می‌توانند ایستادگی و دفاع كنند. به هر منطقه‌ای كه می‌رفتند احتمال همین اتفاقاتی كه بر سرشان آمد، وجود داشت. به هر جا كه می‌رفت ممكن بود حكومت محلی بنا به دستور حكومت مركزی مجبور به ایستادگی در برابر امام حسین(ع) می‌شد.

 

نكته بعدی این است كه كوفه هم شرایط دوران امام علی(ع) را نداشت. در دوران امام علی(ع) مردم هم این‌قدر از بنی‌امیه به ستوه نیامده بودند. البته نباید به سادگی پذیرفت كه كوفیان به راحتی پیمان‌شكنی كردند. كوفه دو بخش داشت. یك گروه از آنها موالیان علی بودند. اكثر كسانی كه به امام حسین(ع) نامه نوشتند، تا آخر به آن حضرت وفادار ماندند. یك عده هم شامیانی بودند كه در كوفه سكونت داشتند. یعنی كسانی بودند یا از شام آمده بودند یا به نوعی عطفی به شرایط دوران بنی‌امیه داشتند. اینها آمدند و معادله را در كوفه تغییر دادند. ابن‌زیاد با قیافه‌ای شبیه امام حسین(ع) توانست وارد كوفه شود وگرنه به سادگی نمی‌توانست وارد كوفه شود.

 

ابن زیاد به تدریج و با حیله، بسیاری از شخصیت‌ها را یا زندانی كرد یا از بین برد و آرام آرام بسیاری از قبایل را به تسخیر خود درآورد. یعنی به گونه‌ای نبود كه فكر كنیم همه كوفیان نامه نوشتند و جملگی هم، پیمان شكستند. كوفیان بدترین كارشان حمایت نكردن از امام حسین(ع) بود. هیچ كدام از كسانی كه امام حسین(ع) را در كربلا به شهادت رساندند كسانی نبودند كه به وی نامه نوشته یا از وی دعوت به عمل آورده بودند. كسانی كه سری در آخور دولت شام داشتند این جنایت‌ها را مرتكب شدند.

قیام امام حسین(ع) به واسطه نوعی مبارزه سیاسی آغاز شد اما وجه عرفانی آنچه در كربلا گذشت برجستگی بیشتری دارد. اینكه امام حسین تمام هستی خودشان را گذاشتند تا زیر بار ظلم نروند. یا با اینكه می‌دانستند زنده بر نخواهند گشت اما باز هم مبارزه را ترجیح دادند. كمی برای‌مان از این وجه عرفانی صحبت بفرمایید و اینكه ما چگونه می‌توانیم این وجه عرفانی را بیشتر دریافت كنیم و چه الگوهای انسانیتی را از درون آن ‌برداریم؟
در مورد این قیام و حماسه حسینی باید این نكته را گفت كه حركت امام حسین(ع) حركتی به آن معنایی كه ما می‌گوییم مذهبی یا اعتقادی نبوده است.

 

قیام امام حسین(ع) یك حركت انسانی و فرامذهبی بود. یعنی اینكه به تك‌تك پیام‌های امام حسین از مكه به مدینه و از مدینه به كوفه و همین‌طور خطبه‌هایی كه در صحرای كربلا در مقابل جمعیت خواندند، اصول كامل انسانی را مدنظر قرار دادند. با همین اصول است كه می‌خواستند با مخاطبین خودشان صحبت كنند. این اصول و پیام‌ها به گونه‌ای بود كه انسانیت انسان را مورد خطاب قرار می‌داد و به همین دلیل بخشی از آن شكل عرفانی و اخلاقی پیدا كرد. یعنی ابعاد آن در شخصیتی كه در حال انجام كاری سیاسی است و در مقابل ظلم ایستادگی می‌كند و حاضر نیست تن به ذلت بدهد، بسیار برجسته شد. یعنی جهت و درون‌مایه‌ای انسانی پیدا می‌كند.

 

اگر به آنچه حضرت در لحظات آخر حیات خود نقل كرده‌اند كه «یا شیعه آلِ أبی سُفْیان إِنْ لمْ یكُنْ لكُمْ دینٌ و كُنْتُمْ لا تخافُون الْمعاد فكُونُوا أحْرارًا فی دُنْیاكُم»، نگاه كنید به این معنا كه «ای شیعیان ابوسفیان اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید» به یك معنا پیام سیاسی است اما به یك معنا هم پیامی انسانی است كه در مورد انسانیت صحبت می‌كند. این یعنی اگر كسی در حوزه مبارزه هم نیست بلكه در رفتار و مبادلات و... هم قرار دارد باید آن را مورد توجه قرار دهد. حتی امروزه در تعاملات اجتماعی خود و در برخورد با دیگران باید یادمان باشد كه اگر اعتقاد دینی هم نداریم، حداقل آزادگی و حریت و انسانیت خودمان را نباید فراموش كنیم.

كلام آخرتان در رابطه با این نهضت حماسی چیست كه بخواهید اضافه كنید؟
چون در آستانه عاشورای حسینی هستیم باید این قیام و حادثه را به معنایی هدفمند تصویر و این هدفمندی را باید در عزاداری‌ها برجسته كنیم. باید توجه مردم را به این سمت هدایت كنیم كه اصل و اساس زنده نگه داشتن حركت امام حسین(ع)، پی بردن به اهمیت و جنبه هدفمندی این حركت است. نه اینكه صرفا به این بسنده كنیم كه فقط باید عزاداری و گریه كرد. یعنی نباید فقط به جنبه عاطفی قضیه محدود شد. نباید كارهایی انجام دهیم كه با اصل و اساس این قیام ارتباط و سازگاری نداشته باشد. نوع عزاداری، نوع برگزاری جلسات، نوع شعر و نوحه سرایی و سخنرانی‌ها باید با اصل حركت و قیام امام حسین(ع) تناسب داشته باشد. در غیر این صورت نه‌تنها به هدف خود نخواهیم رسید بلكه از حقیقت حماسه آن امام شهید(ع) هم دور خواهیم افتاد.


  اخباراجتماعی  - اعتماد 


ویدیو : قیام امام حسین(ع) انسانی و فرامذهبی بود