علی نصیریان از «بزرگ آقا» می گوید : کارنامه سینمایی و تلویزیونی علی نصیریان ...
کارنامه سینمایی و تلویزیونی علی نصیریان آن قدر پربار است که انتخاب و نام بردن چند کار از میان آثارش، به امری سخت و ناشدنی تبدیل می شود. علی نصیریان، به تنهایی بخش مهمی از تاریخ معاصر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران را بر دوش می کشد.
کارنامه سینمایی و تلویزیونی علی نصیریان آن قدر پربار است که انتخاب و نام بردن چند کار از میان آثارش، به امری سخت و ناشدنی تبدیل می شود. علی نصیریان، به تنهایی بخش مهمی از تاریخ معاصر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران را بر دوش می کشد.
برای همین نشستن پای صحبت های او فرصتی گران بهاست. هنرمندی که اغلب مردم او را دوست دارند. خیلی معمولی گفت و گو را شروع می کند، اما وقتی سر سخن می آید، آن قدر شیرین صحبت می کند که دوست داری ساعت ها پای صحبت هایش بنشینی. تمایل چندانی به گلایه و اعتراض ندارد.
حتی وقتی این دوران را با دوره جوانی خودش مقایسه می کند، شکایتی ندارد. خیلی دقیق و جزئی، خاطرات آن دوران را به یاد دارد. می گوید بچه محله اش، شعبون بی مخ بوده و همیشه در دسته های عزاداری ماه محرم او و طیب را بر سر معاملاتشان می دیده. فاصله دوری هم از اتفاقات سیاسی آن دوران نداشته، حتی یک بار هم سر یکی از اجراها، در بحبوحه اتفاقات کودتا، او را بازداشت می کنند. اما همیشه آدم آرام و بی حاشیه ای بوده و خیلی ساکت و آرام زندگی و کار می کرده. اگر کارنامه هنری 65 ساله اش را بررسی کنید، متوجه می شوید حتی یک بار هم در کاری دچار اختلاف و حاشیه نشده است.
سبک زندگی؛ آدم محافظه کاری بوده ام
شما به نسبت همسن و سال هایتان و کسانی که هم زمان با شما وارد عرصه هنر شدند، هنوز روی پا و سالم و با اقتدار، کاری بازیگری می کنید. طوری که به وضوح از سایر بازیگرهای جوان سریال «شهرزاد» هم پیشی گرفته اید. چطور توانسته اید این سلامت جسمانی و بازیگری را هم زمان حفظ کنید؟ راز موفقیتتان در بازیگری و زندگی چیست؟
این ها چیزهایی نیست که خود بتوانم تحلیل درباره آن ها داشته باشم. فقط تا حدود زیادی سعی کردم از چیزهایی که جنبه صدمه زدن به انسان را دارند، دوری کنم. مثلا قبلا سیگار و پیپ می کشیدم، اما از یک زمانی به بعد احساس کردم که نفسم دارد بریده می شود و به راحتی نمی توانم کار کنم. بنابراین هردوشان را ترک کردم. چیزی حدود 20 سال است که دیگر طرف دود و دم نمی روم و بیشتر به سمت طبیعت و خدا رفتم.
در طول عمرم خیلی چیزها را رعایت کردم. به هیچ وجه سمت مزه های مصنوعی و الکل نرفتم. شب زنده داری های بی جهت نداشتم. البته کار ما یک مقدار هم تاثیرش را روی زندگی مان می گذارد و آداب خاص خودش را دارد. به نظرم اگر آن آداب و پرنسیب ها را رعایت کنیم و مدیریت درستی داشته باشیم، می توانیم راحت تر و سالم تر زندگی کنیم. البته من خیلی مقتدر نیستم و احساس قهرمان بودن نمی کنم. اما تا جایی که بضاعتم اجازه دهد، انجام می دهم. سعی می کنم درست زندگی کنم.
وضعیت بازیگران جوان امروز و هم چنین شرایط اقتصادی کشورمان را چطور می بینید؟ این که سرانه مطالعه در میان قشر جوان و حتی بازیگر هم کم رنگ شده. چه رویکردی نسبت به آن دارید؟
من خیلی با جوان های بازیگر حشر و نشر ندارم و نمی دانم چه جور زندگی و فرهنگی دارند و کجا درس خوانده اند. ولی بعضی ها که با آن ها همکاری داشتم، آدم های فهمیده و باسواد و اهل مطالعه ای هستند. البته شاید یک قشر و عده ای همین طور باشند که شما می گویید.
با این حال، هر زمان اقتضائات خودش را دارد. دوره ای که من شروع به کار کردم، تنها یک عدد کتاب تئاتر بود به نام «هنر تئاتر عبدالحسین نوشین» یعنی سال 1330 ما فقط به همین یک کتاب اکتفا و رجوع می کردیم. اما حالا، بعد از 64 سال، علاوه بر این که کتاب های متعددی از نویسندگان و نمایشنامه نویسان مختلف منتشر شده، ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی هم در اختیار بشر قرار گرفته.
تا جایی که هر اتفاق و فیلمی را بلافاصله می توانید در اینترنت ببینید. اما آن زمان، فیلم ها فاقد کیفیت مناسب بودند و هنوز دوبله نیامده بود. یک سکانس از فیلم پخش می شد، بعد فیلم قطع می شد و دیالوگ ها نوشته می شدند و دوباره سکانس دیگر پخش می شد.
زمانی که در تئاتر کار می کردیم، هیچ دختری نبود که با ما همکاری کند. مردها یعنی هم کلاسی ها و هم دوره ای های خودمان در نقش زن ظاهر می شدند و لباس های مردانه می پوشیدند. اما الان دخترهای جوان و بااستعدادی وارد عرصه بازیگری شده اند و کار می کنند.
بنابراین زمانه فرق کرده. و آن چیزهایی را که ما در دوره خودمان داشتیم، نمی توانیم به جوان های امروز تجویز کنیم. اوضاع ما خیلی سخت تر از جوان های امروز بود. حتی از نظر اقتصادی، در فقر کار می کردیم و خیلی تنگ دست بودیم. نه کسی در تئاتر ما را می شناخت و نه برای تئاترمان بلیت می خرید. حتی اولین فیلم هایی هم که بازی کردم، کسی استقبال چندانی از آن ها نکرد.
مثلا برای اولین فیلمم، «گاو»، نه قراردادی داشتم و نه دستمزد گرفتم. فقط از سر عشق و علاقه ای که به کارم داشتم، سر این فیلم رفتم. چون خودم خواسته بودم بازیگر شوم. حتی دو، سه فیلم هم که بعدها بازی کردم، بابت آن ها دستمزد آن چنانی نگرفتم، شاید یک هشتم دستمزد رایج فیلم را به من و دیگر بازیگران امثال من می دادند. البته حق هم داشتند که این دستمزدها را بدهند، چون من هیچ شهرتی نداشتم.
علت این که به اداره تئاتر رفتیم و آن جا ایستادیم، به دلیل همین مضیقت ها بود. چون خیلی علاقه مند نبودیم دولتی باشیم و انگ دولتی بهمان بزنند. گرچه دولت هم با ما همکاری نداشت، چون ما کارمان را می کردیم و یک حقوق مختصر و بخور و نمیری هم بهمان می دادند. اما الان وضعیت فرق کرده. هر جوانی که تلاش خودش را بکند و به جایی بخواهد برسد، می تواند از طریق بازیگری درآمد خوبی کسب کند. به نظرم جوان های بااستعداد بازیگر، خیلی خوب دارند کار می کنند.
قصه بزرگ
شما در نقش های تاریخی زیادی بازی کردید. از ابوالفتح در «هزاردستان» گرفته تا قاضی شارح «سربداران» و شاه قاجار «پستچی سه بار در نمی زند». چیزی که در سریال «شهرزاد» برایتان تازگی و جذابیت داشت و در عین حال شما را به سمت بازی در آن سوق می داد، چه بود؟
تفاوت ها. تفاوتی که بزرگ آقا با ابوالفتح و قاضی شارح و دیگر نقش هایم داشت، خیلی برایم جذاب بود. این که بتوانم این تفاوت ها را حفظ و در شخصیت پردازی حل کنم، تا بتوانم آن ها را ارائه دهم، مهم و جذاب بود. مثل یک جدال بود. جدال درونی با کارم، که دوستش داشتم. البته همیشه این ترس را هم دارم که یک جاهایی نتوانم. اما تا جایی که بضاعت فرهنگی و تعلیماتی اجازه دهد، تمام تلاشم را می کنم و سکوی پرتاب،برخورد اولی است که با متن و شخصیت پیدا می کنم. چون برخورد اول خیلی رویم تاثیر می گذارد.
سریال «شهرزاد» با این که اسم شخصیت شهرزاد، روی آن است، ولی متوسل به قصه بزرگ آقاست، قصه و سیر تاریخی به سن شما می رسد، که در آن زمان، جوان 19، 20 ساله بودید. از کودتای 28 مرداد سال 1332، چیزی یادتان هست؟
یادم است آن روز ساعت 10 صبح، مردم یا مرگ یا مصدق می گفتند. اما چند دقیقه بعد، ناگهان رنگ جماعت عوض شد و از ساعت 10:30 به بعد و نزدیک ظهر، وزیر شد جاوید شاه. بنابراین کسانی که طرفدار مصدق بودند، کنار زده شدند. ارتش تو خیابان ها و جماعتی از لات و لوت ها و زنان آن چنانی به خیابان ها می آمدند و بعد به سمت خانه مصدق رفتند و آن جا را به هم ریختند و غارت کردند.
همه چیز عوض شد. ارتش هم مسلط شد. دقیقا یادم هست که بعد از این اتفاق به خیابان رفتم و کامیون ها و تانک های ارتشی را دیدم که افسرها روی تانک، کلت لخت به در، دستشان گرفته بودند و به سمت مردم نشانه می گرفتند و آن ها را می ترساندند و تهدید می کردند.
حتی حزب توده هم با این که به سازمان متصل بود، پیرو دستور شوروی و موصاد ، ساکت مانده بود و هیچ کاری نمی توانست انجام دهد. همه ساکت شدند. سرکرده ها به خانه هایشان رفتند و قایم شدند. یک سری زندانی و طرفدارانشان را سرکوب کردند و همه چیز تمام شد...
برگردیم به روز کودتا، شما آن زمان طرفدار چه کسی بودید؟
گرایشم بیشتر به سمت دکتر مصدق بود. مصدق را خیلی دوست داشتم و همیشه مجلات ادبی اش را دنبال می کردم. او یک فرد ملی و یک ایران دوست ایرانی بود. بابت اتفاق هایی هم که برایش افتاد، خیلی متاسف شدم.
فعالیت سیاسی هم داشتید؟
من خیلی سیاسی نبودم. خیلی بی سر و صدا بودم. عشقم تئاتر بود و دنبال کار تئاتر بودم. البته چند روزی هم سر یکی از تمرین ها، ما را گرفتند و بعد آزادمان کردند.
در سریال «شهرزاد» وابستگی دولتی و حکومتی بزرگ آقا به تاج و تخت و افراد پادشاهی، مشخص نیست. یعنی تا این جا او را مهره و زیردست شخص دیگری ندیدیم. می شود گفت که او درواقع فرماندهی خودش را دارد. چقدر واقعا آدم هایی مثل بزرگ آقا در آن دوران در یک شهر می توانستند سلطنت شخصی خودشان را داشته باشند؟
من چنین آدم هایی را از نزدیک ندیده بودم. چون خیلی با آدم های آگاه پشت دربار روابط نداشتیم. ولی می دانستم آن آدم ها وجود خارجی دارند، مثلا شعبان بی مخ، هم محلی ام بود، اما با او ارتباطی نداشتم. درباره آدم های مثل بزرگ آقا هم شنیده بودم و نسبت به آن ها ناآگاه نبودم.
می دانستم که یک سری آدم ها در پشت پرده با شهربانی، ارتش، افسرها و دربار رابطه دارند و از زمین ها و مواهب حکومتی بهره مند می شوند و دستشان توی یک کاسه است و با هم می خورند. این به آن نان قرض می داد و آن به این. همه از امتیازات اجناس و مواعد، تاید، برنج، شکر، پارچه و غنائم بهره مند می شدند و دستگاه عریض و طویلی برای خود داشتند.
بنابراین، پول و ثروتشان از طریق ارتباط هایشان به دست می آمد. کسی کاری به کار آنها نداشت. حتی وقتی هم که قتل می کردند، کسی معترضشان نمی شد. با این حال، آدم هایی از جنس بزرگ آقا را تا اندازه ای می شناختم، اما نمی خواستم مدل آن ها را بازی کنم. چون علاقه ای ندارم که از مدلی اقتباس کنم. معتقدم نقش باید درون آدم شکل بگیرد. من زیاد به ظاهر نقش کاری ندارم. حتی وقتی گریم هم می شوم، علاقه ای ندارم خودم را در آینه ببینم.
چرا؟
چون برداشتی که از نقش دارم، برایم مهم است. مدل، نمونه و ظاهر یک نقش، کمک خاصی به بازیگر نمی کند. نقش باید درون آدم شکل بگیرد و به اصطلاح پخته شد. حس شخصی در برابر نقش، دیالوگ ها، سکانس ها، موقعیت ها، مسئله مهمی است. آدم باید خودش را در موقعیت نقش قرار دهد و ببیند که چگونه عمل می کند. البته ممکن است کارگردان نسبت به این مسئله برداشت متفاوتی داشته باشد و هم از نظر علمی و هم بیان، نظر بدهد و آن ها را کم و زیاد کند. بنابراین، گفت و گو و تعامل با کارگردان و پارتنرها، مسئله مهم دیگری است.
چه چیز بزرگ آقا را مقتدر می کند؟
قدرت و پول. زور از جانب منشاهای قدرت، مثل ارتش، دادگستری، شهربانی، دربار و جاهایی که به او بال و پر می دهند، فراهم می شود و پول هم از طریق خرج هایی که می کند. خرج هایی که برای نوکر و به اصطلاح فدایی اش می کند و همه لات و لوت ها را دورش جمعی می کند و به آن ها پول و حق و خط می دهد.
اما به غیر از زور و پول، بزرگ آقا آدم جنم داری است. چون هر آدمی نمی تواند این کارها را انجام دهد. اقتدار و جسارت این را دارد که به سمت جماعتی برود که فحش و کتک بخورد و حتی به سمتش تیراندازی کنند. بنابراین بزرگ آقا، کاراکتر قرص و محکمی دارد و شل و ول نیست.
بزرگ آقای آدم محافظه کار و پیچیده ای است. در عین حال که آدم خانواده دوستی است و به اطرافیانش کمک می کند، اما هر کسی را که رقیبش باشد، از میان می برد. آدم می کشد و سر آدم ها معامله می کند. بزرگ آقا چه جور شخصیتی است، یک آدم انتقام جو و کینه ای و فاسد که عطوفت هایش هم نسبت به دخترش از روی تظاهر و ریاست؟
بزرگ آقا آدم خبث یک دست نیست. دو سال صبر می کند و بعد که مطمئن می شود اصلان توپچی، قاتل خانواده اش بوده، او را می کشد. با وجود این که از مدت ها قبل می دانست کار توپچی بده و این احتمال را می داد که رقیبش برای خانواده اش دسیسه چیده، اما صبر می کند، تا این قضیه بهش ثابت شود.
بنابراین بزرگ آقا، آدمی نیست که بی خودی خون بریزد. حتی در جایی تلفنی به رئیس شهربانی می گوید که جلوی شلوغی ها را بگیرند و این قدر مردم را آزار و اذیت نکنند. بزرگ آقا یک آدم سنتی است و به نوعی پای بندی هایی هم در زندگی اش داشته. رافتش نسبت به دخترش یا پافشاری هایش برای داشتن یک وارث امین، ویژگی های انسانی او می تواند باشد.
حتی وقتی اصلان توپچی را می کشد، به حشمت می گوید که از حال خانواده اش جویا شود و اگر کمکی نیاز دارند، به آن ها کمک کند. بنابراین آدم خیلی کثیف و خونخوار و ذاتا خبیثی نیست. زندگی باعث شده که این راهی را که در آن قرار گرفته، انتخاب کند و در این جاده بیفتد و مسیر را طی کند، که در نهایت به ناکامی هم می رسد. بزرگ آقا بیشتر دست پرورده فسادها و زد و بندهایی است که حکومت ها موجبش هستند، و به آن ها پر و بال می دهند و جنبه های شیطانی را به درونشان منتقل می کنند. حکومت ها در هر زمان و دوره ای، به چنین آدم هایی نیاز دارند.
نگران نبودید که به نقش منفی سریال تبدیل شوید؟
من اصلا به چنین چیزهایی فکر نمی کنم! بیشتر کاراکتر و شخصیت و پیچیدگی هایش برایم مهم هستند. مثلا در «شکارچی شنبه» کاراکتر خاخان پیچیدگی هایی داشت که آن ها را دوست داشتم. برایم جذاب بود که با آن ها مواجه شوم و تلاشم را برای رسیدن به آن نقش بکنم. برای من چنین چیزهایی مهم است. نه این که یک نقش، شخصیت خوبی یا بدی دارد و ممکن است در جامعه به عنوان یک بدمن معرفی شود. من بازیگری نیستم که مثبت کار یا منفی کار باشم و برای خودم نقش ها را دسته بندی کنم. چون کار ما، این نیست. کار ما، تجسم کاراکتری است که هم از نظر جسمی و هم از نظر نگاه و روانی مناسب یک بازیگری مثل من باشد.
اخبار فرهنگی - هفته نامه چلچراغ
ویدیو : علی نصیریان از «بزرگ آقا» می گوید