طنز؛ ماجراهای مرلین مونرو و اینشتین! : شایعه معروفی است که مریلین مونرو به ...


شایعه معروفی است که مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!» ماهنامه خط خطی - مهرشاد مرتضوی: شایعه معروفی است که مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین پاسخ داد: «ممنون از دست و دلبازی شما خانم. ولی فکرش را بکنید اگر قضیه برعکس شود، چه رسوایی بزرگی خواهد بود!»

مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین گفت: «شاخ نشو بابا، از تو داف ترهایش نخ دادن، من سگ محلشون کردم!» و سیگارش را انداخت.

مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین گفت: «راست میگی ها، از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم.»

مرلین مونرو , زندگی نامه مرلین مونرو , عکس از مرلین مونرو

مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین: «باشه»

ناگهان مونرو در نقشش فرو رفت و شروع به کولی بازی کرد تا حضانت بچه ها را بگیرد. اینشتین خیره به دوربین نگریست و گفت: «قاعدتا نباید اینجوری می شد.»

مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین گفت: «ولی قبلش حتما بریم آزمایش بدیم!» و به آموزنده بودن حرف خود بالید.

مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین گفت: «ببین من حوصله زِر زِر بچه ندارم. اگه چشِت منو گرفته از این مسخره بازی ها در نیار!»

شایعه معروفی است که مریلین مونرو به اینشتین نوشت: «فکرش را بکن اگر ما ازدواج کنیم، بچه هایمان با زیبایی من و نبوغ تو چه محشری می شوند!»

اینشتین گفت: «هر کی ازدواج نکنه!»

مریلین مونرو گفت: «خواستم جنبه تو بسنجم بی جنبه! و گرنه من نه حاضرم زنت بشم، نه صیغه ات می شم، نه باهات دِیت می ذارم، نه میلم به کاپوچینو میره، نه هوس هویج بستنی کردم، نه با یه نِی باهات آب انار می خورم، زیر چترم باهات قدم نمی زنم، شاه عبدالعظیمم نمیام باهات کباب بخورم با یه پر ریحون، نه گرل فرندت میشم، نه مادر بچه هات! فهمیدی؟!»

اینشتین همین طور هاج و واج نگاهش کرد و سپس به جارو زدن خیابان ادامه داد.


ویدیو : طنز؛ ماجراهای مرلین مونرو و اینشتین!