كوئنتین تارانتینو و کاراکترهای خاص فیلم هایش : پرگویی و غزلسرایی او برای فیلمهای ...
پرگویی و غزلسرایی او برای فیلمهای گانگستری، اكشنهای هنگ كنگی و موج نوی فرانسه خیلی زود یك جنبش آمریكایی نوپا را در دهه 90 میلادی تعریف كرد. وبسایت 7 فاز: كوئنتین تارانتینو در ژانویه سال 1992 با "سگهای انباری" زیر بغلش به جشنواره فیلم ساندنس رسید. پرگویی و غزلسرایی او برای فیلمهای گانگستری، اكشنهای هنگ كنگی و موج نوی فرانسه خیلی زود یك جنبش آمریكایی نوپا را در دهه 90 میلادی تعریف كرد. فیلمهای او مكررا اهمیت كاراكترها را دربرابر اندازه فیلم یا پیرنگ آن به رخ میكشند. پیچهای داستانی در پالپ فیكشن قطعا سرگرمكننده هستند اما اگر هركس برای تماشای دوباره آن به سراغ قفسه فیلمهایش برود بدون شك برای وقت گذرانی با كاراكترهایی مثل جولز و وینسنت خواهد بود. در زیر 20 كاراكتر به یاد ماندنی فیلمها و فیلمنامههای تارانتینو را فهرست كردهایم:
20. مایك بدلكار- "ضد مرگ" (2007)
انتخاب كرت راسل در نقش یك قاتل بچهننه كه مشكلاتش با زنان در خشونتگراییاش عینیت پیدا میكند از آن حركتهای سینمایی فراتر از حد انتظار است. (میكی رورك در اصل برای بازی در این نقش انتخاب شده بود). چیزی كه در ابتدا به نظر منحرفترین و پیچیدهترین كاراكتر تارانتینو میآید در ادامه به عنوان تصویری كارتونی، منتقدانه و خشن زیر ذرهبین قرار میگیرد.
19.گوگو یوبری- "بیل را بكش: بخش اول" (2003)
بادیگارد نوجوان او-رن ایشی مرز دیوانگی را هم رد كرده، ناپایداری روانی او به همراه مهارت كشندهاش در استفاده از سلاحی خاص میآید. گوگو در فیلمی كه به "بتل رویال" ادای دین میكند خودش را در یكی از خونینترین صحنههای نبرد با جنگاوری حیرتانگیزش ثابت میكند.
18.دكتر كینگ شولتز- "جانگوی رها شده" (2012)
اگر كریستوف والتز بخواهد ویژگیهای دل نشین كاراكتر هنس لاندا را بدون هیچ كدام از ظاهرسازیهای پیچیده برای یك نازی به روی پرده سینما بیاورد چطور؟ شولتز از كلیشه "سفیدپوست نجاتدهنده" فراتر میرود، او با این حال شكل ایدهآل كاراكتری است كه تنها كاستیاش میل به كشتن (البته توجیهشده!) است و اخلاقمداری گاها آزاررساناش.
17.كلیفورد وورلی- "رومانس واقعی" (1993)
در فیلمی تندرو كه قلبی بزرگتر از اندازه خود دارد، پدر كلارنس وورلی، كلیفورد در تماشاگر ایجاد ترحم میكند. شاید تارانتینو بازیگران "رومانس واقعی" را انتخاب و آن را كارگردانی نكرده باشد اما دنیس هاپر به نظر انتخاب خود او میآید. شكل و شمایل بیآلایش هوپر در نقش یك پدر غافلگیركننده و دوستداشتنی است، حتی وقتی در برابر گانگستری كه كریستوفر واكن نقش آن را بازی میكند دست به كثیفكاری بزند.
16.او-رن ایشی- "بیل را بكش: بخش اول" (2003)
این شاهزاده خلافكار اهل توكیو با ایستادن بر روی تپهای از جنازهها به تخت سلطنت رسیده است. اما این فرمانروای قاتل بیپروا هم وقتی به یكی از هم وطنان قدیمیاش میرسد ذرهای همدردی و شوق از خود بروز میدهد تا پیامدهای دوستی جدی میان او-رن و بئاتریكس كیدو به اولین ضدقهرمان جذاب در "بیل را بكش" عمق بیشتری بدهد، عاقبت درخشان كاراكتر او-رن به اندازه خشونتی كه در داستان جریان دارد قابل احترام است.
15.آقای بلوند- "سگهای انباری" (1992)
بیشتر از آنكه بخواهیم خشونت خارج از كنترل بلوند را در فیلم ببینیم درباره آن شنیدهایم، اما پیش از این كه آقای سفید و صورتی بخواهند از كوره دربروند، مایكل مدسن را میبینیم كه نگاهی تهی تحویلمان میدهد و لبخندی دلربا میزند تا تصویر یك جامعه ستیز عمیقا رهاشده را به نمایش بگذارد. او یكی از خالصترین كاراكترهای شرور فیلمهای تارانتینو است و شاید ترسناكترین آنها.
14.ال درایور- "بیل را بكش" (4-2003)
او تصویر سروته شده او-رن ایشی است، زن قاتل تلخ و آكنده از تنفری كه دریل هانا نقش او را بازی میكند ماهرترین و در عین حال كثیفترین دشمنی است كه بئاتریكس باید با او روبهرو شود. نبرد خونبار آنها دقیقا همانطور كه باید از درخشانترین نقاط فیلم است و بسیار شبیه به یك لگدپرانی زهرآگین.
13.آلاباما- "رومانس واقعی" (1993)
راحتترست كه بگویید "آلاباما" تا "پریزاد رویایی و دیوانهای كه جیمز گاندولفینی را با یك شاتگان میكشد". اینجا هم انتخاب تونی اسكات با چیزی كه فیلمنامه تارانتینو نیاز دارد در تعادل هستند و پاتریشیا آركت بهترین كیفیت را به كاراكتری میآورد كه میتوانست به سادگی دستنیافتنی باشد.
12.بیل- "بیل را بكش" (4-2003)
نفوذ بیل همه چیز را لكهدار كرده و زندگی و مرگ بئاتریكس كیدو را هم. پرسونای او، كاراكتر شرور و سمی كه استاد هنرهای رزمی است، فضای معمول فیلمهای اكشن را برقرار نمیكند و مشخصا در خدمت فیلمنامه است. دیوید كارادین انتخابی ایدهآل برای این مرد سوءاستفادهگر است و مكالمه نمایشی او با بئاتریكس از پررنگترین صحنههایی است كه تارانتینو در حین آن سینمای هنگ كنگ را میستاید.
11.هنس لاندا- "لعنتیهای بیآبرو" (2009)
به عنوان تمرینی برای خوشایند جلوه دادن كاراكتری تهوعآور و مزخرف، این افسر نازی یك موفقیت هیجانانگیز است. تعهد لاندا به نقش ویرانگری كه در تاریخ بشر دارد حتی بدترین چیز درباره او نیست، بدترین چیز این است كه او میداند عامدانه این خباثت را انتخاب میكند. كریستوف والتز هنوز نتوانسته اجرای دیگری را به پای گداختگی این یكی برساند.
10.كالوین كندی- "جانگوی رها شده" (2013)
علاقه تارانتینو به خلق كاراكترهای شرور واقعا كثیف در شكل و شمایل این بردهدار تجلی پیدا میكند. لئوناردو دی كاپریو پرسونایی غنی به كَندی میدهد، او نسبت به چاپلوسی حساس است و میتواند مشتاقانه در راستای علایق خودش بازی كند و درنهایت در یك زمان بازنده/برندهای زخمخورده است. نمیتوان كندی را دوست داشت اما شكی نیست كه او هرچه باشد در نوع خود كامل و بینقص است.
9.وینسنت وگا- "پالپ فیكشن" (1994)
مرد خنثی، معتاد و قاتلی كه كمتر مشكل اعتماد بنفس دارد، بازگشت جان تراولتا در این نقش از حیرت خشكتان میكند، به لطف ویژگی ذاتی این بازیگر، وینسنت به اندازه كافی كاریزماتیك است كه ما را به باور سختیهای درونی خود متقاعد كند. با وجود تمام چیزهایی كه درباره او میدانیم باز هم دوست داریم كنارش وقتگذرانی كنیم. عاقبت وگا، در عین رقتانگیزی و توجیهشدگی، هنوز تا حد زیادی باعث همدلی تماشاگر با او میشود.
7.میا والاس- "پالپ فیكشن" (1994)
تصویری نو از زن محبوب گانگسترها؛ كاراكتر اما تورمن تمام ویژگیهای مثبت نویسندگی تارانتینو را در خود دارد؛ او ماجرای غنی خود را دنبال میكند، شوخطبعی عجیب و خاص خود را به نمایش میگذارد و بخشی از تناقضهایی را كه در مردم عادی میبینیم همراه خود دارد. یك شیمی پیدا و دیدنی میان میا و وینسنت وجود دارد، اما با توجه به استانداردهایی كه در سینمای كلاسیك وجود دارد، این دو باید به عنوان دو فرد برابر دیده شوند و فرقی نمیكند وینسنت در پایان روز پیش خودش چطور خیالبافی كند.
6.آقای نارنجی- "سگهای انباری" (1992)
سادهلوحی و خوشبینی كاراكتر تیم راث در كنار تعاملش با هاروی كایتل و نحوه قرارگیریاش در مركز توجه تماشاگر او را تبدیل به حضوری كلیدی در "سگهای انباری" میكند. اجرای ماهرانه او در آسیبپذیر بودن و معرفیاش به عنوان آقای نارنجی در میان دارودسته خلافكاران در كنار كمكی كه از سوی تدوین و فیلمبرداری به او میشود به واقع اجازه صعود او را به جایگاه قهرمان پیچیده فیلم صادر میكند.
5.جكی براون- "جكی براون" (1997)
40 ساله و بیبرنامه برای آینده. پم گرییر در نقش جكی براون برای ایستادگی مقابل چیزی كه مسیر او را به گند میكشد محترم است و برای شهامتی كه در عملی كردن بهترین برنامه بازنشستگی به خرج میدهد. مایه تاسف است كه كاراكتری مثل جكی در سینما كم پیدا میشود اما گرییر و تارانتینو، در قالب زنی مطمئن از خود و بیبدیل در ویژگیهای جزئی شخصیتی به جكی براون جان میدهند.
4. شوشانا- "لعنتیهای بیآبرو" (2009)
صحنه آغازین اضطرابآور "لعنتیهای بیآبرو" این پناهنده یهودی را بسان یك قهرمان افسانهای نشان میدهد. او دختر جوانی است كه از دست هیولاها پیش از آنكه بار دیگر به مصافشان برود فرار میكند. شوشانا با زیركی و هوشمندی خود و اعتمادی كه از اطرافیاناش جلب میكند یكی از خالصترین و حتی قابل تحسین ترین مخلوقات تارانتینو است.
3. آقای سفید- "سگهای انباری" (1992)
یك جنایتكار پوستكلفت كه احساسی پدرانه را درون خود مخفی كرده. آقای سفید با بازی هاروی كایتل همیشه به دنبال فرصتی است كه بیش از آنچه حرفهاش اجازه میدهد با دیگران ارتباط برقرار كند، او هیجانانگیز ترین عضو گروه سگهای انباری است و پس از اینكه شاهد اعتراف نهایی آقای نارنجی میشود یكی از تراژیكترین صحنههای تاریخ سینمای جنایی را رقم میزند.
2. جولز- "پالپ فیكشن" (1994)
ارجاع به انجیل (با ابیاتی كه ساخته تارانتینو و ساموئل ال.جكسون است) و زمزمه آن در گوش قربانیان، انگار كه پیشاپیش به یك مرثیه برای آنان تبدیل شده باشد. این را لحظهای فراموش كنید. جولز از آن رو كاراكتر متمایزی است كه تفاوت میان پرسونای عمومی و خصوصی خود را درك كرده ("بیا به جلد كاراكتر برویم"). جولز به شكلی نشان میدهد كه انگار از آنچه پیداست آدم بهتری است، او درنهایت با پیروی از باورهای بالغانه خود به رستگاری میرسد.
1.بئاتریكس كیدو- "بیل را بكش" (4-2003)
به عنوان كاراكتر اصلی یك چرخه دو قسمتی، تماشاگر درباره بئاتریكس كیدو (همچنین شناخته شده با نام عروس) بیش از هر كاراكتر دیگری در كاخ تارانتینو اطلاعات بدست میآورد. ماموریت او –انتقام- شاید آسان باشد اما این ماموریت تمام جنبههای زندگی شخصی او را دربرگرفته. او رفتارهای خیانتآمیز زیادی را به عنوان یك دوست، شریك، مادر و مبارز تاب میآورد. درست مثل جولز كه اعمالش او را به مسیر تازهای میكشانند، بئاتریكس هم نیاز به دگرگونی را در زندگیاش احساس میكند، بر طبق آن عمل كرده و سپس با وظیفه سنگین و دلخراش نابود كردن ارواح روزهای گذشته روبه رو میشود. بئاتریكس تصور عینی بلوغ است كه اما تورمن در نهایت سرسپردگی نقش او را بازی میكند.
ویدیو : كوئنتین تارانتینو و کاراکترهای خاص فیلم هایش