هادی خانیكی : ریاست مجلس جای بده و بستان پشت پرده نیست : عارف میتواند رابطه ...
از همین خاك جهان دیگری ساختیم
مرزی بین دولت و اصلاحات نیست
دولت روحانی كارنامه درخشانی دارد
نقطه ضعف دولت دربرابر مخالفان حوزه رسانه است
نمایندگان لیست امید، ظرفیتهای جدید اصلاحطلبان هستند
رای آوردهها و رای نیاوردهها را ببینید تا متوجه پیام جامعه بشوید
... بین دولت تدبیر و امید و جریان اصلاحات نبود و نمیتوان مرزی بین این دو یافت. گویی هر دو از یك مضمون و از یك رویكرد و هدف حرف میزنند.
این رویكردی كه منجر به روی كار آمدن دولت آقای روحانی شد و این بدنه اجتماعی كه این تغییر را ایجاد كرد در این سه سال چقدر جواب گرفت؟ نسبت به اعتمادی كه كرد چقدر جواب مثبت دریافت كرد؟
به حرف اول كه به دو جنبه سلبی و ایجابی اشاره داشت باز میگردم. قطعا یكی از پیامهایی كه میتوان از انتخابات ٩٢ گرفت این بود كه كشور از آن ورطه و موقعیت هراسانگیز و مخاطره آمیزی كه در آن بود و سیاستهای دولت احمدینژاد، دور شد. اولین نتیجه آن انتخابات ادامه نیافتن چنین شرایطی بود. بازگشت مدیریت اجرایی به عقلانیت و تدبیر به نظر من خواستهای بود كه میتوان گفت محقق شد. برجستهترین بخش آن در حوزه سیاست خارجی بود.
دستاورد آن «نشدن» بود؟ میتوان گفت همیشه «شدن» یك دستاورد نیست. گاهی «نشدن» یك هدف است.
بله. اینكه كشور به سمت جنگ نرفت و بیش از این تخریب نشد مخاطراتی مثل تحریم و تهدید یا رفع یا كم شد. این خود مساله مهمی بود. در یك كلمه خروج كشور از موقعیت مخاطره آمیز بود. موقعیت مخاطرهآمیز و قرار گرفتن در شرایط تهدید و تحریم ابعادی بیش از تحریم و تهدید دارد. اگر بخواهم مهمترین دستاورد دولت را بگویم خارج كردن كشور از موقعیت مخاطره آمیز بود كه نتایج فراوانی هم دارد. خیلی از این نتایج فراوان زود بازده نیست. یكی از مهمترین دستاوردها ترمیم سرمایه اجتماعی است. امید به آینده و بالا بردن سطح اعتماد و مشاركت است. آقای روحانی در ایام نوروز گفت كه «از برجام ١٠ سال كه نگذشته است؛ از برجام سه ماه گذشته است» و بعد هم اینكه برجام زمینه است. بعد از این میماند كه از این زمینه چگونه استفاده كنیم و مسیرهایی را كه قطع شده برقرار كنیم. بعد از برقراری، الزامات دیگری را هم میطلبد. هر مشكلی كه رفع میشود باز مشكل دیگری خود را بروز میدهد.
مجموعا كارنامه دولت نه تنها قابل قبول بلكه كارنامه درخشانی با توجه به زمینهها و شرایط است اما وقتی كه شرایطی را نسبت به سطح مطالبات و نیازهایی كه برای كشور است میسنجیم همانطور كه اشاره كردید و بدنه اجتماعی كه به روحانی رای دادند این است كه سطح انتظارات و توقعات خیلی بیشتر از این است. به نظر من جامعه به اعتدالی رسیده و آن اینكه میفهمد اگر نداشتههای زیادی دارد راه رسیدن به این نداشتهها جز این نیست كه در یك سطحی از تفاهم ملی و اعتماد همگانی و سطحی از فهم مشترك مساله را حل كند. مسالهای كه با آن مواجه هستیم این است كه اگر برسیم به اینكه ضعفها و مشكلات ما كجاست و بر سر آنها تفاهم پیدا میكنیم میتوانیم سهم هر بخشی را تعیین كنیم و ببینیم كه دولت، مجلس و نهادهای دیگر چه كردهاند. چه چیزهایی كم است و چطور بر سر آن باید گفتوگو كرد. به این معنا اگر بعد از مساله برجام توافق و تفاهم را بر سر مسائل از طریق همنگری پیش ببریم درست است.
طبیعی است كه هر دولتی ناراضیانی داشته باشد. در مورد حامیان دولت روحانی بگویید كه آیا ما فراموشكار هستیم و یادمان رفته چه ماموریتی را میخواستیم به این دولت محول كنیم و حالا انتظاری بیش از آنچه سال ٩٢ به او محول كردیم داریم، یا اینكه اتفاق دیگری باعث شده كه مطالبات ما از دولت افزایش پیدا كند؟علت نارضایتی ناراضیان چیست؟
نارضایتی را در سطوح مختلف باید شناخت و برایش تعریف و راهحل پیدا كرد. سطوح اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد. در اجتماعی و اقتصادی رشد شكافهای اجتماعی، اقتصادی و گسترش حاشیهها و رشد آسیبهای اجتماعی مسائلی است كه منجر به نارضایتی میشود اما اگر نهادهای مدنی در جامعه قوی باشند، اساسا حل و فصل همه مسائل نه تنها جامعه ایرانی بلكه هر جامعهای در محدوده نهاد دولت به مفهوم قوه مجریه تعریف نمیشود. متاسفانه آنچه در دولت گذشته به كشور آسیب رساند و زیاد هم بیان میشود این است كه قانونگریزی، رشد سازمان یافته فساد اعم از فساد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و امثال آن به گونهای بود كه شاید مهمترین بخشی كه از آن آسیب دید خود نهاد دولت بود. خود نهاد دولت به لحاظ جایگاه اجرایی و قانونی در خیلی جاها دچار محدودیتهای فراوانی است و دلیل آن دایره قانونگریزی است.
همچنین اگر نهادهای سیاسی و مدنی قوی وجود داشته باشند؛ احزاب و رسانههای مستقل و آزاد و تشكلها با فهم مساله و نقد آن نارضایتیها را پایه اصلاح امور قرار میدهند، نه اینكه با مبنای تضعیف نهادهای قانونی مثل دولت عمل كنند. الان به خصوص با نوع رویكردی كه رادیو و تلویزیون و رسانههای مخالف دولت داشتند فضا به این شكل است كه به هر نوع نارضایتی و هر نوع مساله اجتماعی شكل سیاسی میدهند و جهت آن را به سوی دولت میبرند. قبلا هم این مساله سابقه داشت. الان هم همین وضعیت وجود دارد. من در حوزه تخصصی خودم حرف میزنم. دولت اگرچه قوه مجریه را دارد اما به لحاظ رسانهای در برابر مخالفان خود خیلی در نقطه ضعف قرار دارد. اصلا نمیشود گفت در گستره و پوشش و نوع پرداختن به جامعه دولت میتواند از خود دفاع كند؛ آنطور كه مخالفان آن میپردازند. كار مخالفان این است كه برجستهسازی و چارچوب بندی كنند. به این معنا میتوان گفت كه بخشی از اینكه نارضایتیها چگونه است به دلیل ضعف نهادهای سیاسی، مدنی، ارتباطی و رسانهها است. بر این اساس است كه یادمان میرود كه چرا به روحانی رای دادیم. یادمان میرود در تفسیر اجتماعی و سیاسی یعنی ضعف حافظه. حافظه وقتی ضعیف میشود كه نهاد در آن ضعیف است. البته عامل دیگری هم وجود دارد. عامل مهم این است كه جامعه ایران خیلی پر پتانسیل و توانمند است.
تغییرات اجتماعی در ایران رو به جلو است. تغییراتی نیست كه جامعه را در معرض نابودی قرار داده باشد. اگر نتوانیم به تغییر جامعه جواب دهیم تبدیل به تهدید میشود. در نتیجه اینكه میگوییم سطح مطالبات بالا میرود این است كه در ابتدا حداقلی است اما وقتی جلوتر میآید میبینیم كه پتانسیل خیلی بیشتر از این بوده است. مثلا ممكن است در نگاه سیاهتر نسبت به دولت بیان شود كه بدنه اجتماعی از دولت برگشته اما میبینیم كه انتخابات ٩٤ میآید و تایید میكند كه گرایش عمده با وجود ضعفهای سـازمـانی و تـشكـیـلاتی همچنان با خواست عمومی مطابق است.
نمود خواست جامعه در انتخابات ٩٤ ادامه انتخابات ٩٢ بود. برخلاف تبلیغات و پروپاگاندای شدیدی كه جریان مخالف دولت داشت و هنوز هم گویی نمیخواهند قبول كنند چه اتفاقی در هفت اسفند و ١٠اردیبهشت افتاده است؟ به نظر میرسد جامعه مسیری در تداوم ٩٢ انتخاب كرد. این اعتبار را به ١٦٠ نماینده مجلس داده است. تاریخ انقضای این كارت اعتباری كه مردم به دولت و مجلس دادند چقدر است؟
تاریخ انقضای هر اعتبار اجتماعی و سیاسی بستگی به میزان رشد یابندگی آن جریان و نسبتش با عقبه خود دارد. تعبیر شما درست است. مجموعهای به اكثریتی رای داده كه در یك فضای نابرابری هم انتخاب شدند. زایندگی جامعه باعث شد كه حتی در همین میدان محدودی كه برایش فراهم شده بازی خوبی ارایه كند. نتیجه آن، انتخاب كسانی است كه برخی از آنان اولین تجربه سیاسی شان است؛ البته معنی كمتجربگی و بیتجربگی و ناكارآمدی آنها در مجلس را نمیدهد. اتفاقا شاید بتوان گفت این جزو آثار مثبت محدودیت و محرومیت است كه باعث شد از درون جریان اصلاحات جریانی بجوشد كه خود به خود منجر به نو كردن این جریان شد. برداشتی كه دارم این است كه عملكرد این نمایندگان در مجلس بسیار خوب خواهد بود. این افراد در آینده نزدیك به ما نشان میدهند كه چه انتخابهای خوبی انجام گرفته و چه ظرفیت جدیدی افزوده شده است.
پس ردصلاحیتها سبب خیر شد؟
من خیلی نمیخواهم دوگانه ببینم. مخالفان حداقل این كمك را كردند. محدودیتها باعث شد كه چیزی به داشتههای اصلاحات افزوده شد. در نتیجه آن اعتبار گام به گام در هر مرحله میتوان سنجید. تقریبا اتفاق نظر بر اساس تجربه و دانش الزام این انتخابات است كه توانسته، به قول اقبال لاهوری، مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست، از همین خاك جهان دگری ساختن است. ما از همین خاك جهان دگری ساختیم. این خاك اولین الزامش نهادمند شدن است و اینكه فراكسیون تشكیل دهند.
به میزانی كه این فراكسیون با قوت و قدرت شكل گیرد و با برنامه جلو برود آن اعتبار را زیاد میكند. به میزانی كه این مجلس در همپیوندی با دولت قرار گیردكه البته این همپیوندی نافی استقلال مجلس و نظارت مجلس نیست. این به معنای همسویی است. از نظر من كه یك دانشگاهی هستم مساله توسعه علمی یك مساله ملی و جدی است. اما وقتی یك دولتی آنقدر دستش تنگ میشود كه در كمتر از سه سال ٦ نفر در وزارتخانهای كه متولی دانشگاه است مرتب تغییر میكنند معلوم میشود كه اساسا دولت در آن نقطه كارش فلج میشود. حالا اگر دولت و مجلس همسو باشند طبیعتا قدرت برآوردن انتظارات در آنها بیشتر میشود. بدنه اجتماعیشان هم رضایت بیشتری خواهند داشت و آن اعتباری كه شما میگویید تمدید میشود.
اما فرض كنیم انتخابات اسفند به گونهای پیش میرفت كه مخالفان دولت اكثریت میشدند. معنایش این بود كه دولت در یك سال آینده در عمل كردن به وعدههایش دچار مشكل بیشتری میشد. در این شرایط كار انتخابات ٩٦ هم سختتر میشد. الان كه این مجلس وجه غالبش گرایش اصلاحی، اعتدالی و عقلانی است به دولت كمك میكند. بالاخره یك اكثریتی رای آوردهاند و این اكثریت باید متشخص و متشكل باشد. یك نظم در چارچوب هویت یابی این است كه قاعده گفتوگو با جریانهای دیگر در خود مجلس عملیاتی میشود. شعار اصلی این بوده كه نیاز كشور یك مجلس عقلانی و معتدل است. هرچقدر مجلس به این بیشتر عمل كند، اعتبارش نزد مردم هم بیشتر میشود.
نخستین تصمیم جدی این فراكسیون تشخصیافته و هویتدار مساله انتخاب رییس مجلس است. پیام هفتم اسفند رای به تغییر بود. بنابراین غالب فعالان سیاسی اصلاحطلب این تغییر را در نخستین گام تغییر مدیریت مجلس ارزیابی میكنند. چطور میتوان به این مهم دست یافت؟ در حالی كه مخالفان این پیام میگویند اكثریت منتخبین امید اكثریتی ژلاتینی است و این اكثریت ژلاتینی به دلیل فقدان تجربه سیاسی و تشكیلاتی ممكن است در بزنگاههایی اینچنین، مطابق با رفتار مورد انتظار عمل نكنند.
نگاه كنیم چه كسانی رای نیاوردند و چه كسانی رای آوردند. با این نگاه میتوان نتیجه گرفت جامعه از انتخابات چه میخواسته است. به اعتقاد من هم پیام هفتم اسفند و دهم اردیبهشت همان تغییری بود كه دوستان میگویند.
در این مجلس تقریبا بالاترین سطح از تغییر نسبت به مجلس قبل رخ داده و انگار مجلس دهم یك مجلس كاملا جدید است. نوگزینی یا نوگرایی كه رخ داده است میطلبد كه فهمیده شود و هم متناسب با آن پاسخ داده شود. نوگزینی معنایش نادیده گرفتن گذشته نیست. در نوآفرینی و نوگزینی نمیگوییم باید به گذشته پشتپا زد. اتفاقا باید به آن توجه كرد. عناصر این توجه چیست؟ توجه كردن به عقلانیت و اخلاق و تدبیر، دور شدن از افراطگرایی از این عناصر است. بالاخره جامعه از چه چیزی فاصله گرفته و به چه چیزی تمایل دارد؟ این سوال پاسخش در انتخابات داده شده است. انتظار نخست از این مجلس این است كه عقلانی باشد و رویكردهایش بر اساس تفاهم شكل گیرد.
آیا این تفاهم كه شما میگویید امری دور از هویتیابی و تشخص جریان راه یافته به مجلس است؟ آیا این تفاهم به معنای ادغام دایمی در جریانهای دیگر است؟
به اعتقاد من اینگونه نیست. باید تشخص داشت، هویتیابی و رقابت هم كرد اما بهشدت مراقب بود كه اینها به ستیز، منازعه و چندپاره شدن منجر نشود. حتی اگر بخواهیم با فرمولبندی ریاضی پیش برویم و مدلسازی كنیم این است كه انتخاباتی صورت گرفته، اكثریتی رای آوردهاند كه در لیست امید قرار داشتند. معنی لیست امید هم این بود كه جریان اصلاحطلب یك مرحله جلوتر میآید و در كنار حامیان دولت قرار میگیرد و حتی از اصولگرایان معتدل هم حمایت میكند. اینها كسانی هستند كه عملا به یك میثاق پایبند هستند. تازه آن میثاق اعلام هم شده است. بر اساس آن میثاق فراكسیون شكل میگیرد و بر اساس فراكسیون موضوع ریاست مجلس را بررسی میكنند. مجلس رییس لازم دارد و بالاخره باید انتخاب شود. این انتخاب دو پایه دارد.
یك پایه این است كه كدام انتخاب با خواست عمومی همسوتر است. دومین پایه این است كه كدام انتخاب در درون این جریانی كه اكثریت را در اختیار دارند صورت میپذیرد. پس از این وارد رقابت میشوند با قید اینكه تمام مجلس انتخاب رییس نخواهد بود و تازه كار از این نقطه شروع میشود. این مجلس میخواهد كار كند و گرایشهای متنوعی هم دارد. فراتر از آن رای ژلاتینی كه شما گفتید من میخواهم بگویم مجلس تركیب ژلاتینی دارد. مجلسی است كه شباهت زیادی به تركیب كلی جامعه دارد. نسبت جریانها و گرایشهایی كه در متن جامعه وجود دارد هم به شكل و شمایل این مجلس شبیه است. مرتبا نیاز دارد به گفتوگو، تفاهم، ائتلاف و امثال اینها.
مخالفان ریاست دكتر عارف در بین دوستان اصلاحطلب پایههای استدلالی روشنی دارند. مثلا میگویند ایشان تجربه اداره مجلس ندارد و خطاهای احتمالی این مجلس با ریاست آقای عارف به پای كل جریان اصلاحات نوشته میشود و این باعث سلب اعتماد بدنه اجتماعی میشود. در پاسخ به این استدلال چه میتوان گفت؟
باید یك پرده عقبتر برویم. موافقان انتخاب آقای دكتر عارف چه میگویند؟ موافقان میگویند بر اساس تحلیل مشخص از آرایش و تركیب نیروهایی كه در فرآیند انتخابات و بعد از انتخابات شكل گرفته آن مولفههای تاثیرگذار را باید استخراج كرد. بالاخره جریانی كه با بیشترین حد محدودیت توانسته بیشترین موفقیت را كسب كند معلوم میشود كه از یك پایگاه رای و بدنه اجتماعی برخوردار است. این پایگاه او را چند گام به جلو آورده است.
این گام دومی بود كه بعد از انتخابات ریاستجمهوری با موفقیت پشت سر گذاشته شده است. گام بعدی این است كه باید خود را در شرایط جدید بازآرایی و بازسازی كند برای نه تنها موثر بودن در مجلس بلكه پیش بردن این حركت در انتخابات ریاستجمهوری و شوراهای سال ٩٦ موثر است. جریان اصلاحات دعوای قدرت ندارد. میگوید باید اداره شوندگی كشور را به نیازهای جامعه نزدیك كنیم. كشور هم در یك شرایط فوقالعاده حساسی قرار دارد. به لحاظ منطقهای و بینالمللی و داخلی این شرایط حساس است. بارها هم اعلام شده اصلاحطلبان اعم از آنچه آقای خاتمی و گروهها و شورای عالی سیاستگذاری انتخابات مطرح كردهاند در این شرایط حساس باید نقش تاریخی خودمان را به بهترین وجه ایفا كنیم.
بهترین وجه هم این است كه دست ما برای گفتوگو و تفاهم همیشه دراز است. قرار نیست به دوگانههای كاذب دامن بزنیم. منازعات و دعواهای بیحاصل را كنار بگذاریم. به همین دلیل درون همین مجلس هم این ائتلاف امید در اقدام مشترك پیشقدم بوده و خواهد بود. اما همانطور كه گفتم مهمترین مولفه خواست عمومی و تغییرات است. مولفه بعدی این است كه یك جریان سیاسی خودش را در سطح كشور سامان داده و لازمه این كار این است كه جریان اصلاحطلب قوام یافتگی خود را حفظ كند و دچار دگرگونی و تشتت نشود. مولفه سوم این است كه خود نمایندگان هم باید در همین مسیر حركت كنند. نقش خود آقای دكتر عارف در این سه سال گذشته بسیار موثر بوده است. ایشان به عنوان دانشمندی كه از تجربه كار اجرایی خوبی هم برخوردار است انصافا ورود بسیار موفقی به این مرحله داشته است. این غیر از اقدام اخلاقی و موثر ایشان در سال ٩٢ است.
بعد از آن، ببینید چه كسی به اندازه آقای دكتر عارف برای ساماندهی امر انتخابات وقت گذاشته است؟ در سطوح مختلف هم از تجربه موفقی برخوردار است. حداقل غیر از اینكه در سطوح عالی در كشور مسوولیت داشته چهارسال توانسته دولت را از نظر اجرایی اداره كند. اینجاست كه واقعا باید منصفانه نگاه كنیم و از نقطه قوت ایشان دفاع كنیم. متاسفانه در برخی قضاوتها همین نقطه قوت به عنوان نقطه ضعف ارزیابی میشود. دانشمند بودن و دانشگاهی بودن مگر ضعف است برای كسی كه تجربه اجرایی هم دارد؟ متاسفانه در شرایطی هستیم كه نهاد دانشگاه ما در خیلی از زمینهها به دلایل مختلف نظارهگر است و نه كنشگر، در بین بیش از ٧٠ هزار عضو هیات علمی چه میزان كنشگر در حوزه سیاسی داریم؟ دكتر عارف به جای اینكه آبرومندانهتر و عافیتطلبانهتر در دانشگاه بماند، وارد عرصه پرتنش و پرچالش سیاست شده است.
خود ایشان با این سابقه یكی از مولفههای تاثیرگذار است. هم از توانایی لازم برخوردار است و هم میتواند برای سامان دادن مجموعه مجلس نقش محوری داشته باشد. در عین حال میتواند كمك جدی به دولت كند. این هم نشانه بلوغ در جامعه ما است كه رقیب جدی ٩٢ از موضع حامی جدی دولت عمل میكند. انصافا حمایتی كه دكتر عارف از دولت داشته و دارد پارامتر مهمی است. ضمنا اجماع یا دستكم نظر حداكثری در میان اصلاحطلبان از آقای خاتمی گرفته تا سایر شخصیتها و احزاب و گروهها روی حمایت از ریاست آقای دكتر عارف است. مجموعه اینها دال بر این است كه جریان اصلاحات باید از نامزد خودش حمایت كند.
اداره این مجلس كار سختی است؟
مهمترین مساله این است كه هر گامی كه در حركت سیاسی بردارید یك مساله حل میشود و مسائل دیگری مطرح میشود. بعد از آن سنجیدگی در مسائل جدید موضوع بحث است نه اینكه نگرانی از ساختن آیندهای موهوم ما را از مساله فعلی و تصمیم قاطعمان دور كند. چه آقای عارف كاندیدا بشود و چه نشود میتوان فهرستی از مسائل پیش رو برشمرد. اینگونه نیست كه در یك وضعیتی قرار گرفته باشیم كه یك طرف كاملا روشن و یك طرف كاملا مبهم باشد. اگر وحدت و یكپارچگی جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا محور قرار گیرد و محصول آن هم این باشد كه فراكسیون جدی و با برنامهای داشته باشیم و ارتباط این فراكسیون با عقبه سیاسی خودش حفظ شود و با بدنه اجتماعی در ارتباط باشد مرتبا نسبت به هر مسالهای كه پیش میآید با ظرفیت و پتانسیل بالاتری راهحل خواهیم داشت.
ما در غیاب چهرههای شناخته شده پیروز شدهایم و قطعا میتوانیم امید داشته باشیم كه جریان قوی دیگری در بین همین نمایندگان شكل گیرد. میشود این ادعا را هم داشت كه اگر این گامها درست طی شود آقای عارف هم میتواند توانمندانه عمل كند.
این متاثر از دو پارامتر است: یك ساختار شكل گرفته و دو توانایی شخص دكتر عارف. شاید بتوان گفت مهمترین وجه تمایزی كه بین مخالفان و موافقان ریاست دكتر عارف وجود دارد این است كه اگر ما در جریان ریاست مجلس نقش آفرینی دكتر عارف را در زمینه اجتماعی و سیاسی بزرگتری مورد ارزیابی قرار میدهیم یا خیر؟ در این صورت به خصوصیات و توانمندیهای دكتر عارف در این زمینه توجه میكنیم یا در یك زمینه محدودی به اسم معامله و مذاكره محدود سیاسی. خود ایشان میگوید مگر معنی تفاهم وارد شدن به زد و بند پنهان است؟ درست هم میگوید.
تفاهم در این سطح در جامعه ما كاملا در یك عرصه شفاف، روشن و حتی با نظارت و مشاركت جامعه سیاسی و شهروندان صورت میگیرد. یك تعبیری داریم كه با شكل گرفتن جریان آزاد اطلاعات مطرح شده و آن تعبیر این است: «در منظر شهروندان قرار گرفتن كنشهای سیاسی». باید تكلیفمان را روشن كنیم كه در منظر شهروندان میخواهیم تصمیمگیری كنیم یا اینكه پشت درهای بسته و بدون آگاهی شهروندان معامله و مذاكره كنیم. آقای دكتر عارف از حیث «در منظر شهروندان تصمیم گرفتن» فرد بسیار توانمندی است. به این دلیل كه پایبندی به اخلاق دارد، وارسته و فداكار و باهوش است. اما گاهی ما صحنه مقایسه را عوض میكنیم. یعنی فكر میكنیم رییس مجلس كسی است كه همیشه در حال معامله و چانهزنی پشت پرده است.
باید اجازه دهیم آقای دكتر عارف خودش باشد. او كسی است كه به عقل جمعی اعتقاد دارد، اخلاقی عمل میكند، اهل مذاكره است، فرد معتدلی است كه در عین معتدل بودن قضاوت غیرمنصفانه و شتابزده نمیكند. مجموع این خصلتها به او این امكان و ظرفیت را میدهد كه در مجلس موفق باشد. بیسابقه و بیتجربه هم نیست. او دستگاههای اجرایی و بحرانی را اداره كرده است. البته این انتظار از دوستان منتقد دكتر عارف وجود دارد كه دو چیز را مورد توجه قرار دهند. عارف را كمتر از آنچه هست اندازهگیری نكنیم. ما گاهی در ارزیابی نیروهای خود دچار چنین آفتی میشویم. هركس به ما نزدیكتر است را كمتوانتر از حد واقعیاش میبینیم. دومین انتظاری هم كه وجود دارد این است كه دكتر عارف را در چارچوب خودش ارزیابی كنند و نخواهند كه او را همیشه با ملاكها و وضعیت دیگران بسنجند. یعنی مرتبا بگویند باید دكتر عارف همان كاری را انجام دهد كه آقای لاریجانی انجام میدهد.
منتقدان باید هر دوی اینها را به ضرورتها و نیازهای امروز احاله دهند. اگر ما در ضرورتها و نیازهای امروز به مساله نگاه كنیم نه حمایت و پشتیبانی از دكتر عارف به معنای تخطئه و تخریب آقای دكتر لاریجانی است و نه بالعكس. ببینیم كه برای امروز با توجه به ویژگیهایی كه الان لازم است ما باید مشخصا از چه كاندیدایی حمایت كنیم. دلایل هم كاملا روشن است. ایشان هم به لحاظ فردی، توانمندی و صلاحیت دارد و با زمینه و ساختار به وجود آمده تطابق و هماهنگی دارد هم اینكه با نگاه به آینده این كار به سود دولت، اصلاحطلبان و حامیان دولت است و چشمانداز بازتری برای ادامه فعالیت به ما میدهد.
در بسیاری از نظرات حمایتی از آقای لاریجانی دیده میشود كه او را عامل تقرب اصلاحطلبان به حاكمیت و ترمیمكننده این رابطه میدانند. آیا وقت آن رسیده كه این نیابت و وكالت از «غیر اصلاحطلبان» گرفته شود و بالاخره با هویت اصلی اصلاحات وارد تعامل با نهادهای حاكمیتی در سطوح بالا شویم؟
من خیلی با این مدل طرح موضوع موافق نیستم. ترجیح میدهم اینگونه وارد شوم كه آیا دكتر عارف میتواند گزینه ما باشد برای ترمیم روابط و جلب همكاری و تعامل با نهادهای مختلف؟ به نظر من پاسخ این سوال مثبت است. ایشان میتواند این نقش را داشته باشد و اصلاحطلبان هم اثبات كردهاند هدفی جز ظرفیتهای كشور و نظام ندارند و نمیشود این مجموعه را هم نادیده گرفت. به طور مشخص نماینده طبیعی اصلاحطلبان در این وضعیت كه میتواند نقشآفرین باشد دكتر عارف است. با انتخاب ایشان به عنوان رییس مجلس كارها به پایان نمیرسد. بعد از آن هم بر اساس همان قاعده قبلی میتوان به ائتلافها عمل كرد. این دو اصل نافی هم نیستند و باید در كنار هم آنها را دید.
اصل اول تشخص یافتن این جریان سیاسی و پاسخ گفتن به نیاز تحول در جامعه است. اصل دوم هم دور شدن و جدی بودن بر سر اینكه نباید به اختلافات دامن زد و به سمت ستیزه با جریانهای دیگر در جامعه و مجلس رفت. باید به یك رقابت اخلاقی قانونمند و سازنده تن داد. رقابتی كه در هر لحظهاش جلب مشاركت پسینی هم دارد و باید فاصله دوجریان را كمتر كند. حالا كه روند تحولات به اینجا رسیده است و تاكید دارم كه از متن تحولات اجتماعی هم به اینجا رسیده باید در یك رقابت شرافتمندانه گامهای بعدی را برداشت. این كار در مجلس پنجم هم انجام شد. رقابتی شكل گرفت اما رو به تنازع و تخاصم نرفت. ضمن اینكه باید به یك نكته مهم هم توجه كرد. هر كدام از این دو بزرگوار كه ریاست مجلس را در اختیار بگیرد در طول دوران ریاستش حتما به دیگری احتیاج دارد و باید با كمك هم به تعامل و اداره مجلس بپردازند.
اخبار سیاسی - اعتماد
ویدیو : هادی خانیكی : ریاست مجلس جای بده و بستان پشت پرده نیست