عطار نیشابوری

شعر عطار نیشابوری


شعر عطار نیشابوری      فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری یکی ازعارفان و شاعران بلندنام ادبیات فارسی‌ در اواخر سدهٔ ششم و اوایل سدهٔ هفتم است.عطار نیشابوری در سال ۵۱۳ هجری مطابق با ۱۱۱۹ میلادی در روستای کدکن (کنونی) در نزدیکی نیشابور دیده به جهان گشود.   به لحاظ تاریخی،شعر عطار بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی فارسی است و پس از شعر عطار، بلندترین قله شعر عرفانی، شعر جلال الدین مولوی است. سه موج بزرگ، سه خیزاب بلند حیرت آور در این دریا وجود دارد: اول شعر سنایی و دوم شعر عطار و سوم شعر جلال الدین مولوی. اینها سه اقلیم پهناور، سه کهکشان مستقل اند که فضای بیکرانه شعر عرفانی فارسی و بی اغراق، شعر جهان را احاطه می کنند و در ضمن کمال استقلال، سخت به یکدیگر وابسته اند و یکدیگر را تکمیل می کنند. شعر عطار در نگاه نخستین، گاه خواننده را می رماند؛ اما شکیبایی و قدری آمادگی روحی لازم است تا به درون این باغ راه پیدا کنیم.وقتی با شعر عطار انس گرفتیم، می بینیم که در آن سوی بعضی ناهماهنگی ها، چه منظومه منسجمی از احساس و اندیشه موج می زند.   گزیده ای از اشعار عطار نیشابوری ای هجر تو وصل جاودانی                                     اندوه تو عیش و شادمانیدر عشق تو نیم ذره حسرت                                     خوشتر ز وصال جاودانی ****شعر عطار ****   بی یاد حضور تو زمانی                                              كفرست حدیث زندگانیصد جان و هزار دل نثارت                                            ... عطار نیشابوری

۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری


۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری روز 25 فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و همه ساله مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی برگزار می شود. فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحق عطار کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم است. ولادتش به سال 537 در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است.از ابتدای کار او اطلاعی در دست نیست جز آنکه نوشته اند پدر وی در شادیاخ نیشابور، عطار عظیم القدری بود و بعد از وفات او فریدالدین کار پدر را دنبال کرد و دکان عطاری (دارو فروشی) آراسته داشت. مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره ی تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه ی آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است. خود در کتاب خسرونامه گوید:به من گفت ای بمعنی عالم افروزچنین مشغول طب گشتی شب و روز و باز در مصیبت نامه گفته است: مصیبت نامه کاندوه جهانستالهی نامه کاسرار عیانستبه داروخانه کردم هر دو آغازچگونه زود رستم زین و آن بازبه داروخانه پانصدشخص بودندکه در هر روز نبضم می نمودند با توجه به اشاره ی شاعر، معلوم می شود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکی و داروگری دست داده بود و او آثاری در همان ایام پدید آورد. بنابراین افسانه ی معروفی که درباره ی انقلاب حال عطار موجود است ساختگی به نظر می آید. درباره ی این حادثه جامی چنین آورده ...

ندارد درد من درمان دریغا (عطار نیشابوری)


ندارد درد من درمان دریغا (عطار نیشابوری)ندارد درد من درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا درین حیرت فلک ها نیز دیر است که می‌گردند سرگردان دریغا درین دشواری ره جان من شد که راهی نیست بس آسان دریغا فرو ماندم درین راه خطرناک چنین واله چنین حیران دریغا رهی بس دور می‌بینم من این راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا ز رنج تشنگی مردم به زاری جهان پر چشمهٔ حیوان دریغا چو نه جانان بخواهد ماند نه جان ز جان دردا و از جانان دریغا اگر سنگی نه ای بنیوش آخر ز یک‌یک سنگ گورستان دریغا عزیزان جهان را بین به یک راه همه با خاک ره یکسان دریغا ببین تا بر سر خاک عزیزان چگونه ابر شد گریان دریغا مگر جان‌های ایشان ابر بوده است که می‌بارند چون باران دریغا بیا تا در وفای دوستداران فرو باریم صد طوفان دریغا همه یاران به زیر خاک رفتند تو خواهی رفت چون ایشان دریغا رخی کامد ز پیدایی چو خورشید کنون در خاک شد پنهان دریغا از آن لب‌های چون عناب دردا وزان خط های چون ریحان دریغا به یک تیغ اجل درج دهان را نه پسته ماند و نه مرجان دریغا بتان ماه‌روی خوش‌سخن را کجا شد آن لب و دندان دریغا  زنخدان‌ها چو بر خواهند بستن زنخدان را ز نخ می‌دان دریغا بسا شخصا که از تب ریخت در خاک شد از تبریز با کرمان دریغا بسا ایوان که بر کیوانش بردند کجا شد آنهمه ایوان دریغا بسا قصرا که چون فردوس کردند کنون شد کلبهٔ احزان دریغا درین غم‌خانه هر یوسف که دیدی لحد بر جمله شد زندان دریغا چو یکسان است آنجا ترک و تاجیک هم از ایران هم از توران دریغا تو ...

از پای درافتادم و خون شد جگر من (عطار نیشابوری)


از پای درافتادم و خون شد جگر من (عطار نیشابوری) فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است.   او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد.   وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده‌است.   ای هم‌نفسان تا اجل آمد به سر من از پای درافتادم و خون شد جگر من رفتم نه چنان کامدنم روی بود نیز نه هست امیدم که کس آید به بر من آخر به سر خاک من آیید زمانی وز خاک بپرسید نشان و خبر من گر خاک زمین جمله به غربال ببیزند چه سود که یک ذره نیابند اثر من من دانم و من حال خود اندر لحد تنگ جز من که بداند که چه آمد به سر من بسیار ز من دردسر و رنج کشیدند رستند کنون از من و از دردسر من غمهای دلم بر که شمارم که نیاید تا روز شمار این همه غم در شمر من من دست تهی با دل پر درد برفتم بردند به تاراج همه سیم و زر من در ناز بسی شام و سحر خوردم و خفتم نه شام پدید است کنون نه سحر من از خواب و خور خیش چه گویم که نمانده است جز حسرت و تشویر ز خواب و ز خور من بسیار بکوشیدم و هم هیچ نکردم چون هیچ نکردم چه کند کس هنر من غافل منشینید چنین زانکه یکی روز بر بندد اجل نیز شما را کمر من جان در حذر افتاد ولی وقت شد آمد  جانم شد و بی‌فایده آمد حذر من بر من همه درها چو فرو بست اجل سخت تا روز قیامت که در آید ز در من در بادیه ماندیم کنون ...

ویدیو مرتبط

اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری


اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوریروز فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری یکی ازعارفان و شاعران بلندنام ادبیات فارسی‌ مبارک باد***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری*** ای هجر تو وصل جاودانی                                     اندوه تو عیش و شادمانیدر عشق تو نیم ذره حسرت                                     خوشتر ز وصال جاودانیروز عارف عالی قدر محمد عطار نیشابوری مبارک باد ***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری*** ۲۵ فروردین روز بزرگداشت عارف و شاعر بلندنام محمد عطار نیشابوری مبارک باد.***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری*** پادشاه خویش را دانسته ام        چون روم تنها چو نتوانسته املیک با من گر شما همره شوید     محرم آن شاه و آن درگه شویدمبارک باد بزرگداشت شاعر و عارف والاقدر محمد عطار نیشابوری***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری***شوق او در جان ایشان کار کرد          هر یکی بی صبری بسیار کردعزم ره کردند و در پیش آمدند        عاشق او، دشمن خویش آمدنداشعار محمد عطار نیشابوری***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری***عاقبت از صد هزاران تا یکی       بیش نرسیدند آن جا ز اندکیعالمی بر مرغ می بردند راه       بیش نرسیدند سی آن جایگاهروز عطار نیشابوری مبارک باد***اس ام اس روز بزرگداشت عطار نیشابوری***اول شعر سنایی و دوم شعر عطار و سوم شعر جلال الدین مولوی. اینها سه اقلیم پهناور، سه کهکشان مستقل اند که فضای بیکرانه شعر عرفانی فارسی و بی اغراق، شعر جهان را احاطه می کنند و ...

زندگينامه عطار نيشابوري


زندگينامه عطار نيشابوري      فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري، يكي از شعرا و عارفان نام آور ايران در اواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است. بنا بر آنچه كه تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش را 537 هجري.ق، مي دانند. او در قريه كدكن يا شادياخ كه در آن زمان از توابع شهر نيشابور بوده به دنيا آمد. از دوران كودكي او اطلاعي در دست نيست جز اينكه پدرش در شهر شادياخ به شغل عطاري كه همان دارو فروشي بود مشغول بوده كه بسيار هم در اين كار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فريدالدين كار پدر را ادامه مي دهد و به شغل عطاري مشغول مي شود. او در اين هنگام نيز طبابت مي كرده و اطلاعي در دست نمي باشد كه نزد چه كسي طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاري و طبابت مشغول بوده تا زماني كه آن انقلاب روحي در وي به وجود آمد و در اين مورد داستانهاي مختلفي بيان شده كه معروفترين آن اين است كه:   "روزي عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا مي روي. درويش گفت: تو مانند من مي تواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد شديداً متغير شد و از دكان خارج شد و راه ...

رباعیات زیبای خیام نیشابوری(4)


رباعیات زیبای خیام نیشابوری(4)   آورد به اضطرارم اول به وجودجز حیرتم از حیات چیزی نفزودرفتیم به اکراه و ندانیم چه بودزین آمدن و بودن و رفتن مقصود ******************دیدم بــســر عــمارتی مـــردی فـــردکو گِل بلگد می زد و خوارش می کردوان گِل بــه زبان حال با او می گفتساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد ******************این قـافـله عـمر عجب می گذرددریاب دمی که با طرب می گذردساقی غم فردای حریفان چه خوریپیش آر پیاله را کـه شب می گذرد ******************روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سردابــر از رخ گـلـزار هـمـی شـوید گـردبـلـبـل بــه زبـان پـهلوی بـا گـل زردفــریـاد هـمی زنـد کــه مـی بـایـد خـورد ******************گویند بهشت و و حور عین خواهد بودوآنجا می ناب و انگبین خواهد بودگر ما می و معشوقه گزیدیم چه باکآخر نه به عاقبت همین خواهد بود ******************گویند بهشت و حور و کوثر باشدجوی می و شیر و شهد و شکر باشدپر کــن قـدح بـاده و بـر دستم نِهنـقدی ز هزار نـسیه بـهتـر باشد ******************یـاران بموافقت چو دیــدار کـنیدبـاید کــه ز دوست یـاد بسیار کنیدچون باده خوشگوار نوشید به همنوبت چو به ما رسد نگون سار کنید ******************روزی که نهال عمر من کنده شودو اجــزام یـکـدگر پــراکنده شـودگر زانکه صراحئی کنند از گل منحالی که ز بــاده پراکنی زنده شود ******************آنان که اسیر عقل و تمییز شدنددر حسرت هست و نیست ناچیز شدندرو باخبرا تو آب انــگور گـُـزینکان بـی خـبران ...

عطار از چه می‌گوید؟


عطار از چه می‌گوید؟بیست و پنجم فروردین‌ماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری است. خبرگزاری ایسنا: بیست و پنجم فروردین‌ماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری است.پیمان شوهانی - مدرس دانشگاه - در یادداشتی درباره این شاعر و عارف نوشته است: فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار کدکنی نیشابوری، مشهور به شیخ عطار نیشابوری، از عارفان و شاعران نامی و بلندآوازه قلمرو ادبیات پارسی در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم هجری است که به همراه حکیم سنایی و مولانا، از قدوه‌های ادبیات عرفانی شمرده می‌شوند.بر چینی نازک تنهایی زندگی عطار نیز همچو ناصرخسرو، سنایی و دیگر اکابری که سر زلف سخن را به قلم شانه زده‌اند، گرد و غبار ابهامات مناقب و کراماتی است که از انقلاب درونی و غلیان فکری آن‌ها در راه معرفت و توحید شادروان و سراپرده الهی حکایت دارد؛ غبار ابهامی که هنوز بعد از سده‌های مدید سپری‌شده از سرگذشت مرغان منطق‌الطیرش که از عجز خود در رسیدن به پیشگاه سیمرغ، بیان می‌داشتند:" ما همه مشتی ضعیف و ناتوانبی‌پر و بی‌بال و نه تن نه توانکی رسیم آخر به سیمرغ رفیعگر رسد از ما کسی ؟ باشد بدیع "سرانجام به سلامت این سفر پرخطر خطیر روحانی را پشت سر گذاشتند و باز در تحیر جمله سرگردان شدند و از نوعی دگر حیران، چون:" خویش را دیدند سیمرغ تمامبود خود سیمرغ سی مرغ مدامچون سوی سیمرغ کردندی نگاهبود این سیمرغ این کین جایگاه "بر دکان عطاری شیخ در نیشابور نشسته است. دکانی که ملاقات سائلی با کاسه ...

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند (ادیب نیشابوری)


خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند (ادیب نیشابوری)شعر خدا مرا به فرق تو مبتلا نکند از ادیب نیشابوری اشعار عبد الجواد ادیب نیشابوری   خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند نصیب دشمن ما را نصیب ما نکند من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ اگر فسون رقیب از منت جدا نکنند چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک به دست، جام نگیرد به بزم،جا نکند من از جفات نترسم ولی از آن ترسم که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند چه داند آنکه شب ما چگونه میگذرد؟ کسی که دست در آن طرّه ی دوتا نکند حبیب،خواری من خواست بر مراد رقیب خدا مراد دل هرکسی روا نکند ز جور دوست ننالم مگر به حضرت دوست غریق لطف خدا یاد ناخدا نکند "ادیب" اینهمه دلگرم سوز آه مباش که سوز آه تو تاثیر در قضا نکند ادیب نیشابوری   منبع:lat.blogfa.com

رباعیات زیبای خیام نیشابوری (5)


رباعیات زیبای خیام نیشابوری (5)خیام نیشابوری،رباعیات خیام   عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است.    این قافله ی عمر عجب میگذرد!دریاب دمی که با طرب میگذرد؛ساقی، غم فردای حریفان چه خوری.پیش آر پیاله را، که شب میگذرد. ****************** اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،وین حرف معما نه تو خوانی و نه من؛هست از پس پرده گفتگوی من و تو،چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.  ****************** وقت سحر است، خیز ای مایهی ناز،نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز،کانها که بجایند نپایند کسی،و آنها که شدند کس نمیآید باز! .  ****************** صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم،وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم،دست از امل دراز خود باز کشیم،در زلف دراز و دامن چنگ زنیم.  ******************فصل گل و طرف جویبار و لب کشت،با یک دو سه تازه دلبری حور سرشت؛پیش آر قدح که باده نوشان صبوح،آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.  ****************** افلاک که جز غم نفزایند دگر،ننهند بجا تا نربایند دگر؛ناآمدگان اگر بدانند که مااز دهر چه میکشیم، نایند دگر.  ****************** دل سر حیات اگر کماهی دانست،در مرگ هم اسرار الهی دانست؛امروز که با خودی، ندانستی هیچ،فردا ...