درخشان به شهر سوخته پرسپولیس رسید : درخشان مقابل نفت مسجد سلیمان خیلی کوشید ...


درخشان مقابل نفت مسجد سلیمان خیلی کوشید تا شهر سوخته پرسپولیس را آباد کند و اتفاقا تعویض طلایی هم داشت اما حریف سردرگمی و سرگیجه تیمش نشد که نشد! خبرگزاری مهر: درخشان مقابل نفت مسجد سلیمان خیلی کوشید تا شهر سوخته پرسپولیس را آباد کند و اتفاقا تعویض طلایی هم داشت اما حریف سردرگمی و سرگیجه تیمش نشد که نشد! حالا او شرایط بدی دارد و در اتمسفری تنفس می کند که اکسیژن ندارد و زمانی برای معماری آن اتمسفر و البته تیمش ندارد!

به جای درخشان بنشینید، او چنین فضایی دارد: درفشی‌فرش که باید قلعه‌اش باشد و خانه امنش، خانه دشمنانش است؛ یکی با چاقو پرسان پرسان سراغ درخشان را می گیرد، آن یکی روبروی  صورتش جوری فریاد «حیا کن و رها کن» را سرمی‌دهد که تف های دهانش روی گونه های درخشان می ریزد!

دیگری دایی را فریاد می زند و تو خیال می‌کنی اینها همه فقط برای دایی سینه چاک می‌کنند و بعد به یاد آن هوک راستی می افتی که چند روزی مثل بادمجان زیرگونه آقای گل جهان خود نمایی می کرد و بعد به یاد افشین امپراطور و کسی که با پاره آجر دنبالش کرده بود تا او را بزند و رنگ امپراطورشان مثل گچ دیوار شده بود و حتی پوست پرتغالی را به یاد می آوری که روی سر پروین ریختند و باز به یاد آن زنده باد صبح و مرده باد عصر می‌افتی!

بعد می فهمی که این تهدید ها می تواند فرصت باشد برای درخشان چرا که همین مرده باد گویان فردا و پس از دو نتیجه خوب مثلا دربی، مثل سالی که درخشان سرمربی بود و بازی را از استقلال سه بر صفر برد برایش زنده باد سرمی‌دهند!

آنجا او -حمید درخشان- کارگردان پرسپولیس - پلی میکر کم‌نظیر تاریخ این تیم- اما تنهاست، تنها میان کرکس هایی که منتظر مردنش هستند تا برسرتتمه گوشت و پوست او با هم بجنگند! تو گویی مثل "لی وان کلیف" یا "کلینت ایستوود" در شهر مرزی میان هفت تیرکش‌های فراوان گیر افتاده و می داند کارش تمام است و البته در حال دست و پازدن است و تقلا کردن!

سناریو را اشتباه نوشتم، شاید پس از اسکندر مقدونی به شهر بی دفاع پرسپولیس (تخت جمشید) رسیده، شهری سوخته، قصری تکه تکه شده که هنوز از روی خاکسترهایش دود بلند می شود و از او، از حمید درخشان خواسته اند که همین حالا این قصر را ظرف چند روز از نو و مثل اولش بسازد! و جالب اینجاست که کمکش هم نمی کنند.

منظور از کرکس ها در این سناریو هیچکس نیست و تنها سعی کردیم فضا را خوف آلود نشان بدهیم و منظورمان از اسکندر هم بیچاره دایی یا مدیران نیست بلکه برای اتمام سناریو به کلمه اسکندری که پرسپولیس را به آتش کشید نیاز داشتیم، همین!

                                        
 
درخشان به سختی خودش را به رختکن می رساند و آنجا تازه شایعه ها را می شنود. یکی می گوید کرانچار گزینه اصلی است، دیگری می گوید حقیقی می خواهد برود و به همین دلیل بد فوتبال بازی می کند،آن یکی می گوید سیاسی را در تلویزیون له کرده اند! سیاسی از راه می رسد اسمش بد است مثل سیاست که همیشه عوام از آن گریزان بوده اند!

سیاسی گوشه رینگ گیر کرده او با دایی بد تا کرد، او دایی را حتی اخراج هم نکرد تا مدرکی به او دال بربرکناری ندهد! چه تضمینی وجود دارد که با درخشان هم سیاسی کاری نکند؟ چه تضمینی هست که دو هفته دیگر یا شاید حتی همین امروز درخشان را هم برکنار نکند و کرانچار را سرمربی نکند؟

وقتی دایی از نظر سیاسی دو هفته برای تهدید و هفت هفته برای برکناری زمان لازم داشته باشد، برای درخشانی که 17 سال اینجا نبوده و کسی او را به یاد نمی آورد و نسل جدید برای سرش جایزه گذاشته اند، چقدر زمان می خرد؟

یک نکته وجود دارد و آن این است: شاید نسل جدید به یاد نیاورد اما این درخشان استاد کارگردانی بود، او فرمانده پرسپولیس بود و حالا هم وسط میدان است و راه پس و پیش ندارد. این درخشان تیمی دارد که برای دایی هم خوب بسته نشده بود و کار زیادی نمی توان در زمان کم برایش انجام داد اما این درخشان است، راه و رسم سیاسی ها را می داند، شهرسازی را هم بلد است. شاید پرسپولیس سوخته را ساخت، شاید، چرا که او حداقل یک لشگر مخالف در هیات مدیره و وزارتخانه ندارد!

این درست که سرمربی پرسپولیس شدن بسیار جذاب است و نمی توان از کنار وسوسه آن به سادگی گذشت. این درست که درخشان برای بازگشت به تیم محبوبش 17 سال منتظر نشست بیش از این صبوری کردن کار ساده ای نبود به ویژه برای حمید درخشانی که مدعی بود کارش را بلد است و اتفاقا با پرسپولیس هم خوب نتیجه گرفته بود.

اینها همه درست اما درخشان برای حضور در این پرسپولیس و با این شرایط کار کردن اگر اشتباه بزرگی نکرده باشد، حداقل باید گفت بزرگترین ریسک زندگی خودش را انجام داده است.  


ویدیو : درخشان به شهر سوخته پرسپولیس رسید