نقدی بر فیلم محبوب و جنجالی لینکلن (Lincoln) : اكران فیلم Lincoln به همراه ...
اكران فیلم Lincoln به همراه چند فیلم دیگر با محتوای مشابه، به دلیل تأثیری كه میتوانست بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد، به پس از برگزاری انتخابات موكول شد. فیلم، بر اساس كتابی است از نویسندة محقّق، «دوریس كرنس گودوین» كه بیشاز 10 سال دربارة چهار ماه آخر زندگی شانزدهمین رئیس جمهوری آمریكا به پژوهش پرداخته است. روزنامه مردم سالاری: اكران فیلم Lincoln به همراه چند فیلم دیگر با محتوای مشابه، به دلیل تأثیری كه میتوانست بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد، به پس از برگزاری انتخابات موكول شد.
از آنجا كه فیلم به جزئیات فضای سیاسی و باند بازیهای پارلمانی زمان آبراهام لینكلن رئیسجمهور وقت آمریكا پرداخته است، ممكن بود شباهتهایی میان آن و فضای سیاسی جامعة امروز آمریكا به وجود آید و به عنوان پیامی از سوی یكی از كاندیدهای ریاست جمهوری آمریكا در جهت پیشبرد اهداف وی تلقی شود.
در قسمتی از فیلم، شاهد نقل قولی از لینكلن هستیم كه ذكر آن در اینجا خالی از لطف نیست. او از «اقلیدوس» حكیم یونانی نقل میكند: «مساوات دو شیء برابر با یك شیء دوم، از بدیهیات است.»
فیلم، بر اساس كتابی است از نویسندة محقّق، «دوریس كرنس گودوین» كه بیشاز 10 سال دربارة چهار ماه آخر زندگی شانزدهمین رئیس جمهوری آمریكا به پژوهش پرداخته است.
در فراسوی عظمت لینكلن به عنوان ریاست جمهوری آمریكا، صداقتی ملموس و قابل تقدیر در روایت داستان زندگیش وجود دارد؛ آنچنان كه بواسطة این داستان و در خلال آن، تمام اقشار مختلف جامعه براحتی میتوانند شخصیت او را درك كنند.
اگرچه بیشتر آمریكاییها از چند و چون زندگی لینكلن آگاهی نسبی دارند، اما روایت آن در فیلم جذابیتی دو چندان به تماشای آن داده است. فقری كه لینكلن از آن برخاسته بود، اشتیاق خارقالعادهای كه به كسب دانش داشت و با وجود آن كه تنها یك سال به مدرسه رفته بود، دلش میخواست هر كتابی را كه به دستش می رسید بخواند، از مسائل زندگی آبراهام لینكلن است كه آمریكاییها بدان آگاهند.
اما تمركز فیلم تنها بر داستان زندگی آبراهام لینكلن نیست، بلكه به 4 ماه آخر جنگ داخلی آمریكا و نیز بر چانهزنیهای پیچیدة پشت پردة سیاست متمركز است.
فیلم با فرا گرفتن 4 ماه آخر جنگ داخلی آمریكا، نه تنها دارای ابتدا و انتهای منطقی و میانة پرورده است، بلكه پاسخ این پرسش را نیز به مخاطب می دهد كه آیا متمم 13 قانون اساسی آمریكا كه در مورد لغو قانون برده داری است، در مجلس تصویب میشود یا خیر، چرا كه این متمم میتوانست با برخی كارشكنی ها براحتی مورد تصویب قرار نگیرد.
در طول فیلم حالتهای گوناگون شخصیت لینكلن براحتی قابل مشاهده است: بذلهگویی، مجلسآرایی و اعتقاد عمیق او بر تحمل رنج طولانیتر شدن جنگ. زیرا او میدانست اگر صلح و سازش بر سر بردهداری مطرح بود، جنوبها حاضر میشدند بر سر میز مذاكره بیایند، اما برای لینكلن نه تنها سازش در كار نبود، بلكه معتقد بود كه با تصویب متمم 13 قانون اساسی، علاوه بر بیانیة لغو بردهداری، قدرت خود را در تمامی عرصه ها مضاعف كرده است. مخاطب فیلم، شاهد نبرد درونی لینكلن با خودش است.
همچنین آدمهای اطراف او كه مورد اعتمادش بودند. مهارتهای سیاسی لینكلن نیز نمودی ویژه در فیلم دارد. «جوزف گوردن لویت» بازیگر نقش رابرت لینكلن، پسر ارشد لینكلن است كه سرانجام به وزارت جنگ رسید. در صحنهای از فیلم، او از پدر اجازه میخواهد كه به جای ادامة درس حقوق برای وكیل شدن، اسلحه به دست بگیرد و در جنگ شركت كند.
تلاش موشكافانة اسپیلبرگ به عنوان خالق اثر، به دلیل تمركز بر جزئیات تاریخی و همچنین دیالوگهای دقیق فیلم، بسیار آموزنده و قابل احترام است. فیلم در واقع یك درس تاریخ، اما با هزینة 50 میلیون دلار است كه بر جذب مخاطب حساب ویژهای كرده است.
فیلم این ادراك را به مخاطب خود میدهد كه بردهداری تا چه حد وحشتناك است. علاوه بر آن آگاهی از بیدادگری جنگ داخلی نیز در مخاطب بوجود میآید كه از نظر بصری، تنها بخشی كوچك از فیلم را شامل میشود.
اینكه در فیلم بر چهار ماه آخر زندگی لینكلن تمركز شده، شاید به این دلیل است كه فیلمساز تلاش داشته تا لینكلن و شرایط او را در اوج دورة تاریخی خود، یعنی در حال دستیابی به موفقیتی بزرگ و تاریخی نمایش بدهد؛ و این موفقیت بزرگ چیزی جز براندازی بردهداری از راه جنگ داخلی نیست. اما در ضمن خواسته است تا نشان دهد كه لینكلن یك انسان بود، نه یك مجسمة یادبود!
زندگی خانوادگی آبراهام لینكلن تا جایی در فیلم نمود دارد كه به تلاش وی علیه بردهداری مربوط میشود.
در جایی از فیلم در یك مهمانی رسمی در كاخ سفید، مری تاد لینكلن، بانوی اول آمریكا (سالی فیلد) در مقابل تادیوس اسیتوس (تامی لی جونز)، نمایندة جمهوری خواه مجلس و رئیس خوش مشرب كمیسیونی در كنگرة آمریكا ظاهر میشود كه لوایح مربوط به هزینة جنگ داخلی و بازسازی پس از جنگ را به تصویب رساند.
لینكلن را میتوان یك سیاستمدار و رهبر آرمانگرا در یك دموكراسی توصیف كرد. كسی كه توقعات مردم را دنبال میكرد، آنها را هدایت مینمود و در نهایت عظمت درونشان را نشان داد.
فیلم لینكلن، بر خلاف فیلمهای حادثهای كارنامه اسپیلبرگ، روندی كشدار و ریتمی كند دارد. بدین جهت، اگرچه فیلمی بسیار احترام برانگیز است، اما سرگرم كننده نیست. فیلم از این جهت كه تصاویری با تركیببندی عاطفی دارد نیز قابل ستایش است.
یكی دیگر از جاذبههای این فیلم را باید بازی «دنیل دی لوئیس» در نقش لینكلن بدانیم كه هم شمایل گونه است و هم انسانی.
همانطور كه پیش از این نیز اشاره شد، فیلم كمی كسالتآور است، چرا كه نوعی درس تاریخی در قالب فیلم است. بینندگان با دیدن فیلم نمیتوانند لینكلن را بشناسند، زیرا حتی همدورهایهای لینكلن هم نمیتوانستند ادعا كنند كه شخصیت پیچیده و چند وجهی او را میشناسند.
اما آنچه كه حاصل فیلم است و تماشاگر آن را در پایان درك میكند، در حضور لینكلن بودن است ! حال آن كه این حضور چه حسی می تواند داشته باشد، به تماشاگر بستگی دارد.
یكی از نكات برجستة شخصیت لینكلن، بذلهگویی اوست كه به فیلم تا حدی رنگ و روی كمدی گونه داده، اما با این وجود رسالت تاریخی خود را به درستی ادا كرده است. در واقع فیلم به خوابی تاریخی شبیه است، بهگونهای كه گویی وقایع احتمالاً پیش آمده است.
بنابراین فیلم لینكلن بطرزی غیر منتظره، خنده دار است. در فیلم به دلیل آنكه سرشار از جنبههای صمیمی و خودمانی است، نمودهایی بسیار دراماتیك، میان شخصیتهایش بچشم میخورد.
ویدیو : نقدی بر فیلم محبوب و جنجالی لینکلن (Lincoln)