موهیتو ... مُخی تو : اگر گرما من را ببلعد هراسی نیست که تو پناه منی؛ موهیتو. ...


اگر گرما من را ببلعد هراسی نیست که تو پناه منی؛ موهیتو. و من این جا گواهم که این گزاره را تنها برای دو چیز می توان صادر کرد که نه خنکای تن که روح را در نشاط، گریبان چاک کرده اند؛ تو، و آب دوغ خیار با همه متعلقاتش.



مجله روشن- نگار حسینخانی: اگر گرما من را ببلعد هراسی نیست که تو پناه منی؛ موهیتو. و من این جا گواهم که این گزاره را تنها برای دو چیز می توان صادر کرد که نه خنکای تن که روح را در نشاط، گریبان چاک کرده اند؛ تو، و آب دوغ خیار با همه متعلقاتش. دومی اما به عطش بیفزاید و تو نه! تابستان است و یک تنه جلوی آن ایستاده ای و تنها گریز و گزیر از بازار تاول زده تجریشی.

اگر نویسندگان مکزیکی از تو بیش تر می دانستند، حتما از تو می نوشتند. هراس انگ بیگانه پرستی اگر بگذارد وطنی ات خواهم کرد و چنان بنویسم که ساقی و حافظ، لنگ را برای پاک کردن آن میزی بیاورند که تو سرو می شوی. عطش ملال دهد، از دیگران هم خواهم گفت و همه متعلقاتت را وطنی خواهم کرد. و چه خوب می شود اگر بدانند که تو را باید با شکر نرم ساخت که اگر شکر نرم نباشد، زیر آن تن به سایش آب در ندهد و نوشیدن را گواه سلامت نباشد.

اکنون وقت آن است که بگویم آن چه سر می کشید چیز سرکشی ست در تباه تب. اگر توانی نمانده تا صبر پیشه کنید و به نزدیک ترین جایی بگریزید که موهیتو یا موخیتوی ناب و دست اول سرو می کند و پای رفتن به تجریش ندارید، بمانید که باید شکر بسایید. ابتدا باید مخلوط گر خوبی باشید، آن طور که چنان همه عناصر را خلط کنید که طعم هیچ چیز تباه نگردد و در نظاره چنان منظر افتد که چیزی نیست قابل ذکر. آب گازدار و برگ تازه نعناع و شکر ساییده و آبلیموی تازه در دستور است و این همه هیچ نیست اگر بلد راه نباشید. بگذار از نخستین روز بگویم که تو بودی و هیچ چیز نبود پیش دیدگان تب زده ام در بازار تجریش. هیچ چیز نبود چنان که افتد و دانی، و من بی پناه برای خنک شدن سر، به تو پناهنده شدم. و تو گریزپا نبودی... ایستادی تا مزه را بچشم. عطر پخش کردی و همه چیز جلوی چشمانم ظاهر شد.

موهیتو , طرز تهیه موهیتو , نوشیدنی موهیتو

اول پوره های مخلوط لیمو و نعناع و بعد مسخ تن با آب گازدار، خاطرات را نشاند در ذهن خاطرخواه من و من به تو فکر کردم. دستور داده بودند در کوبا (زادگاهت) با نعناع اسپیکاتا سروت کنند که محبوب تر شوی. اما از آمدنت هیچ چیز نیست که یکباره آمدی و ندانستند چگونه. برخی به بردگان آفریقایی مزارع نیشکر کوبا نسبت ات می دهند که کج سلیقگی است و برخی دیگر به کاوش گران انگلیسی در راه مانده که انگلیسی است و لااقل اینجا نباید پای بیگانه وسط باشد که در محضر دوست، جای غیر نیست. هرچند، مزارع وسیع نیشکر است و فراوانی نعناع در کوبا که کوکتل ات کرده مردافکن و خانمان سوز. نگذار بگویم، بگذار بنوشم که آن روز که تو بودی و من، تجریش را با تو شناختم. سر از شلوغی بازار بیرون آوردم و در خلوت تو خنک شناس شدم. آن طور که بچه ها نامت گذاشتند تجریش و من تجریش را به تو شناختم.

ترکیب ات، ترکیب شیرینی و طراوت پوره ها و برش های نازک لیموترش است که همراه عطر خاصی زمستان زده ام کرده است و من بی تاب تابستان های گرم تهرانم. کونستانزو، قاتل مکزیکی را می گویند تو جانی جان شیفتگان جهان کردی که تب اش بالاگرفته بود و خون می جوشید در رگان عطش ناکش. اما شنیده ام آنانی را که خواستند بسازندت و نتوانستند و دست شان آن قدر یاری نکرد که اقلیم شناس شوند و کاوش گر روح گرمازده. می گویند لعنتی های دیگری نیز به تو اضاف می کنند که مجال گفتن شان نیست. اما تو همین گونه هم همگونی با مزاج کویری وطن.

وصف پوره ها و نعناع بود که به این جا کشاندمان. اما سازندگان جهان می گویند نعناع تازه را چنان باید کوفت که چون پوره لیمو، ذرات معلقی باشند در کشف مظاهرت. طوری که در نتیجه در صدر نشینند. لیمو اما دو ورق به استثنای آن چه از آن تو کرده، ته لیوان نمایان است. ورقی نیز برای تزئین لبه لیوان نشسته که نشان دهد از آن توست.

من نساخته ام؛ تنها چشیده بوییده ام، اما سازندگان جهان می گویند دو لیموترش بزرگ کافی است. آن طور که با پوست کوفته شوند و به پوره نشینند و پوست ها جدا افتند که فق طعم بماند و تلخی نه! حال نوبت دو پیانه آب گازدار تگری و یخ زده است که باید در مخلوط کن آن را نیز زد که گرده شود و آب افتد و دو سوم پیمانه، شکر به آن اضافه کرد. سی ثانیه با سرعت بالا هم زدن کافی ست تا لیموها روح شان قبضه شود در کف آب. مخلوط را از صافی باید عبور داد که در آب پاک، غش نیفتد و سپس تنها به پوره نعناع اضافه کرد که در زلالی نشان دهد که چیستی.

برای سرو تو اما باید سر داد. می گویند تزیین نمی خواهی و تا اینجا هم چنان دل چسبی که نتوان گفت، اما می توان چیزهایی چاشنی کرد، چون ورق های لیموترش که به لبه لیوان هایی که می خواهی سرو شوی بنشینند و لب لیوان ها به لیمو و شکر آغشته کردند. آن چنان که ترشی لیمو و زبری شکر آگاه ات کند از آن چه افتد و تو ندانی. در هاون کوچک فلزی، اما نصف پیمانه برگ های تازه نعناع را ریخته اند که باید کوفت. بکوبید و نپرسید که چه قدر باید که راه در زمانش به شما هموار خواهدشد. عطر و عصاره که خارج شد در لیوان بریزید که اگر هم هم بزنید نعناع صدرنشین است و لیمو متحیر و غلتان، معلق در این شط و شکر فانی در ذات موهیتوی اعظم. به خاطرت آزردگی نیاید که آزردگان گرما را خنکایی.


ویدیو : موهیتو ... مُخی تو