مصاحبه با همسر مهآفرید امیر خسروی : یکی از همین روزهای بهاری، سارا خسروی، ...
یکی از همین روزهای بهاری، سارا خسروی، همسر مه آفرید خسروی پای سوالات خبرنگاران نشست و با حوصله بیش از دو ساعت در خانه پدری اش در یكی از خیابانهای خلوت شمال تهران ماجرای زندگی 18 ساله خود با مهآفرید را شرح داد. روزنامه قانون:یکی از همین روزهای بهاری، سارا خسروی، همسر مه آفرید خسروی پای سوالات خبرنگاران نشست و با حوصله بیش از دو ساعت در خانه پدری اش در یكی از خیابانهای خلوت شمال تهران ماجرای زندگی 18 ساله خود با مهآفرید را شرح داد.
او كه روزگاری همسر یكی از پولدارترینهای جهان بود این روزها با مشكل مالی دست و پنجه نرم میكند و میگوید من نمیتوانم با ماهی 2.5 میلیون تومان حقوقی كه برایم تعیین كردهاند زندگی كنم. مشكلات شدید مالی دارم و برای ثبت نام فرزندانم در مدرسه نیز نمیدانم چه كنم.
در حین صحبتهایش اما مدام میگوید كه آرزویش داشتن زندگی متوسط بود. میگوید ممكن است كسی حرفهای من را درك نكند اما قدر آرامش زندگیتان را بدانید كه پول برای من هیچ آرامشی به ارمغان نیاورد. او میگوید یك هفته قبل از دستگیری دلش میشكند نفرین میكند. میشود مصداق این شعر كه «خانمانسوز بود آتش آهی گاهی/ نالهای میشكند پشت سپاهی گاهی.»
واقعا شرایطتتان سخت است؟
بله، واقعا سخت است. ما منزل مسكونی از خودمان نداشتیم. در حقیقت مستاجر بودیم و بعد از این اتفاقات در منزلی كه متعلق به پدرم است، ساكن شدهام.
همسر شما كه بسیار پولدار بود، چرا یك واحد مسكونی لوكس خریداری نكرد؟
نمیدانم. مهآفرید كلا آدمیبود كه درباره كارهایش زیاد توضیح نمیداد.
خب حالا پیشنهاد او برای حل مشکل مالیتان چیست؟
مهآفرید میگوید لوازم خانه را بفروش اما از لوازم خانه ما صورتبرداری شده است و من اجازه فروش آنها را ندارم. به او میگویم هم قبول نمیكند. می گوید وقتی گشنهای چكار باید بكنی؟ من بارها گفتهام كه میخواهم كار كنم اما او به شدت مخالف است و میگوید نباید كار كنی.
آقای مهآفرید در دادگاه گفته كه هزینه ماهانه شما 25 میلیون تومان است، با 25 میلیون تومان در ماه چكار میكردید؟
خب این حرف را از روی لجبازی گفته. برای این كه كسانی كه میخواهند حقوق ما را تعیین كنند، در جریان باشند. من این همه هزینه نداشتم. در واقع من اصلا پولی نداشتم. شیوه ما این طور بود كه هر چیزی كه میخواستم خریداری كنم را میخریدم و پولش را از طریق هماهنگ كردن با منشیاش برایم میفرستاد.
یعنی هیچوقت مبلغ مشخصی به عنوان خرجی خانه به شما نمیداد؟
نه، میگفت هر چقدر پول میخواهی بگو، منشیام برایت بفرستد.
خودش اهل خرید كردن برای خانه بود؟
هیچ وقت. حتی یك بار در تمام این سالها یك نمك برای خانه نخرید. همه كارهای خانه را من خودم شخصا انجام میدادم.
حالا نگفتید با 25 میلیون تومان چه میكردید؟
هزینه من اینقدرها نبود. میدانید اصلا این خرجها از كجا درآمد. منشی پولی كه برای من میفرستاد را در دفتر یادداشت میكرد. خب یك بار من خانه را تعمیر كرده بودم. در آنجا نوشته شده بود 20 میلیون تومان برای خانم خسروی. هزینه مدرسه بچهها بود اما به نام من نوشته شده بود. چیزی برای خانه میخریدم، به نام من یادداشت شده بود. امروز اگر از كسی بپرسند، فكر میكند من دائم در حال خرید و گردش و پول خرج كردن بودم اما واقعیت این نبود. من زندگی تجملی عجیب و غریبی نداشتم. اصلا شوهرم به تجملات اعتقادی نداشت و سعی میكرد تظاهرات بیرونی نداشته باشد.
اما انگار خدمتكار فیلیپینی و آشپز مالزیایی در خانه داشتید؟
خدمتكار فیلیپینی بله،6 ماه ما یك غلطی كردیم. اما من هیچ وقت آشپز نداشتم. اصلا آشپزی را به دست كسی نمیسپارم.
ماجرای خدمتكاران فیلیپینی چه بود؟
من فقط یك خدمتكار داشتم. علتش هم این بود كه بچه كوچك داشتم و باید به امور بچه بزرگم هم میرسیدم. خب همه میگفتند تو كه امکاناتش را داری كمك بگیر. من هر پرستار ایرانی را استخدام كردم اذیتم كرد. یا از خانهمان دزدی میكردند یا وظیفهشان را خوب انجام نمیدادند. من هم شنیدم شركتی هست كه از فیلیپین پرستار استخدام میکند، این كار را كردم و چنین ماجرایی رقم خورد. اتفاقا همان ماههای آخر قبل از دستگیری این اتفاق افتاد و وقتی از دادستانی به خانه ما آمدند این خدمتكار را دیده بودند و آن طور توی بوق و كرنا کردند.
حالا كه اصرار به كار كردن دارید، اگر بخواهید كار كنید، چقدر حقوق برایتان كافی است؟
نمیدانم. با حقوق كارمندی كه نمیشود روزگارم بگذرد. اما به كار طراحی داخلی علاقه دارم یا اینكه با كسی شریك باشم و فعالیتی راه بیندازم. همسرم در برآوردی كه به دادستانی برای تعیین حقوق داده گفته است 6 میلیون تومان در ماه برای ما لازم است و من فكر میكنم این مبلغ كافی باشد.
با هم سفر میرفتید؟
خیلی كم. همین 3-2 سال پیش برایش پاسپورت گرفتم. ما یك بار هنگ كنگ رفتیم. حالا همه میروند اما برای ما این همه سر و صدا شد و یك بار هم فرانسه و سوییس رفتیم.توی سفر هم دائما با تلفن صحبت میكرد. بیشترین هزینه ما همین پول موبایل بود كه برای كارهایش میداد. اصلا دائم به كار فكر میكرد.
ماجرای سفر هنگ كنگ نبود كه سروصدا كرد، جواهراتی كه در آن سفر خریدید سروصدا كرد.
خب باید در این مورد در تلویزیون صحبت شود؟
حالا اصل مسئله جواهر 6میلیارد تومانی چه بود؟
اتفاقا من هم وقتی شنیدم شك كردم كه این جواهر را برای چه كسی خریده اما اصلا اینطور نبود. بعد هم زیرنویس تلویزیون زدند كه جواهر نبوده و بدلی بوده. خودش هم گفت من این را نخریدم.
اما برای شما جواهرات میلیاردی خریده بود.
اینها همه مربوط به همین دو سال آخر است. خودم هم تعجب میكردم كه چطور شوهر من كه اصلا اهل خریدن این چیزها برای من نبود، این كارها را میكرد.
فكر میكنید چرا؟
به خاطر عذاب وجدانش.
از بابت ازدواج مجددش؟
شاید. فكر میكنم چون شك من در این دو سال آخر بیشتر شده بود، سعی میكرد با این چیزها دهان من را ببندد.
چند سال است ازدواج كردهاید؟
حدود 18 سال. من هفده ساله بودم كه نامزد كردیم. حاصل این ازدواج هم دو دختر است. صبای 15 ساله و دیبای 6 ساله.
مهریه چقدر بود؟
500 سكه. پدر و مادر من پیشنهاد دادند و او پذیرفت. البته ما سال 74 عقد كردیم و سال 76 رفتیم سر خانه و زندگیمان.همون موقع هم دائم میگفت كار دارم و وقت ندارم. من هم همه چیزهایی را كه میگفت قبول میكردم برای همین بدون گرفتن جشن عروسی رفتیم مشهد و زندگی مشتركمان را شروع كردیم.
زندگی با مهآفرید چگونه بود؟
شاید توی این هجده سال، ما به اندازه یك سال كنار هم بودیم. همه این سالها من دنبالش بودم چون دائم كار میكرد. من همیشه بهش افتخار میكنم چون واقعا صادقانه كار میكرد و به همه سود میرساند. كارش را به همه چیز ترجیح میداد. از صبح ساعت 6 كه از خانه بیرون میزد پی كار بود تا شب ساعت 11 كه برمیگشت. ما همیشه مكاتبهای با هم ارتباط داشتیم. مثلا من وقتی كاری با او داشتم برایش یادداشت میكردم و میگذاشتم بخواند. او هم جوابم را مینوشت و میگذاشت. من تقریبا همه این سالها از او دور بودم. خیلی سخت بود. حالا هم با شرایط پیش آمده وضع زندگیم سخت تر از قبل شده است.
اگر بخواهید شخصیتش را توصیف كنید، چه میگویید؟
آدم ساكت و تودار و محكم. اصلا حسود نبود. دوست داشت همه چیز از طرف خودش برای دیگران برود. به هر چیزی میخواست میرسید. مثلا كارآفرینی آرزویش بود. به آرزویش هم رسید اما نمیدانم چرا اینطور شد؟ استرسهای زیادی داشت. مثلا شبها غالبا بیخواب میشد. ساعت دو، سه بلند میشد و راه میرفت. یك استرس دائمیهمراهش بود. او زندگیاش را توی كار تعریف كرده بود. دائم ایده داشت كه باید چه كار جدیدی انجام بدهد. مثلا یك بار كه داشتیم میرفتیم مسافرت، توی اتوبوس شروع كرد به فكر كردن و یادداشت برداشتن. وقتی رسیدیم شمال هم سریع رفت پی اجرایی كردن طرحش.
با اتوبوس به سفر رفته بودید؟ خودروی شخصی نداشتید؟
نه. ما اولین خودروی شخصیمان را وقتی صبا كلاس دوم دبستان بود خریدیم. یعنی 8-7 سال قبل.
چه اتومبیلی بود؟
پژو 405. كلا به خانه شخصی و خودروی شخصی و... اعتقاد نداشت.
تفریح خاصی داشت؟
كتاب خواندن.
بیشتر چه كتابهایی میخواند؟
كتابهای تاریخی.
در خانه كتابخانه داشت؟
بله، كتابخانه بزرگی داشت و خیلی به كتابهایش علاقهمند بود.
به چه غذاهایی علاقهمند بود؟
بیشتر به غذاهای محلی شمالی اما به دلیل بیماریاش نمیتوانست این نوع غذاها را بخورد. با وجود سن كمش مبتلا به دیابت بود و بیماری قلبی. اغلب شبها چند لقمه نان و پنیر میخورد و خودش را سیر میكرد. همیشه توی رژیمهای سخت بود.
از چه سنی كار كردن را شروع كرد؟
از همان بچگی. سر زمینهای پدرش میرفت و برای آنها طرح و برنامه میداد كه چه چیزی بكارند.
عاشق پول هم بود؟
نه. اصلا هدفش پولدار شدن نبود.
فكر میكنید پس چرا اینقدر سخت كار میكرد؟
به این خاطر كه همسر من آدم تایید طلبی بود. دوست داشت همه او را تایید كنند البته خودش این را قبول نداشت ولی من معتقدم به خاطر تایید گرفتن از دیگران اینقدر كار میكرد.
درباره اهدافش صحبت میكرد ؟ مثلا میگفت چه آرزویی دارد؟
بله، خیلی موقعها میگفت آرزو دارم بروم جنوب شهر توی یك خانه حوضدار زندگی كنیم همیشه دنبال ساده زندگی كردن بود. توی خانه هم همین بود. حتی زندگی توی روستا را دوست داشت. هرگز دنبال پول نبود. میگفت اگر من رئیس جمهور بودم این كار را میكردم.
دوست داشت رئیس جمهور بشود؟
خیلی. اما من با سیاسی شدنش خیلی مبارزه میكردم.
اما انگار سیاسی شده بود؟
فكر میكنم سیاسیاش كردند.
شما از ارتباطات سیاسیاش خبر داشتید؟
اصلا چیزی به من نمیگفت. هیچ چیزی درباره كارش را توی خانه مطرح نمیكرد. یعنی من هیچوقت اطلاعی نداشتم که مثلا با فلان فرد معروف سر و کار دارد یا خیر. «مهآفرید» درباره ارتباطاتش و حوزه کاری اش زیاد اطلاعاتی نمیداد.
میگویید دنبال پول نبود اما در یك گزارش آمده كه او دویست و نودمین ثروتمند جهان بوده.
بله، خیلی تلاش میكرد، خیلی هم پول به دست آورد اما هیچ لذتی از این پولها نبرد.
از این وضعیت احساس نگرانی میكردید؟
از اینكه هر روز قدرتمندتر میشد، احساس نگرانی میكردم چون حس میكردم از من دورتر میشود.
آخرین دعوایتان کی بود؟
همان روزهای آخر، قبل از دستگیری بود كه دعوایمان شد. من بعد از هشت – نه ماه تصمیم گرفتم كه با مامانم و دوستش برویم لواسان. مهآفرید اونجا یك ویلا داشت. البته من هیچ كجا نمیرفتم، نه شركت و نه جاهایی كه داشت ولی آن روز مهمان دعوت كردم وراه افتادیم. توی راه بودیم كه زنگ زد و گفت برگردید بچه داداشم داره میره اونجا. فكر كنید این همه امكانات بود اما برای ما نبود.همه اون امكانات برای دیگران بود. یك روز زن و بچهاش نتوانستند از اون ویلا استفاده كنند. همش فكر میكردم من توی این زندگی چه حقی دارم؟هیچی نباید داشته باشم؟ ما از وسط راه برگشتیم و من خیلی پیش مامانم و دوستش شرمنده شدم. اون شب خیلی ناراحت بودم و دعوامون شد. یادمه زدم وسط سینهام و گفتم انشاا... همه پولهات را خدا ازت بگیره. اون هم یادش نرفته.من واقعا دلم شكست. خودش هم ناراحت شد از این موضوع و هنوز هم میگه. بهش میگفتم چرا برای ما ارزش قائل نیستی. چرا همه را به ما ترجیح میدی؟
هیچ وقت پیشنهاد نكرد از ایران بروید؟
چرا میگفت شما بروید صبا آن طرف تحصیل كند. اما من مخالف بودم. من هم آدمینبودم كه بخواهم دور از او بمانم. این كار را نكردم كه یك موقع به سمتی نرود و نگوید تو من را تنها گذاشتی و من به همین خاطر همسر دوم گرفتم. نرفتم ولی باز هم این كار را كرد.
اگر به عقب برگردید حاضرید دوباره با مهآفرید خسروی ازدواج كنید؟
بله فكر كنم بهتر از او نتوانم پیدا كنم.
واقعا؟ حتی با اینكه بدون اطلاع شما ازدواج كرد؟
خب اشتباه كرد بدون اطلاع من ازدواج كرد.
چه زمانی از ازدواج دومش مطلع شدید؟
در مسیر بازجوییها. وقتی از من پرسیدند شما كدام همسرش هستید شك كردم. مثلا اسمهایی را از من میپرسیدند كه میشناسید یا خیر. وقتی گفتند مهرآفرین را میشناسید همان لحظه شك كردم كه با توجه به نزدیكی اسم، حتما دخترش است.
چه حسی به شما دست داد؟
خیلی عصبانی شدم. آن شب خیلی سخت گذشت.
فهمیدن این موضوع سختتر بود یا دستگیریاش؟
حكم اعدامش. من از هر چیز بیشتر از این حكم شوكه شدم.
هیچ وقت به این موضوع شك نكرده بودید؟
در این دو سال آخر چرا. ساعات خاصی در روزهای پنجشنبه نبود. یك چیزهایی را فقط زنها میفهمند. از سر روی بالش گذاشتنش، از حالت انزجارش، یك چیزهایی فهمیده بودم.
همسر دوم او را میشناختید؟
وقتی منشیاش بود او را دیده بودم. اتفاقا یك بار كه به من گفت خانم فلانی استعفا داد و رفت من تعجب كردم، گفتم این كه این همه كارمند خوبی بود برای مهآفرید، چطور گذاشته كه برود. همان موقع شكهایی كردم اما من آدمینبودم كه اهل تحقیق كردن و جاسوسی و... باشم.
بچهها چطور مطلع شدند؟
به هر حال بند را آقای اژهای آب داد و در تلویزیون هم اعلام كردند. البته من فكر میكنم نباید این موضوعات را رسانهای میكردند. بچهها هم همان زمان فهمیدند. صبا خیلی تعجب كرده بود میگفت من عاشق پدرم بودم، چرا اینطور شد؟
وقتی برای اولین بار بعد از فهمیدن ماجرای زن دوم او را دیدید، چه واكنشی داشتید؟
من با مهآفرید راحت صحبت نمیكردم. وقتی برای اولین بار بعد از چند ماه دیدمش، حتی نگهبانان فكر میكردند خیلی من ابراز احساسات كنم اما من به سردی دست دادم و در حالی كه اشك توی چشمم جمع بود رفتم گوشهای نشستم. نامه را به او دادم و او سرسری خواند. میخواست توضیح بدهد كه من برای اینكه نگهبانها از موقعیتش سوء استفاده نكنند گفتم بعدا حرف میزنیم.
پس توضیحی نداد؟
چرا! گفت پشیمانم و جبران میكنم.
شما هیچ وقت شناسنامه شوهرتان را ندیده بودید كه متوجه ازدواج دوم او شوید؟
شناسنامه شوهرم را دیده بودم. فكر میكنم این روزها با پول هر كاری میشود كرد. اسم را در شناسنامهاش ننوشته بودند.
الان چه فكری دربارهاش میكنید؟
شاید اگر این اتفاق نمیافتاد سرنوشت من عوض میشد. من وقتی این موضوع را فهمیدم كمیاز علاقه و عشقم كم شد و توانستم این شرایط را طاقت بیاورم.
هیچ وقت درباره اینكه تكلیف این موضوع چه میشود حرف زدهاید؟
گفتم تو چرا به من نگفتی. اگر میگفتی من تكلیف خودم را میدانستم و میگفتم بین ما انتخاب كن چون من اصلا اهل اینكه هر دو باشیم، نبودم.
فكر میكنید چرا نگفت؟
خب حس میكنم نمیخواست من را از دست بدهد. همیشه میگفت تو خیلی مادر خوبی هستی و من از تو راضی هستم.
شما در بین صحبتهایتان گفتید كه به او بسیار اعتماد داشتید، این ماجرا اعتماد شما را خدشه دار نكرد؟
خوب من دوست دارم بهش اعتماد داشته باشم. الان هم این موضوع را بسته بندی كردم و كنار گذاشتم تا وقتی این مشكلات حل شد دربارهاش تصمیم بگیرم.
هیچ وقت فكر كردهاید كه از او جدا شوید؟
در این شرایط اصلا. چرا جدا شوم؟
توضیحی نداده كه چرا دوباره ازدواج كرد؟
گفتم كه می گوید اشتباه كردم. فكر كنم از سر دلسوزی. میگفت این خانم مریض بوده. گفتم یعنی هر كسی مریض بود تو باید باهاش ازدواج كنی؟
آن خانم در چه شرایطی زندگی میكند؟
فكر میكنم شرایطش خیلی بهتر از من است. او خانه شخصی به نام خودش دارد در حالی كه من این وضعیت را نداشتم. او در همان خانه زندگی میكند اما به من گفتند تو باید از این خانه اسباب كشی كنی و دلیلی ندارد كه در خانه به این بزرگی زندگی كنی. خب فكر میكنم من خیلی مظلومانه برخورد كردم. مثلا همه طلاها، بدلیجات و حتی گوشی تلفن همراهم كه فیلمهای خانوادگی در آن ضبط شده و به من تحویل ندادند. ماشینهایی را كه به نام من بوده از من گرفتند و یك 206 به من دادهاند كه دائم خراب است. اما آن خانم بهتر از حق خودش دفاع كرد.
چطور از دستگیری مهآفرید خسروی مطلع شدید؟
من ایران نبودم. با بچهها دوبی بودم كه مادرم تماس گرفت و گفت كه همسرت دستگیر شده. اصلا تصور نمیكردم مشكل خیلی جدی باشد. فكر میكردم یك سوء تفاهم است كه سریع حل میشود اما وقتی بعد از پنج ماه برای اولین بار به ما ملاقات دادند و دیدم با چشمبند آوردندش خیلی تعجب كردم و فهمیدم قضیه حسابی جدی است. خودش هم وقتی با ما تماس گرفت گفت هیچ چیزی نیست و حل میشود اما پرونده كه اقتصادی بود، ناگهان سیاسی شد. اصلا نمیدانم چی شد؟
اولین بار كه اعداد و ارقام پرونده را شنیدید چه حسی بهتان دست داد؟
تعجب كردم و گفتم وای یعنی شوهر من این قدر قدرت دارد؟ البته رقم سه هزار میلیارد تومان غلو بود. موضوع سر 1800 میلیارد تومان بود.
شما كه میگویید از كارهای همسرتان زیاد خبری ندارید، این رقم 1800 میلیارد تومان را از خودشان شنیدهاید؟
خیر، من از دفاعیاتش میگویم. البته همسر من اصلا یك ریال بدهی نداشت. دائم كار میكرد. 30 هزار حقوقبگیر داشت و سعی میكرد به همه سود برساند.
موضوع پرونده مهآفرید هم سر بدهی نبود.
بله میدانم موضوع سر السی بود. اما ال سی را بانك باز كرده.
خب شوهر شما هم رشوه داده و سوء استفاده كرده.
برای رشوه باید اعدام شود؟ باید سه سال زندان باشد. بانكیها نباید السی باز میكردند.
وقتی آقای خاوری از ایران رفت، شما نگران شدید؟ درباره این موضوع با همسرتان صحبت كردید؟
اگر در این مورد سؤالی هم بپرسم جوابی به من نمی دهد. من کلا در جریان پرونده نیستم و هر چه می دانم از دفاعیاتش است. حالا واقعا هم نمی دانم که مثلا اگر شخصی مثل آقای خاوری از ایران برود چه تاثیری بر روند پرونده مه آفرید دارد. اوضاع بدتر میشود یا بهتر. یا رفتن و ماندن فلان آقا چه تاثیری بر این وضعیت دارد.سؤالی هم از مهآفرید نكردم. اگر بپرسم هم جوابی نمیدهد.
بعد از صدور حكم اعدام مهآفرید را دیدهاید؟
بله. دائم میگوید شما به فكر خودتان باشید. من مریضم شاید در خیابان هم راه میرفتم میافتادم و میمردم. میگوید هر چی خدا بخواهد همان میشود.
اگر بخواهید آخرین حرفتان را به مهآفرید بزنید چه میگویید؟
میگویم تو انسان بسیار خوبی بودی، درست رفتار میكردی اما شوهر خوبی نبودی و اگر فرصت دوبارهای یافتی به خانواده هم اهمیت بده.
مهمترین آرزویی كه در زندگیتان دارید چیست؟
آرزو داشتم و دارم كه یك زندگی متوسط داشتم. زندگیای كه مرد خانه ساعت 5 برگردد و كنار خانوادهاش باشد. خیلی آرزو داشتم چهارتایی، من و بچهها و مهآفرید بریم پارك. این پارك رفتن بدجوری روی دلم مانده.
واقعا حسرت یك زندگی متوسط را دارم. من فكر میكنم آرزویم این است كه برایم پارك و پیكنیك. باور كنید مثل این فیلمها یك بار من و همسرم در ماشین بنز نشسته بودیم كنار هم. من این طرف را نگاه میكردم و مه آفرید آن طرف را. دعوا هم كرده بودیم و اعصابم خرد بود. بعد دیدم كه یك پیكان كنار ما ایستاد. چند نفر داخلش بودند. بچه ها در ماشین بودند و داشتند بازی میكردند. نمیدانید من چه حسرتی كشیدم آن موقع. شاید هیچ كس باور نكند اما به نظر من خوشبختی یعنی در كنار هم بودن.
فكر میكنید چرا زندگیتان اینطور شد؟
شاید از چشم باشد. بالاخره دهن به دهن چرخید كه مثلا وضعیت اینطوری است و بعد هم این ماجرا پیش آمد.
از خودش پرسیدهاید كه آیا از راهی كه رفته پشیمان است؟
میگوید من در مسیری افتاده بودم كه باید تا تهش میرفتم. می گوید نمیدانم چی شد؟ اگر بیرون بیایم باز هم كار میكنم، كارآفرینی میكنم. او عاشق كار كردن است. حتی به او گفتم تو كه حدس میزدی اینطور شود چرا فرار نكردی. چرا از ایران نرفتی؟ میگوید من اشتباهی نكردهام كه فرار كنم.
فكر میكنید عاقبت این پرونده چه شود؟
من خودم را برای همه چیز آماده كردهام. ما مشیت خدا را نمیدانیم. من معتقدم بدون اینكه خدا بخواهد برگ از درخت نمیافتد. انگار اصلا میدانستم كه چنین حكمیمیدهند. بعضی مواقع فكر میكنم شاید اگر بمیرد برایش بهتر باشد. به هر حال باید دید مشیت خدا چیست. خودش هم من و بچهها را آماده كرد.میگفت شما باید به فكر خودتان باشید.من خودم را به خدا سپردهام.
ویدیو : مصاحبه با همسر مهآفرید امیر خسروی