مارتین اسكورسیزی، آدم آروم و باحالی نیست! : زمان مهیجیست، زیراهمه چیز جدید ...
زمان مهیجیست، زیراهمه چیز جدید است. همهچیز فراتر از آن چیزی است كه فكر میكنیم. دیگر سینمای قرن بیستم نیست. در واقع فیلمها برای صفحههای كوچك ساخته خواهند شد. هفت فاز:
آقای اسكورسیزی، نسبت به آیندهی سینما بدبین هستید یا خوشبین؟
زمان مهیجیست، زیراهمه چیز جدید است. همهچیز فراتر از آن چیزی است كه فكر میكنیم. دیگر سینمای قرن بیستم نیست. در واقع فیلمها برای صفحههای كوچك ساخته خواهند شد.
این خوبه یا بد؟
بدین معنی نیست كه بده، اما نباید Lawrence of Arabia (لورنس عربستان) را روی این صفحهها نمایش دهند، همین. به نظرم مسئلهی گذاشتن چیزها در جایگاه درست و مدنظر قراردادن اینهاست. اما حس میكنم كه همیشهِ همیشه باید نسل جوان را با فیلمهای گذشته آشنا كنیم، این بهترین شرایط ممكن است. در غیر اینصورت فرهنگ و هرچیز دیگری از یاد خواهد رفت. با فیلمهای انیمیشن سر و كار خواهیم داشت و تجربههای عظیم اشتراكی كه فیلمهای سطحی هستند - یكبار تماشایشان میكنی و بعد...بنگ! از یاد رفتهاند.
این افتضاح است.
ما این زیبایی دیدن فیلم در 10سالگی و دوباره دیدناش در 25 سالگی كه همهچیز را تغییر میدهد را از دست خواهیم داد و حتی بعدها كه در 40 سالگی كه ببینم بازهم همهچیز را تغییر خواهد داد و بعد در 60سالگی به خودت میآیی كه وای!این خارقالعادهاس.این فیلم از قبل بهتر شده! این چطور برای بچههای آینده در نظر گرفته خواهد شد؟ چرا تصویر متحرك به مثابهی فرم هنری كه در این جامعه هم معنی میدهد را پاك كنیم؟ من از زمانهای آمدهام كه فیلم این معنی را میداد.
آیا با گذشت سن احساساتیتر شدهاید؟
امیدوارم كه معنیش احساساتی نباشه. احساسانی بودن خرافیه، نیست؟
بیشتر عاطفی؟
من همیشه عاطفی بودهام. این یك حس درونی بوده. همین كه پیرتر میشوی و آدمهای دور و برت میمیرند یا زاد و ولدی به وجود میآید. و دخترداری در سنین بالا بسیار با زمانی كه در بیست سالگی یا سی سالگیم دو دخترم به دنیا آمدند فرق میكند، از یك منظر متفاوت است. زمان آن است كه به پایان فكر كنم، درست مثل مستندم درباره جرج هریسون. برای من، كاتولیك ایتالیایی بودن یعنی اینكه همیشه به پایان بیاندیشم.
به دخترتان اجازهی تماشای فیلمهای خودتان را میدهید؟
نه،نه.(خنده)
كی اینكار را خواهید كرد؟
من و همسرم زیاد به این موضوع فكر كردهایم. اول مایلم Kundun را نمایش بدهم، اما لزوما سبك آن را. یا Alice Doesn’t Live Here Anymore (آلیس دیگر اینجا زندگی نمیكند)، یا حتی شاید The Color of Money (رنگ پول). اما اول باید The Hustler (بیلیاردباز) را ببیند كه فیلم بهتری است اما من لزوما چنین چیزی نمیخواهم. اما بازهم، برای دیدن The Hustler (بیلیاردباز) باید به یك سن درست رسیده باشی، بیشتر از 13 یا 14سال. پس هنوز نمیدونم، مشتاقم ببینم چه میشود.
با پدرتان به سینما میرفتید؟
آن فیلمهای اواخر دههی 40 و اوایل دههی 50 پیش از آنكه خودم به تنهایی به سینما بروم، باعث ایجاد نوعی همبستگی بین من و پدرم شده بود. تنها مكانی كه واقعا حسی از سرگرمی داشت. جایی كه ورزش، دعوا، دویدن، خندیدن، رفتن به خارج از شهر یا تماشای حیوانات ممكن بود.
بزرگشدن در دهه 50 در نیویورك چطور بود؟
من در میان طبقهی كارگر بودم، نه افراد كتابخوان. طبقهی كارگر محافظهكار كه عصر سقوط اقتصادی و جنگ جهانیِ دوم را پشت سر گذاشته بودند و بعد یك نوع بمب اقتصادی به وجود آمده بود. ماشینها بزرگتر شدند و از آن مهمتر بالههای رو ماشینها بزرگتر شده بود. در پایین تر از East Side تنها خلافكارها (wise guys) ماشینهای بزرگ داشتند. در نیویورك اگر جزو طبقهی كارگر باشی، ماشین نداری.در شهر یا از مترو یا اتوبوس استفاده میكنی.
آن موقع شروع جنگ سرد بود. آیا احساس ترس از هر آن حملهی شوروی را داشتید؟
این را احساس میكردی و میدانستی. خواهران روحانی در مدرسه به ما میگفتند، هر هواپیمایی كه در ارتفاع پایین حركت كند، ممكن است كه حامل بمب باشد. همهمان صدای هواپیمایی كه در ارتفاع پایین حركت میكرد را میشنیدیم و میترسیدیم. در صورت حملهی هوایی به هر یك از ما یك برچسب حاوی مشخصاتمان داده شده بود. میرفتی به مدرسه و تمام مدت دعا میكردی كه آن روز حملهی هواییای رخ ندهد. من خیلی تحت تاثیر قرار میگرفتم، چكار میتوانستم بكنم؟
كار دیگری نمیتوانستم انجام دهم، من اینطور بودم. من كلاس سوم بودم و ناگهان صدای بلندگو را میشنیدم كه میگفت توجه! توجه! پناه بگیرید! و میپریدیم زیر میز و بعد متوجه میشدی كه فقط تست بوده. خیلی احمقانه بود.
احمقانهترین كاری كه تا به حال در حین ساخت فیلمی انجام دادهاید چه بوده؟
تقریبا هر كاری. به نظرم در هنگام ساخت فیلم هیچوقت درست نمیفهمم كه چه چیزی در جریان است. در زمان فیلمبرداری Raging Bull (گاو خشمگین) من و تهیه كننده به هم میگفتیم این احمقانهاس! چطور به چنین چیزی رسیدیم؟ اما اگر از همان آغاز به این میاندیشیدیم، هیچگاه شروعش نمیكردیم.
تابحال شده بازیگری چنین حرفی بهتان بزند؟
هیچوقت بازیگری نبوده. اما مایكل بالهاوس، مدیر فیلمبرداریام، هنگام فیلمبرداری نمای غیرممكن آغازین The Last Temptation of Christ (آخرین وسوسه مسیح) رو كرد به من و گفت این قرار است به این طریق انجام شود. قراره كه فیلم سختی بشه. هر نما برای درآوردنش در مقابل ما مقاومت خواهد كرد.
فكر میكنید باید این چنین باشد؟
بعضیهای دیگر خواهند گفت كه سبك دیگری هم وجود دارد، طریقهای دیگر برای انجام فیلم و كارگردانی كه همهچیز باحال و آروم انجام میشود. ولی خب من آدم آروم و باحالی نیستم.
ویدیو : مارتین اسكورسیزی، آدم آروم و باحالی نیست!