كجا بروید كه بخندید؟ : در زندگی ما به اندازه كافی مشكل و مساله هست كه بخواهد ...
در زندگی ما به اندازه كافی مشكل و مساله هست كه بخواهد حالمان را بد كند، گاهی كه خودمان را میزنیم به بیخیالی و میخواهیم چند دقیقه خوشحال باشیم یك نفر پیدا میشود كه یك جور این شادی را به كاممان تلخ كند، روزنامه اعتماد - فرزانه قبادی: نخندیدن و مقاومت در مقابل خنده برمیگردد به تیپ شخصیتی افراد و موقعیت اجتماعی بالایی كه فرد دارد. این افراد در جلسات اول مقاومت بیشتری دارند. بخشی از این سختی كار هم برمیگردد به باورهایی كه در جامعه هست، مثل این شعر كه میگوید: «اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیا است» و تبدیل به یك باور جمعی شده است، اما ما در پی رسیدن به این مصرع هستیم كه: «از پس هر گریه آخر خندهایست»
در زندگی ما به اندازه كافی مشكل و مساله هست كه بخواهد حالمان را بد كند، گاهی كه خودمان را میزنیم به بیخیالی و میخواهیم چند دقیقه خوشحال باشیم یك نفر پیدا میشود كه یك جور این شادی را به كاممان تلخ كند، حالا در خیابان یا خانواده، من فكر میكنم اینكه چهرههای ما اینقدر خسته است و خشونت اینقدر زیاد شده دلیلش همین است كه ما خنده را در زندگیمان فراموش كردهایم
از خانمی كه در ایستگاه اتوبوس منتظر است، میپرسم: «چقدر اهل خندیدن هستید؟» با تعجب نگاهم میكند و سوال را بیجواب میگذارد، دوباره تكرار میكنم و جواب میشنوم: «دختر جان مگر دیوانهام كه بخندم؟» وقتی توضیح میدهم كه خندیدن كار عاقلان است نه دیوانهها و منظورم خنده بیدلیل نبوده میگوید: «با اینهمه مشكل كسی وقت و حوصله خندیدن ندارد، صبح كه بیدار میشویم فكر این هستیم كه فلان قسط را بدهیم و فلان گره را باز و مشكل بچهها را حل كنیم، هر روز هم منتظریم تا سر ماه شود و حقوق بازنشستگی به حسابمان بیاید، كی وقت میكنیم، بخندیم؟»
آمارها میگویند ایران در میان ١٥٧ كشور كه میزان شاد بودن مردمانشان مورد بررسی قرار گرفته، در رتبه ١١٥ قرار دارد. طبق آماری كه سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٢ منتشر كرد كه در آن به بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین ١٠٠ كشور پرداخته شده بود، ایران رتبه ٨٤ را به خود اختصاص داده بود. این در حالی است كه احمد جلیلی، رییس انجمن علمی روانپزشكان ایران اعلام كرده است: «بر اساس تحقیقات به عمل آمده، بیش از یكپنجم مردم ایران درگیر مشكلات عصبی و افسردگی هستند و این رقم در تهران به یكسوم جمعیت میرسد.»
این آمارها مانند آمارهای رسمی دیگری كه در حوزههای مختلف منتشر میشوند، چندان غیرقابل باور و دور از ذهن نیستند. تنها كافی است در اماكن عمومی و خیابان و حتی خانه، نگاهی به اطرافمان بیندازیم تا متوجه این شویم كه ما مردم شادی نیستیم. هر روز بیشتر از قبل در خودمان فرو میرویم و آدمها را بیشتر از خود دور میكنیم.
برای این شاد نبودنهایمان هم تا جایی كه بتوانیم دلیل میتراشیم و بهانه میآوریم. آنقدر بهانه برای نخندیدن و شاد نبودن داریم كه جایی برای بهانههای شاد بودنمان نمیماند.
در تاكسی وقتی مسافری با لبخند وارد میشود و با انرژی سلام میدهد، مسافران دیگر این جمله در ذهنشان میچرخد كه حتما مشكل اقتصادی ندارد و آنقدر خوشبخت هست كه توانسته اینقدر شاد باشد. وقتی فروشندهای با لبخند به مشتریها خدمات ارایه میكند همه تعجب میكنند، ما به عبوس بودن یكدیگر بیشتر از خندان بودن عادت داریم. خندیدن برایمان یك جور خرقعادت است و كار آسانی نیست.
كارشناسان میگویند: خندیدن یك نتیجه است و بازتابی است از یك حالت درونی، وقتی كه فرد یك شادی درونی را تجربه نكند، نمیتواند نمود بیرونی شادی را كه همان لبخند است را از خود نشان دهد. وقتی كه لبخند در یك جامعه كم میشود میتوان طبق این نظر كارشناسان به این نتیجه رسید كه مردم شادی درونی كمتری دارند كه نمود بیرونی آن را از خود نشان نمیدهند.
شهرنشینی
آقای دستفروش روبهروی بساطش به سایه كوچكی پناه برده و منتظر است تا كسی كنار بساط روسریفروشیاش توقف كند تا شروع به تبلیغ اجناس مرغوبش با قیمت مناسب كند. درباره خنده میگوید: «اگر این گرما اجازه بدهد، ما زیاد میخندیم با دوستان و همكاران» و ادامه میدهد: «یك شعری هست شاید شما بهتر بدانید، كه میگوید خنده ما از گریه بدتر است، حكایت ما است، ما مجبوریم به این شرایط و روزگار بخندیم دیگر، نخندیم چه كنیم؟!»
طبقه چهارم مجتمع تجاری فرهنگی كوروش از همیشه شلوغتر است، كم پیش میآید كه در روز وسط هفته این جمعیت برای تماشای فیلمی به سینما بیایند. صف عریض و طویل جلوی در ورودی سالن، تداعیكننده روزهای رونق سینماست. اما كمی دقت و پیگیری برای دلیل این شلوغی روشن میكند كه جمعیت برای تماشای تئاتر كمدی كه در یكی از سالنها روی صحنه است، آمدهاند.
آقایی كه در صف ورود به سالن است، میگوید: «ما در طول روز درگیر كارهای پراسترس و فشار هستیم، آنقدر هم در كنار خانواده نیستیم كه بخواهیم خنده و خوشی را تجربه كنیم، اما چنین فضایی فرصتی ایجاد میكند برای خندیدن از تهدل، ضمن اینكه تعریف این نمایش را از دوستانم شنیدهام، آمدهام تا با خانواده چنددقیقهای فقط بخندیم» غالب كسانی كه منتظرند تا ورودی سالن به رویشان باز شود، همراه خانواده آمدهاند تا لحظاتی را با خنده سپری كنند. خانمی كه مدام به سوالات كودك چهارسالهاش در مورد نمایش جوابهای سربالا میدهد، میگوید: «خنده در زندگی ما گم شده، من به پیشنهاد دوستم آمدهام، ولی خیلی تمایلی ندارم به تماشای اینجور نمایشها؛ به نظرم لودگی و مسخرهبازی است، ولی خب با دوستان خوش میگذرد.» دوست خانم كه ظاهرا همان كسی است كه ایشان را دعوت به تماشای تئاتر كرده وارد بحث میشود و ادامه میدهد: «حتی یك ساعت بیرون آمدن از فضای پراسترس و فشار زندگی برای ما غنیمت است، من فكر میكنم این فرصتها را نباید از دست داد.» و شروع میكند به تعریف كردن از نمایش و اینكه این چهارمینبار است كه به تماشایش مینشیند و هر بار هم كه آمده تا یك هفته حالش خوب بوده.
آقای راننده حتی به صورت مسافرانش نگاه هم نمیكند، آنقدر باجدیت اخم كرده و روبهرویش را نگاه میكند كه كسی جرات نمیكند در تاكسی حرف بزند، یك برگه بزرگ هم كنار آیینه ماشین نصب شده كه رویش نوشته: «مسافر محترم با موبایل صحبت نكنید.» سر حرف را با همراهم باز میكنم و شروع میكنم در مورد برنامه شب گذشته خندوانه و حرفهایی كه در مورد خنده زده میشد و بحثهای دیگر، آقای راننده نیمنگاهی از آینه میاندازد و به حرفهایمان گوش میكند و بالاخره تاب نمیآورد و میگوید: «خانم آنهایی كه میآیند در تلویزیون به مردم میگویند بخندید، شكمشان سیر است، مثل ما دنده صد تا یه غاز عوض نمیكنند كه بفهمند زندگی چقدر سخت شده!»
یكی از مسافران هم میگوید: «مشكلات در زندگی همه هست، كسی كه میخندد مشكلش صدبرابر است.» و آقای راننده با همان اخمی كه انگار به صورتش دوخته شده میگوید: «اینها همه حرف است، شما یك روز بیا جای من زیر آفتاب بنشین پشت فرمان، ببینم میتوانی بخندی یا نه؟ ما وقتی كارمان در خیابان تمام میشود تازه باید جوابگوی زن و بچه باشیم، هركدام یك چیز از ما میخواهند.» آقای راننده انگار كه سر درد دلش باز شده باشد. میگوید: «همین سر و كله زدن با مسافر مگر كم كاری است، به خاطر ٥٠ تومان و ١٠٠ تومان قشقرق به پا میكنند، اعصابی برای خندیدن نمیماند كه بخواهیم بخندیم.»
كافه در روزهای آخر هفته پر است از جوانانی كه به صورت گروهی یا دونفره و حتی بهتنهایی در حال گذراندن وقتشان هستند. ظاهرا بحثهای جدی بینشان در جریان است. یك نگاه كوتاه به چهرهها میگوید كه هیچ كدام خندهای به لب ندارد.
با یكی از حاضران كه در مورد خنده صحبت میكنیم، میگوید: «ما هروقت میخندیم بزرگترها سریع تذكر میدهند، آنقدر هر بار برای خندههایمان با برخورد مواجه شدهایم كه خندیدن یادمان رفته، در زندگی ما به اندازه كافی مشكل و مساله هست كه بخواهد حالمان را بد كند، گاهی كه خودمان را میزنیم به بیخیالی و میخواهیم چند دقیقه خوشحال باشیم یك نفر پیدا میشود كه یك جور این شادی را به كاممان تلخ كند، حالا در خیابان یا خانواده، من فكر میكنم اینكه چهرههای ما اینقدر خسته است و خشونت اینقدر زیاد شده دلیلش همین است كه ما خنده را در زندگیمان فراموش كردهایم.»
میان بحثمان یكی از گروهها كه ظاهرا به مناسبت تولد یكی از دوستانشان دور هم جمع شدهاند، با صدای بلند شروع به خندیدن میكنند، همه حاضرین به سمت گروه برمیگردند و گویی با نگاهشان گروه را به سكوت دعوت میكنند، جوانان گروه هم كمكم صدای خندهشان را پایین میآورند و ریزتر میخندند. این تصویر یك تصویر تكراری در شهر است كه شاید همه ما از نزدیك دیده باشیم.
دكتر حسینیزاده استاد دانشگاه است و در جوابم در مورد شادی و خنده در جامعه میگوید: «مردم ما پتانسیلهای شادی را دارند اما فرصتی برای ابراز آن پیدا نمیكنند، شما ببینید وقتی یك تیم فوتبال برنده میشود یا همین پیروزی آقای روحانی در انتخابات چه حجمی از شادی را در شهرها جاری كرد، اما مسالهای كه مهم است این است كه این اتفاقات مقطعی و كوتاهند، شادی در زندگی مردم جاری نیست.
مردم یك روز معمولی را همراه شادی نمیگذرانند. شادی یك امری است كه نیاز به یك دلیل بزرگ مثل پیروزی یك نفر در رقابت انتخاباتی دارد، یا به طور مثال راهیابی تیم ملی به رقابتهای جام جهانی. اگر این دلایل نباشند مردم بهانهای برای شاد بودنشان پیدا نمیكنند. در زندگی روزمره بهانههای شادی را نمیشود پیدا كرد. آنقدر مقدمهچینی میكنیم برای شاد بودن كه خود شادی به حاشیه میرود. شادی كه كم شد خنده هم كم میشود. یك موضوع دیگر كه باعث شده خنده و شادی در جامعه كم شود، یك پیشفرض ذهنی است كه میگوید: بعد از هر خنده گریه است. هر بار كسی میخندد، منتظر است اتفاق ناگواری برایش بیفتد و این به طور ناخودآگاه باعث میشود از خندیدن و شاد بودن بترسد.»
تكنولوژی و خنده
اگر بخواهیم در میان روزمرگیهایمان بهانهای برای خندیدن پیدا كنیم، باید در میان جملهها و لطیفهها و عكس و فیلمهایی به دنبالش بگردیم كه هر روز در دنیای مجازی به دستمان میرسد و به شكل بیامانی تكثیر میشود. خندههایی كه لحظهای بر لبمان مینشیند و بعد باز هم خودمان را گم میكنیم در میان تكنولوژی و صفر و یكهایی كه تمام زندگیمان شده است. خندههایی كه در دنیای یكنفرهمان شروع میشوند و تمام میشوند. ما شادیهای گروهی كمی داریم. بیبهانه به هم لبخند نمیزنیم.
خندوانه
«نسیم» یكی از شبكههای تلویزیونی است كه مدیرانش مدعیاند برنامههایی با محوریت طنز به مخاطبان ارایه میكنند و یكی از پرطرفدارترین برنامههای این شبكه «خندوانه» است كه مضمون اصلی آن خنده است. ٢٠ ثانیه از زمان برنامه اختصاص دارد به خندیدن مجری و شركتكنندگان برنامه كه بسیاری از مخاطبان در روزهای ابتدایی پخش برنامه به این بخش انتقاد داشتند، اما این روزها تبدیل شده به یكی از پرطرفدارترین بخشهای برنامه. این برنامه با همكاری شركت متروی تهران روزهای شنبه را به عنوان «شنبههای خندان» نامگذاری كرده است و با مخاطبان برنامهاش قرار گذاشته است تا روزهای شنبه در مترو به یكدیگر لبخند بزنند. خندیدن در متروی تهران برای مردم كار آسانی نخواهد بود، اما با یك فرهنگسازی درست میتواند تبدیل به یك عادت خوب شود؛ عادتی كه شهری مثل تهران بهشدت به آن نیاز دارد.
سینمای خنده
استقبالی كه مردم از سریالها و فیلمهای ژانر طنز در ایران دارند، نشاندهنده عطش مردم است برای خندیدن به هر بهانهای؛ صفی كه برای خرید بلیت فیلمهایی كه كارشناسان و منتقدین نمره خوبی به آنها نمیدهند، اما استقبال مردم تمام نقدها را بیاعتبار میكند، نشان میدهند كه مردم در پی خندیدن هستند، هر چند ممكن است از نگاه كارشناسان راههای درست خندیدن را بلد نیستند.
طنزنویسان و فیلمسازان و بازیگرانی كه در این ژانر كار میكنند بارها در رسانههای مختلف اعتراف كردهاند كه خنداندن مردم ایران كار آسانی نیست. هرچند این جمله چندپهلو است و دلایل مختلفی دارد، اما نشان میدهد مردم با اینكه سخت میخندند، اما به جرعهای شادی هم روی خوش نشان میدهند. آمار فروش سریالهایی كه در شبكه نمایش خانگی توزیع میشود هم موید همین موضوع است. ممكن است منتقدان سینما و تلویزیون این را بگذارند به حساب سلیقه سطحی جامعه، اما جامعهشناسان دلیل این امر را نیاز مردم به خنده و نشاط میدانند.
باشگاه خنده
پزشك هندی حین تهیه مقالهای برای یك مجله تخصصی این ایده به ذهنش میرسد كه فضایی برای خندیدن مردم طراحی كند. باشگاهی كه مردم بتوانند با خیال آسوده و بدون گشتن به دنبال دلیل در آن بخندند. دكتر «مادان كاتاریا» این ایده را در جمع دوستانش مطرح میكند و با واكنش عجیب آنها روبهرو میشود.
آنها تصور میكنند كه دكتر میخواهد از خندیدن آنها یك فیلم كمدی بسازد یا مورد تمسخر قرارشان دهد. اما طولی نمیكشد كه «باشگاه خنده» و «یوگای خنده» تبدیل به مفاهیمی جهانی میشود و زنجیره خنده شكل میگیرد. بهانه خندیدن در این باشگاه شكلك درآوردن و خواندن شعرهای كودكانه است. بنیانگذاران این باشگاه معتقدند خنده مسری است و با خندیدن یك نفر در جمع این موج میتواند به دیگران منتقل شود و فضا را پر از خنده كند.
در ایران هم چند سالی است باشگاه خنده شكل گرفته و سمینارها و برنامههای مختلفی برای خندیدن برگزار میشود، مجید پزشكی پایهگذار این باشگاه در ایران كه در دورههای آموزشی دكتر «كاتاریا» در هند هم شركت كرده است در رابطه با وضعیت خنده در جامعه میگوید: «همه ما میدانیم كه جامعه ما جامعه شادی نیست و دلیل این مساله عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی است. این در حالی است كه دستاندركاران هم تلاشی در این زمینه انجام نمیدهند. بعضی افراد مثل من كارهایی را انجام میدهند اما این كارها در سطح وسیع انجام نمیشود.»
مجید پزشكی یك كتاب در سال ١٣٨٧ تالیف كرده است و در مورد این كتاب كه اولین كتاب به زبان فارسی است كه به طور مشخص به مقوله خنده میپردازد، میگوید: «فكر كردم شاید با این كتاب بشود مردم را بیشتر با خنده و خندیدن آشنا كرد، بعد از تالیف این كتاب با جنبش یوگای خنده آشنا شدم و بعد به هند سفر كردم تا با یادگیری تكنیكهای آن بتوانم این باشگاه را در ایران هم راهاندازی كنم. در این باشگاه خندیدن بیدلیل است، اما كمكم كه تكنیكها را آموزش میدهیم، این خندیدن آگاهانه میشود.»
موسس باشگاه خنده در ایران میگوید: این جلسات فرصتی است برای مردم تا لحظاتی را در طول روز بتوانند به دور از استرس و فشار بگذرانند. و در مورد استقبال گروههای سنی میگوید: «در تمام دنیا بیشتر كسانی كه در جلسات باشگاه خنده شركت میكنند، میانسال هستند، گویی لازم است به یك پختگی برسند تا ضرورت وجود خنده را احساس كنند.
ضمن اینكه جوانان سعی میكنند در فضاهای دیگر و راههای دیگری انرژیشان را تخلیه كنند.» خنداندن مردم ایران كار آسانی نیست، این جمله را مجید پزشكی هم تایید میكند و میگوید: «مربیان ما كه در شهرهای مختلف كارگاه برگزار میكنند، فكر میكنند كارشان از مربیان بقیه شهرها سختتر است.
نخندیدن و مقاومت در مقابل خنده برمیگردد به تیپ شخصیتی افراد و موقعیت اجتماعی بالایی كه فرد دارد. این افراد در جلسات اول مقاومت بیشتری دارند. بخشی از این سختی كار هم برمیگردد به باورهایی كه در جامعه هست، مثل این شعر كه میگوید: «اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیا است» و تبدیل به یك باور جمعی شده است، اما ما در پی رسیدن به این مصرع هستیم كه: «از پس هر گریه آخر خندهایست.
ویدیو : كجا بروید كه بخندید؟