طنز؛ گور به گور : با یکی از رفقای گرمابه و گلستان در حال اختلاط بودم، گفتم ...


با یکی از رفقای گرمابه و گلستان در حال اختلاط بودم، گفتم روزگار را می بینی؟! گفت چطور مگر!؟ گفتم نقل می کنند که یک روز جناب بهرام گور داشت با خدم و حشم از راهی می گذشت. چشمش افتاد به جماعتی از جوانان که بر کناره ساحل نشسته بودند و در حال نوشیدن آب انگور بودند. ماهنامه خط خطی - مجید دواچی: با یکی از رفقای گرمابه و گلستان در حال اختلاط بودم، گفتم روزگار را می بینی؟! گفت چطور مگر!؟ گفتم نقل می کنند که یک روز جناب بهرام گور داشت با خدم و حشم از راهی می گذشت. چشمش افتاد به جماعتی از جوانان که بر کناره ساحل نشسته بودند و در حال نوشیدن آب انگور بودند. تعجب کرد و گفت «چرا این قدر سوت و کور!؟ پس کنسرت تان کجاست!؟ به چه سبب از نعمت نغمه مطرب محرومید؟» جوانان گفتند «کنسرت مان کجا بود جناب گور!؟» ایام دولت تو، روزِ بازار مطربان است و همه را دست به دست می گردانند و خریدار بسیار دارند و امروز مطربی به صد درهم بطلبیدیم و نیافتیم.»

جناب بهرام خان تاج پادشاهی را روی سرش جابجا کرد و گفت: «در این باب تاملی کنیم و آنچه به خوشی عیش شما بازگردد تقدیم نماییم» بعد هم واقعا پیگیر وعده اش بود و بفرمود تا نامه نوشتند به نزدیک شکل و از وی مطربان خوش آواز خواست و او هزار مطرب خوش آواز فرستاد تا در میان ایرانیان بماندند.

گور به گور

گفتم می بینی رفیق، برای موسیقی و شادی خلایق چه کرده اند؟! دوست ما قیافه اش را در هم کرد و گفت لعنت به مخترع وایبر و تلگرام و امثالهم که باعث شدند این جور شایعات بی پایه و اساس نشر پیدا کند و آدم های ساده لوحی مثل تو هم باور کنند! گفتم عزیز تلگرام کجا بود؟! نگا کن اینجا در کتاب جوامع الحکایات محمد عوفی این روایت آمده است.

رفیق ما بلافاصله گفت «من این ممد را از نزدیک می شناسم، آدم نان به نرخ روز خوری است. دوره احمدی نژاد یک جور می نوشت، الان یک جور دیگر قلم می زند، به حرفهایش اعتماد نکن داو!» گفتم «بزرگوار، محمد عوفی در قرن هفتم می زیسته است، چه دخلی به زمان حال دارد؟» مکثی کرد و گفت «اولا که اکثر مورخین دروغ زیاد بافته اند و قابل اطمینان نیستند مگر اینکه خلافش ثابت شود، ثانیا آدم وقتی چیزی را می شنود یا می خواند، باید به عقلش رجوع کند. یعنی تو واقعا این قصه را باور می کنی؟! اما لان در قرن بیست یکم جلو نوازنده جماعت ده تا دسته گل و گلدان می گذاریم که مبادا سازشان دیده شود، ده جور ممیزی و بازبینی برای هر آلبوم موسیقی وضع می کنیم، بیست تا مجوز کنسرت می دهیم بعد بیست و دوتایش را لغو می کنیم، یکی هم اگر تصادقی برگزار شود، وسطش نوازنده را از روی سن می کشیم پایین، پنجاه بار وزیر را به خاطر شائبه و شایعه تک خوانی بانوان بازخواست می کنیم.

بعد شما می گویی هزار و پانصد ششصد سال پیش، زمان آن گور به گوش ده با کمبود امکانات آن زمان، آن طور خلایق و حاکمان برای موسیقی تره خرد می کرده اند!؟ مگر می شود، مگر مکان دارد؟! قاعده طبیعت این است هر روز پیشرفت کند و بهتر از قبل بشود نه اینکه پس رفت و عقب گرد کند، نه جانم این داستان ها باد هواست، مُشتی شیاد آنها را ساخته اند که من و تو را مایوس و ناامید کنند.» کمی به فکر فرورفتم و گفتم «حرفت حق است و جواب ندارد، کاملا قانع شدم. فقط لطفا این مجموعه دروغ و بهتان، این جوامع الحکایات محمد عوفی کذاب را هم بی زحمت بینداز سطل زباله تا بیش از این گمراهم نکرده است!»


ویدیو : طنز؛ گور به گور