در انتخاب همسر از هر دو نیمکره مغز بهره بگیرید : در همه روابط افراد و به ویژه ...



انتخاب همسر , معیارهای انتخاب همسر , زیبایی چقدر در انتخاب همسر نقش دارد؟

در همه روابط افراد و به ویژه زن و مرد در آفرینش انسان مغز به نحوی ساخته شده است که یک نیمکره مخصوص احساسات و امیال قلبی باشد و نیمی دیگر به امور عقلانی و تصمیم‌گیری اختصاص یابد. وقتی فردی یکی از این دو نیم‌کره را تعطیل می‌کند و فقط با یکی کار می‌کند یعنی فرضا فقط احساسی عمل می‌کند یا عاقلانه تصمیم می‌گیرد در هر دو حالت متحمل ضررهایی خواهد شد

مکتب رفتارشناسی یا پراکسیولوژی مطالعه استنتاجی کنش انسان بر اساس اصل کنش است. بنیانگذار این مکتب در ایران بر این اساس در مورد همه پدیده‌های اجتماعی دیدگاهی خاص و منحصربه‌فرد دارد که برخلاف برخی دیدگاه‌های دیگر کاملا واقعی و عملیاتی است. برای مثال طرفداران این مکتب به سود یا بازدهی خالص یک کنش بیش از هر چیزی اهمیت می‌دهند و هر چند این ارزش ذهنی است اما سبب می‌شود فرد شناختی در مورد نظمی که در ترتیب و پدیده‌های متقابل وجود دارد بیابد که کشف آن شناختی ورای دانش سنتی ایجاد می‌کند.

پروفسور حسین باهر، روانشناس، اقتصاددان یا حتی فیلسوف بزرگی است اما بی‌شک در ایران اولین جامعه‌شناسی بوده که با توجه به نظم پدیده‌های بازار، کردار انسان را از منظری دیگر به جز خوب و بد، درست و نادرست، عادلانه و ظالمانه، مورد بررسی قرار داده و به همین دلیل دیدگاه‌های او همیشه بدیع و بکر است. او در گفت‌وگو با آرمان معتقد است: اگر انسان خواهان موفقیت در زندگی اجتماعی است باید کردار خود را با نظم پدیده‌ها سازگار کند و تغییر از «من» آغاز می‌شود.
 
 میزان خشونت در جوامع در حال افزایش است و آمارها از میزان درگیری و نزاع تا انواع قتل موید این مطلب است. شاید بروز خشونت با توجه به وجود برخی نارسایی‌ها و نابهنجاری‌ها در کارکردهای زیست جمعی جوامع تا حدی اجتناب‌ناپذیر باشد اما بروز برخی از این نوع نابهنجاری‌های اجتماعی ممکن است عینیت بیشتری پیدا کند و از وقوع یک امر موردی به یک مقوله رایج تغییر کند. دیدگاه شما در این مورد چیست؟
وقوع این امر در جوامع مختلف، بسترهای کارکردی متفاوت خود را داراست. برای مثال باید میان جامعه عوضی و عوض‌شده تفاوت قائل شد. در جامعه عوضی افراد جاهل هستند اما در جامعه عوض شده افراد بی‌شعور. فرق جاهل با بی‌شعور در این است که فرد جاهل نمی‌داند کاری بد است و آن را انجام می‌دهد ولی فرد بی‌شعور با علم به اینکه کار یا رفتاری بد است آن را انجام می‌دهد.‌

 

آدم بی‌شعور با علم به اینکه انجام برخی کارها اثرات منفی در روح و روان فرد باقی می‌گذارد این کارها را انجام می‌دهد. افرادی که در کوچه و خیابان آشغال می‌ریزند، آنهایی که وقتی در موقعیتی قرار می‌گیرند وظایفشان را در آن حرفه به درستی انجام نداده و به کار دیگران رسیدگی نمی‌کنند و همه افرادی که به هویت اجتماعی و اینکه ما در اجتماع زندگی کرده وخواه ناخواه نسبت به دیگران تعهداتی داریم توجهی نداشته و فقط می‌خواهند به هر طریقی کار خودشان پیش برود مصادیقی از این بی‌شعورها هستند که با نادانان تفاوت دارند. ضعف قوانین در کنار فقدان فرهنگ و کمبود اقتصادی هم دراین رفتارها بی‌تاثیر نیست. مهم ترین دلیل اما در این است که الگوها اشکال دارد. درحال حاضر الگوی برخی جوانان آنگونه که باید باشد نیست.

 

برای مثال فلان بازیگر یا فلان ورزشکاری که خودشان ممکن است بعضاً برخی ایرادات اخلاقی و رفتاری داشته باشند یا پدر و مادری که با معیارهای ذهنی جوانان فاصله دارند می‌توانند چنین الگویی برای حضور کارآمد در اجتماع باشند؟ جوان امروزی ممکن است فلان بازیگر یا ورزشکار را در رفتارهای اجتماع به عنوان الگو بداند آن هم فردی که مصرف و بهره‌وری بیشتر از زندگی مادی را تبلیغ کرده و ارزش خود می‌داند و نتیجه آن هم انواع رفتارها و تلاش‌هایی است که برخی جوانان می‌کنند و همه اهداف و انگیزه‌شان در زندگی معطوف به بهبود ظاهر و درآمد می‌شود. جوانان در این شرایط فکر می‌کنند برای مثال اگر پسر باشند با داشتن ماشین آخرین مدل و اگر دختر باشند با تیپ و قیافه آنچنانی می‌توانند شخصیت اجتماعی و مقبولیت کسب کنند درصورتی که باید نظام هنجارسازی مشخصی در بسترهای اجتماعی برای بروز هنجارهای مطلوب جمعی شکل بگیرد. برای مثال به‌رغم تأکید آموزه‌های دینی بر برابری و اهتمام بر ساده‌زیستی، در جامعه ما متأسفانه برخی این نکته را فراموش می‌کنند و باید به یاد داشت که رفتارهای سرمایه‌داری ومصرف گرایانه با روح دینی ما منافات دارد.

 در حال حاضر ما شاهد برخی آسیب‌های اجتماعی نظیر طلاق هستیم. در بحث طلاق و ازدواج مجدد به نظر شما چرا آمار طلاق در حال افزایش است؟ در کنار اینکه در طلاق مشکلات فراوانی برای دو نفر پیش می‌آید بعد از جدایی هم شاهدیم هم زنان و هم مردان مشکلات زیادی پیدا می‌کنند. با وجود این، به تازگی اعلام شده است 90درصد زنان بعد از جدایی هرگز ازدواج نمی‌کنند و 90 درصد مردان بعد از جدایی ازدواج مجدد می‌کنند. به نظر شما دلیل آن چیست؟
آقایان ریسک ازدواج را راحت‌تر می‌پذیرند ولی خانم‌ها وقتی ضربه سختی می‌خورند آمادگی برای ازدواج مجدد ندارند. به‌طور کلی این به دیدگاه این دو جنس برمی‌گردد و تفاوت‌هایی که با هم دارند. این جمله که «همه مردان مثل همند» در کلام خیلی از زنان وجود دارد ولی شما هیچ مردی را نمی‌یابید که بگوید «همه زنان مثل همند». در کنار این باید به این اعتراف کرد که زنان خودکفاتر و مستقل‌تر از مردان هستند. در کنار همه اینها باید گفت یکی از دلایل تزلزل بنیان خانواده‌ها در کنار مسائل فردی، مسائل اجتماعی است. خیانت در همه روابط زن و مرد تبعات سنگین برای آن رابطه دارد و امکان ندارد بعد از اینکه دیگری وارد حریم رابطه دو نفر بشود، آن رابطه ادامه پیدا کرده و این یک نیاز غریزی است که ربطی به زمان فعلی و ازدواج‌های فعلی ندارد.

 

در همه زمان‌ها بشر به اولین حسی که در وجود خودش پی برد احساس دوست داشتن دیگری و جنس مخالف بود و هیچگاه دوست نداشت این حس را با فرد دیگری شریک باشد. به همین دلیل فلسفه و معنای عشق و ازدواج زن و مرد در همه فرهنگ‌ها بر ازدواج یک زن با یک مرد و تعلق آنها به یکدیگر تعریف شده و هرچه درجه این باهم‌بودن بدون راه دادن غیر و دیگران بیشتر شود میزان محبت و عشق در رابطه زناشویی بالاترمی‌رود و بدون آن ارتباط سالم معنا و مفهومی ندارد.

 شیوه کنترل برخی هنجارهای اجتماعی مانند حجاب به نحوی است که باید با لحاظ رویکردهای مناسب، فرد و جامعه را در بستر اجتماع به گونه‌ای هدایت کرد که اقبال مطلوب به این هنجارهای اجتماعی نهادینه شود و از برخی رفتارهای سلبی پرهیز کرد.با توجه به اینکه شما تالیفاتی نیز در زمینه اسلام و عرفان‌شناسی دارید، درون‌مایه واقعی حجاب چیست؟
به‌طور کلی باید بگویم در اسلام آن چیزی که به آن اشاره مستقیم شده در بحث حجاب و عفاف عدم تبرج و خودنمایی زن و مرد در اجتماع است و باید رفتارشان به نحوی باشد که در روابط اجتماعی شخصیت آنها ملاک سنجش قرار بگیرد نه شخص آنها. اینجا مسأله فقط دو تار مو و کوتاه بودن مانتو نیست زیرا در مواردی برخی افرادی که ظاهر را مراعات می‌کنند و نحوه پوشش آنها خودنمایی نمی‌کند ممکن است با رفتار و کلام خود  درجه‌ای از خودنمایی را ایجاد کنند.

 

این عدم خودنمایی در اسلام با نام عفاف و در قرآن با نام تبرج به آن اشاره شده؛ یعنی فرد خودش را تابلو نکند و ریبه ایجاد نکند. ریبه یعنی کشش دو جنس مخالف به هم در صورتی که محرم هم نیستند و برای پیاده کردن این هنجار نمی‌توان فقط با سخت‌گیری در مورد یک بخش از این قضیه یعنی پوشش ظاهری این نظم را مستقر کرد. قبل از هر دستور طریقتی یک روش شریعتی وجود دارد و باید فرهنگ بالا برود. البته اگر رفتاری نظم را به هم می‌زند و زندگی عمومی مردم را مختل می‌کند این قوانین هستند که باید برای این راهکاری در نظر بگیرند و درجه و نوع مجازات را بر اساس هر جرم مشخص کنند تا هرج و مرج ایجاد نشود. وقتی حاکمیت اسلامی وجود دارد مسائل فردی به عمومی تبدیل می‌شود و همانطور که اگر فردی به شما حمله و شما را زخمی کند، نمی‌توانید مقابله به مثل کرده و باید به پلیس مراجعه کنید، دموکراسی یعنی اینکه قوانین، به جای افراد حقوقشان را مطالبه و رفع کند.

 

در زمان حضرت علی(ع) هم وقتی فردی به آن حضرت مراجعه و عنوان کرد زره حضرت متعلق به اوست، امیرالمومنین(ع) به او فرمودند: بسیار خوب! اما این ادعای توست! نزد قاضی برو و ادعای خودت را ثابت کن تا زره را به تو بدهم. وقتی حاکمیت اسلامی است یعنی کسی سرخود نمی‌تواند اقدامی کند و تبعیت افراد از قوانین اصل مسلمی است و اینکه در برخی موارد ما شاهدیم برای مثال برخی افراد وارد صحنه مجازات یک محکوم و متهم می‌شوند از مصادیق این امر است. در کنار اینکه باید به این هنجارها از طریق منابع رسمی رسیدگی شود، باید گفت برخوردهای سلبی نتیجه لازم را نخواهد داشت.

 برخی از کارشناسان از تنشی جدید در جامعه نام می‌برند و از گروه‌هایی که گرفتار این تنش‌ها هستند با عنوان جامعه بداخلاق یاد می‌کنند که در آن اعضای جامعه بی‌آنکه مجالی برای گفت‌وگو به یکدیگر بدهند، واکنش‌هایی به دور از منطق دارند. این مساله را چطور تبیین می‌کنید؟
گفت‌وگو یا مذاکره یعنی تبادل نظریات طرفینِ یک رابطه انسانی و این فعل ابزار اولیه‌ ارتباطات انسان‌های فرهیخته است تا هم از خواسته‌های یکدیگر مطلع شوند و هم موارد اختلاف ذهنی را مرتفع سازند که هر دو مولفه می‌تواند در تعالی یک جامعه نقش داشته باشد.گفت وگو مکانیسمی دارد که هم می‌تواند روی جامعه اثر بگذارد و هم از جامعه با فرهنگ بالا تاثیر بپذیرد. یکی از مشکلاتی که جامعه امروز با آن مواجه شده، کمرنگ شدن فرهنگ گفت‌وگو در میان افراد است به گونه‌ای که حتی در خانواده‌ها نیز بسیاری از مشکلات، ناشی از همین فقدان گفت‌وگو میان اعضای خانواده است؛ کم‌رنگ شدن گفت‌وگو بین اعضای خانواده‌ یعنی سست شدن روابط بین ارکان یک سازمان و بنابراین آسیب‌پذیر شدن سازمان خانواده به‌ویژه در تلاطم‌های اجتماعیِ امروزین که هیچ‌کسی به تنهایی توان حل آنها را ندارد، آسیب‌های فراوانی را به دنبال دارد.

 

زمانی که روابط در خانواده سست شود، زمینه برای آسیب‌پذیری اعضای آن در برابر شرایط محیطی افزایش می‌یابد که این خود زمینه مشکلات بعدی را فراهم می‌کند. عوامل زمانی و مکانی باعث ایجاد و تسریع توسعه‌ این سست عنصری شده‌اند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به انقباض‌های فرهنگی داخلی اشاره کرد که هر چه بیشتر فضا را برای توسعه‌ فرهنگ گفت‌وگو نامناسب می‌کند.

در مقابل باید به انبساط‌های کاذب هم اشاره کرد که از طریق ماهواره‌ها، تولیدات رسانه‌ای نوین، مثل فیلم‌ها، سریال‌ها، بازی‌های کامپیوتری و دیگر تکنولوژی‌های نوین ارتباطی و رسانه ای اشاعه می‌یابند و در شرایط امروز کشور هر یک پیامدهایی را در خانواده‌ها به دنبال داشته‌اند.برخی بر این عقیده‌اند که گسترش فردگرایی از جمله عواملی است که فرهنگ گفت‌وگو را تضعیف می‌کند درحالی که شاید در برخی جوامع که اتفاقا فردگرایی در آنها رواج دارد، بسیاری از مشکلات از طریق گفت‌وگو حل می‌شود و برخی بداخلاقی‌ها اصلا دیده نمی‌شود. فردگرایی (individualism) با تفرعن (dictatorship) تفاوت ماهوی دارد. اولی خودش را می‌خواهد و دومی دیگری را نمی‌خواهد.

 

بنابراین فردگرا به دلیل منافع خودش با دیگری مذاکره می‌کند ولی دیکتاتور می‌خواهد سر به تن کسی نباشد که با او گفت وگو کند. از این جهت است که در جوامعی که فردگرایی وجه غالب زندگی اجتماعی محسوب می‌شود، باز هم می‌توان گفت‌وگو را در آن مشاهده کرد که دلیلش همان دستیابی به نفع شخصی است.رسانه‌ها به‌ویژه رسانه ملی (تلویزیون) اگر مردمی عمل کنند و زمینه‌های تبادل اندیشه صاحب‌نظران مختلف را فراهم سازند، قطعا دانش و بینش مخاطبان ارتقا می‌یابد که این مساله خود پیش‌درآمد ایجاد فضای گفت وگو است.اکثر نهادهای مدنی، از خانواده گرفته تا دبستان، دبیرستان، دانشگاه و رسانه‌های مختلف، همه و همه می‌توانند این قدم ارزشمند را بردارند، ولی فرهنگستان‌ها و فرهنگسراها و آموزش و پرورش باید منشور صحیح مذاکره و گفت‌وگو را تدوین کنند که این مساله می‌تواند گام مثبتی در ترویج و نهادینه شدن فرهنگ گفت‌وگو در جامعه باشد.

 نرخ پایین ازدواج و درصد بالای جوانانی که هنوز ازدواج نکرده‌اند در کنار شکل‌گیری پدیده‌ای مذموم که در آن زن و مرد با هم زندگی می‌کنند بدون اینکه عقد رسمی صورت بگیرد، باعث شده پدیده ازدواج سپید هم در رده آسیب‌های اجتماعی فعلی دسته‌بندی شود. نظر شما در این‌باره چیست؟
اسلام دو نوع ازدواج را مشخص کرده و خارج از این دو نوع هیچ نوع رابطه دیگری را بین مرد و زن جایز نمی‌داند. بر این اساس در ازدواج دائم یک زن با یک مرد با صیغه انکهتم، مهریه و بدون مدت یعنی نامحدود و تا زمانی که زنده هستند ازدواج می‌کنند و در ازدواج موقت همه این شرایط وجود دارد فقط مدت زمان آن هم معلوم است.تنها شرط ازدواج در اسلام این است که مانع شرعی وجود نداشته باشد. یعنی نه مرد و نه زن در عقد دائم یا موقت فرد دیگری نباشند. به جز این دو شکل ازدواج هیچ نوع دیگری از قدیم تا به امروز وجود نداشته است. در کنار نیت که باید همین باشد شرط ازدواج نه فقط در اسلام بلکه در همه ادیان و حتی آیین‌ها رابطه زناشویی فقط یک زن با فقط یک مرد است.

 

این به قول معروف هر کی هر کی شدن روابط که متاسفانه در عصر فعلی شاهد آن هستیم حتی در حیوانات هم به این شکل نیست و حیوانات هم وقتی تنها می‌شوند به هر ارتباطی دست نمی‌ زنند. بنابراین برای ما و در فرهنگ ما فقط ازدواج یک نفر با یک نفر در درجه اول دائمی و در درجه دوم موقت معنا دارد و در فرهنگ‌های دیگر همین ازدواج یک نفر با یک نفر حالا بدون عقد رسمی و مطمئنا با شرایط و اصولی که دو طرف به آن واقفند انجام می‌دهند اما ‌ازدواج یکی با چندتا یا چندتا با یکی و چندتا با چندتا و این اشکال مذموم جدید ارتباط و متاسفانه ازدواج که ما شاهد آن هستیم رفتاری فراپست‌مدرنیسم است که نه‌تنها پیشرفته و کامل شده نیست بلکه تا حد زیادی به جاهلیت و دوران بدوی و بی‌خردی بشر نزدیک است. در قبایل بدوی هم این قبیل اتفاقات نمی‌افتاد.  اگر ما شرافت انسانی خود را حفظ کنیم و به نیاز جنسی در جای خود و به درستی توجه شود موضوعی طبیعی است، در غیر این‌صورت، تبدیل به عقده‌ها و مسائلی در ناخودآگاه فرد می‌شود که قابل بیان نیست.

 شما قبلا گفته بودید ایرانیان فقط از یک نیمکره مغزشان استفاده می‌کنند و بیشتر با احساسات تصمیم می‌گیرند.این چه تبعاتی دارد و ما نمونه‌های این تصمیم‌گیری‌ها را در کجا‌ها می‌بینیم؟
در همه روابط افراد و به ویژه زن و مرد در آفرینش انسان مغز به نحوی ساخته شده است که یک نیمکره مخصوص احساسات و امیال قلبی باشد و نیمی دیگر به امور عقلانی و تصمیم‌گیری اختصاص یابد. وقتی فردی یکی از این دو نیم‌کره را تعطیل می‌کند و فقط با یکی کار می‌کند یعنی فرضا فقط احساسی عمل می‌کند یا عاقلانه تصمیم می‌گیرد در هر دو حالت متحمل ضررهایی خواهد شد که دیگران هم از این آسیب‌ها در امان نمی‌مانند.

 

بهتر است انسان راهی را که آغاز می‌کند با عشق انتخاب کند و با عقل ادامه دهد یا با عقل انتخاب کند و با عشق ادامه دهد یا هردو. وقتی که یکی از این راه‌ها کامل تعطیل شود تک بعدی بودن در دنیایی که همه چیز آن چند وجهی و به نوعی تعبیه شده که با روحیات چند بعدی انسان سازگار باشد جواب نمی‌گیرد و دیر یا زود باید روشش را عوض کند. وقتی دختر یا پسر جوانی بدون درایت و کمک گرفتن از عقل خود یا دیگری و یک مشاور با فرد جنس مخالف خود وارد ارتباط شده و گره عاطفی ایجاد می‌کند این یعنی در شروع رابطه فرد درست عمل نکرده و فقط به ندای احساس و امیال پاسخ داده است. در همه تصمیماتی که فرد در طول زندگی می‌گیرد باید توازن بین نیمکره عشقی و عقلی رعایت شود و این کار فقط با آموزش و فراگیری تکنیک‌های این کار مقدور است.

 

اخبار اجتماعی - آرمان

 


ویدیو : در انتخاب همسر از هر دو نیمکره مغز بهره بگیرید