خاطره نگاری مهناز افشار از تماشاگری که پشت سرش حرف بدی زد! : وقتی ذهن سوپراستار ...



مهناز افشار , اینستاگرام مهناز افشار , همسر مهناز افشار

وقتی ذهن سوپراستار سینما روی صحنه نمایش سفیدِ سفید می شود؛

خاطره نگاری مهناز افشار از تماشاگری که پشت سرش حرف بدی زد!

در یکی از شبهای اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد در لحظه ای که پشت به تماشاگران بودم یکی از تماشاگران پشت سرم حرف بدی زد که در جا خشکم زد! اگر موقع بازی در یک فیلم این اتفاق می افتاد کات می دادم و کمی استراحت می کردم تا به خودم مسلط شوم و کار را ادامه دهم اما در صحنه تئاتر امکان چنین امری میسر نیست.

به گزارش شبکه ایران مهناز افشار بازیگر زن سینمای ایران که این روزها «چه خوبه که برگشتی» را روی پرده دارد در گفتگویی با مفصل با هوشنگ گلمکانی در مجله «فیلم» خاطرات جالبی را از تجربه های تئاتری اخیرش بیان کرده است.

 

در ادامه بخشهایی از این خاطره نگاریها را می خوانید:

اولین تجربه تئاتری ام بود و قدرت کوچکترین حرکتی از من سلب شده بود

در یکی از شبهای اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد در لحظه ای که پشت به تماشاگران بودم یکی از تماشاگران پشت سرم حرف بدی زد که در جا خشکم زد! اگر موقع بازی در یک فیلم این اتفاق می افتاد  کات می دادم  و کمی استراحت می کردم تا به خودم مسلط شوم و کار را ادامه دهم اما در صحنه تئاتر امکان چنین امری میسر نیست.

اولین تجربه تئاتری ام بود و قدرت کوچکترین حرکتی از من سلب شده بود.

 

در لحظه فکرهای مختلفی از سرم گذشت. با خودم فکر کردم حالا که نمی شود بروم پشت صحنه تا بر خودم مسلط شوم و دوباره برگردم روی صحنه یا بروم بگویم من نمی آیم و می خواهم بروم خانه مان! چه باید می کردم؟ یک لحظه همه قدرتی که در وجودم باقی مانده بود را جمع کردم که روی صحنه نلرزم؛ بقیه آن تکه را بازی کنم و برگردم پشت صحنه و پس از پیدا کردن خودم برای اجرای قسمت بعدی بیایم روی صحنه.

 

دیالوگ آخر نمایش را وسطهای اجرا خطاب به ستاره پسیانی گفتم و به او خیره ماندم

در کار «21 بار مردن در 30 روز» هم یک شب وسط اجرا ناگهان ذهنم سفید شد؛ سفید سفید، خالی و هیچی در آن نبود. دیالوگ بعدی و حرکت بعدی از یادم رفت. اجرای بیستم بود اما نمی دانم چرا مسخ شده بودم. دیالوگ آخر نمایش را وسطهای اجرا خطاب به ستاره پسیانی گفتم و به او خیره ماندم.

 

ستاره هم همان جور هاج و واج مانده بود که چه شده است. خدا کمکم کرد که در یک لحظه به خودم آمدم و فهمیدم نمایش 60 دقیقه ای بنا نیست در دقیقه 20 به انتها برسد. خودم را پیدا کردم و ادامه دادم و بعد لحظه ای به گوشه صحنه رفته و نفس عمیقی کشیدم و برگشتم./شبکه ایران

 

 

 

 


ویدیو : خاطره نگاری مهناز افشار از تماشاگری که پشت سرش حرف بدی زد!