12 سال بردگی، قاپ همه را دزدید : «12 سال بردگی» سعی نمی کند فقط داستانی را ...


«12 سال بردگی» سعی نمی کند فقط داستانی را از زخم کهنه تاریخ آمریکا یعنی برده داری بازگو کند. استیو مک کویین در سومین تجربه سینمایی اش، قدم های فراتر از سوژه اولیه برمی دارد و به جای تصویری کلی، به اعماق ستم هایی که به سیاهپوستان می شود، نفوذ می کند.



روزنامه هفت صبح:
  «12 سال بردگی» سعی نمی کند فقط داستانی را از زخم کهنه تاریخ آمریکا یعنی برده داری بازگو کند. استیو مک کویین در سومین تجربه سینمایی اش، قدم های فراتر از سوژه اولیه برمی دارد و به جای تصویری کلی، به اعماق لحظات ستم هایی که در قالب برده داری به سیاهپوستان می شود، نفوذ می کند.

او از هیچ یک از مراحل سفر شخصیت اصلی داستانش، سولومن به سادگی عبور نمی کند. صحنه های سکنجه و تحقیر شدن سولومن و دیگر برده ها همان گونه که باید در کمال بی رحمی، روایت می شوند اما با اینحال مک کویین خودش را در جایگاه قاضی قرار نمی دهد.

آدم های داستانش سیاه و سفید نیستند. درباره آنها تصمیم نمی گیرد. آنها را با متر و معیار و سطح آگاهی انسان های سال 1841 می سنجد. حتی در شخصیت ادوین اپس که با برده ها رفتاری افسار گسیخته دارد و شخصیت منفی داستان به حساب می آید هم رگه هایی از انسانیت هر چند کمرنگ به چشم می خورد.

«12 سال بردگی» مرثیه ای برای ظلم و ستمی که به سیاهپوستان در قرن های گذشته تحمیل شده؛ نیست. داستانی که روایت می کند چالشی است که بر سر راه انسانیت قرار می گیرد: «حق مالکیت». همه داستان فیلم با محوریت همین مقوله روایت می شود. روایت غیرخطی که در کارهای قبلی مک کویین محور کارش بوده، حالا به پختگی لازم رسیده و وسیله مناسبی شده برای آکسان گذاری های صحیح بر لحظه های تنهایی قهرمان اصلی داستان.

«12 سال بردگی» شاید جذابیت بصری فیلمی مانند «جاذبه» را نداشته باشد ولی محتوای آشنا و روایت بی پرده ای که از آن به تصویر می کشد، آن را در جایگاه یکی از بهترین فیلم های سال 2013 قرار داده است. حالا هم که با بردن اسکار بهترین فیلم به خانه، فهرست افتخاراتش را تکمیل کرده است.

12 سال بردگی , جشن آزادی بردگی 26 دسامبر , 12 سال بردگی فاسباندر

کارگردان: استیو مک کوئینه

نویسنده: جان رایدلی

بازیگران: جیوتل اجیفور، مایکل فاسیندر، بندیکت کامبریچ، برد پیت

خلاصه داستان: سولومن نورثاب یک سیاهپوست آزاد است که به همراه خانواده اش در ساراتوگای نیویورک زندگی می کند. او توسط افراد ناشناسی ربوده می شود و به مزارع پنبه در جنوب آمریکا انتقال پیدا می کند. پس از آن به مدت 12 سال به عنوان برده زندگی اش را سپری می کند و در این مدت تلاش می کند تا دوباره بتواند به خانواده اش برگردد.

امتیاز در imdb: 8.6 از 10

امتیاز در متاکریتیک: 97 از 100

گزیده نظر منتقدان:

* دیوید دنبی: «12 سال بردگی» بهترین فیلمی است که درباره برده داری آمریکایی ساخته شده است.

*جیمز براردینلی: این فیلم یک اثر سرگرم کننده و مفرح نیست ولی ارزش سینمایی آن از نود درصد فیلم ها بیشتر است و تاثیری که در مخاطب می گذارد به این زودی ها از بین نمی رود.

* اندرو اوهیر: «12 سال بردگی» در کنار پایان خوشی که دارد ولی اصلا سعی نمی کند به شیوه هالیوودی مخاطب را تخلیه احساسی کند، چون هنوز از نفرین برده داری رها نشده ایم. این برای ما شروع تازه ای است برای کنکاش در ریشه های این ماجرا.

نقل قول عوامل فیلم

استیو مک کوئین (کارگردان)

* می خواستم فیلمی درباره برده داری بسازم و تصاویری متعلق به زمان های گذشته را به تصویر بکشم. ایده ام درباره مردی آزاد از آمریکای شمالی بود که ناخواسته تبدیل به یک برده می شود. با جان رایدلی نگارش فیلمنامه را شرلوع کردیم ولی نتیجه، آن چیزی نشد که انتظار داشتم. به همین خاطر با همسرم صحبت کردم. داستان را برایش تعریف کردم و او به من گفت: «چرا به اتفاقات و موارد واقعی برده داری نگاه نمی کنی؟»

با کمک او تحقیق درباره این مسئله را شروع کردیم که او به کتاب «12 سال بردگی» رسید. کتاب را به من داد و بعد از آن دیگر نمی توانستم خواندنش را رها کنم. همان موقع تصمیم گرفتم از این کتاب به عنوان منبع اصلی فیلم استفاده کنم.

* از همان ابتدای کار می دانستم که نقش سولومن برای جیوتل است. واقعا هیچ انتخاب دیگری جز او نداشتم. کارش را از مدت ها پیش دنبال می کردم و می دانستم او توانایی آن چنس از بازیگری که می خواهم را دارد. به عنوان یک انسان، شخصیت فوق العاده ای دارد و به همین خاطر است که توانسته در نقش سولومن بدرخشد. مایکل فسبندر هم اولین انتخاب من برای شخصیت ادوین بود و فکر می کنم او یکی از تاثیرگذارترین بازیگرهای زمانه حاضر است. مثل میکی رورک یا گری اولدمن، ولی او مایکل فسبندر است؛ او خودش است.

بندیکت کامبریچ (فورد)

* او یک واعظ است، کسی که برده ها را فرزندان خدا می داند و می خواهد به نوعی آنها را هدایت کند. او نگران حال دیگران است. ولی فکر می کنم که فورد از میزان آگاهی اش رنج می برد. او می داند برده داری با طرز فکر و اخلاقش تناقض دارد با اینحال فکر می کنم اگر با چشم قرن بیست و یکم به آن نگاه کنیم و شرایط او را با دانسته های امروز تحلیل کنیم، قضاوت درباره اش آسانتر می شود.

* فورد نقش کوتاهی است در یک فیلم خیلی بزرگ و مهم. برای به دست آوردن این نقش جنگیدم تا استیو این نقش را به من داد. همکاری فوق العاده ای داشتیم. از کار با استیو و همه عوامل این فیلم لذت بردم. یکی از طرفداران فیلم های قبلی مک کوئین و همکاری هایش با مایکل فسبندر هستم. به نظرم اوبازیگر شگفت انگیزی است.

چیوتل اجیفور (بازیگر نقش سولومن نورثاپ)

* زمانی که داشتم فیلمنامه را می خواندم، در همان دقایق اول روح شخصیت سولومن را احساس کردم ولی از طرفی در همان برخورد اولم با فیلمنامه از میزان ستمی که در حق این شخصیت می شد واقعا ترسیدم. اول فیلمنامه را خواندم و بعد از آن به سراغ رمان رفتم؛ قصه ای که روایت می کردند ویران کننده بود. هیچ وقت چنین داستانی را در زندگی ام نه دیده بودم و نه آن را جایی خوانده بودم. البته در مورد برده داری اطلاعاتی داشتم ولی خیلی کلی بودند. این داستان شما را وارد ذهن سولومن می کند و بعد از آن شروع می کنید به فهمیدن و لمس چیزی که این مردم ستم دیده به آن فکر می کند و چیزهایی که به آن پایبند است.

*بهترین معیار آماده شدن برای نقش سولومن، زندگینامه این شخصیت بود. این مستند تاریخی محتوای عمیقی داشت و به نوعی شاعرانه بود. به شکل شگفت انگیزی به مقوله حقارت و انسانیت پرداخته و به خوبی فطرت شخصیت های داستانش را به تصویر کشیده. در همه بخش های داستان سعی می کند تا جایی که می تواند به شخصیت سولومن نزدیک شود تا مفهومس فر دردناک او قابل فهم تر شود.

* دو فیلم قبلی مک کوئین، «گرسنگی» و «شرم» را تماشا کرده بودم. او واقعا یک فیلمساز شگفت انگیز است. قبل از این فیلم با او درباره پروژه دیگری صحبت کردم که به سرانجام نرسید ولی با اینحال همیشه مشتاق بودم با او کار کنم. هر روز این پروژه مثل یک ماجراجویی بود. استیو کارگردانی است که به کم قانع نمی شود.

قرارداد بردگی جنسی , شکنجه دختر فراری که بردگی , شکنجهدختر فراری که بردگی می کرد

مایکل فاسبندر (ادوین اپس)

* استیو از من پرسید چه نظری درباره شخصیت ادوین دارم، من هم گفتم: «می دانی، من او را نتیجه سطح آگاهی زمانه خودش می دانم.» او را مثل یک هیولا نمی دیدم. عشق او به پتسی یکی از برده هایش را به عنوان دلیل مطرح کردم و استیو گفت: «دقیقا!» با اینکه عشق در او وجود دارد ولی نمی تواند مراحل تکامل آن را درک کند، به همین دلیل پتسی را نابود می کند.

*اول سعی کردم صدای این شخصیت را پیدا کنم. به همین خاطر نوارهای زیادی گوش کردم و از مربی بیان و گویش کمک گرفتم و پس از آن وقت زیادی را صرف فیلمنامه کردم. شخصیت او با چالش روبرو است. او درگیر عشق پتسی می شود و با خودش فکر می کند که چطور می توانم عاشق برده باشم؟ پس پاسخی که باید پیدا می کردم این بود: چگونگی برخورد او با عشق پتسی.

* کار کردن با استیو واقعا یک تجرب خارق العاده است. از همان زمانی که کارم راش روع کردم تا امروز همیشه به دنبال افرادی مثل استیو بودم. کسی که بتواند بهترین بازی درون من را بیرون بکشد. همه سه فیلم «گرسنگی»، «شرم» و «12 سال بردگی» که با استیو کار کردم، برایم مثل روبرو شدن با چالش های متفاوت بوده. شخصیت های فیلم های استیو تماشاگر را درگیر می کنند و حضوری خنثی ندارند. کار کردن با استیو برایم یکی از بهترین تجربه هاست. خیلی چیزها از همکاری با او یاد گرفتم.


ویدیو : 12 سال بردگی، قاپ همه را دزدید