یکی از فانتزیام اینه که... (2) :           پادشا: یکی‌ از فانتزیام ...


          پادشا:

 یکی‌ از فانتزیام اینه سر امتحان الکی‌ هی‌ کفه دستمو نگا کنم
مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی‌ کفه دسم نیست....
بعد بش بگم زرشک !ضایع شدی ؟؟؟
اصن به عشق همین حرکت میرم دانشگاه !!!!

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیهام اینه تو یه روز برفی برم کوه و یه دفه ی گوله(!) گنده برفی دنبالم کنه ...اونقد بدووووووووم ....اخرشم له شم!!!!

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیهام اینه وقتی دارم از پل هوایی رد میشم یه دفه بشکنه و بیفتم............اخ چ حالی میده!!!

……………………………………………………………..

یكی از فانتزیام اینه كه در بعضی شرایط بحرانی یا ساعت برنالد داشته باشم یا قولِ چراغ جادو.

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که :
توی بیمارستان،یه پرستار از اتاق عمل سریع میاد بیرون و
داد میزنه:آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره
من درحالی که لبخندی پرمعنا برلب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم
... پرستار بلندتر و با التماس میگه:آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده
من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم
ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره
من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن
بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار ناپدیدشم.

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه برم توی یه کافه و وقتی گارسون امد گفت چی میل میکنید، مثه تو فیلما بهش بگم: همون سفارش همیشگی! و سیگارم رو در بیارم و روشن کنم و محو موسیقی در حال پخش شدن توی کافه بشم!

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینکه وقتی دارم درس میخونم کنترل تلویزیونو بردارم اعضای خانواده رو کلهُــــــــم muteکنم

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال و میخواد کیفشو خالی کنه ، منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم و درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه و چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین و در حالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه من بگم : نهههههههه من نمیخواستم اینطوری شه … در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه ! (شش ماه بعد)
تو دادگاه در حالیکه من دارم بی گناهیمو ثابت میکنم قاضی من رو مقصر بدونه و به قصاص محکوم کنه بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم میبینم همه شون دارن گریه میکنن و یه نگاه به خانواده مقتول میکنم میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم … بعد برمیگردم سپیده رو نگاه میکنم میبینم یه سر تکون میده به معنی خاک تو سرت ، عآخه به تو چه ربطی داشت نخود هر آش ؟؟؟ (بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم)
خلاصه روز اعدام فرا میرسه و منو میبرن برای اعدام ؛ بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه ؟ منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین ، بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه …
بعد منم میرم تو افق سحرگاهی محو میشم !

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که یه BMW بخرم بعد آرمشو بِکَنم آرم پرایدو بچسبونم …

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم با یه پالتوی مشکی و بلند از تو خیابون رد میشم ببینم یه نفرو میخواد ماشین زیر بگیره ، بپرم پرتش کنم اون ورو نجاتش بدم ، بعد طرف که بلند میشه ببینه دارم قدم زنان دور میشم ، داد بزنه بگه ببخشید شما ؟؟؟ منم یه لحظه وایسمو بدونه اینکه برگردم سرمو یکم بچرخونمو یه لبخند بزنمو بگم "یه رهگذر” بعد همون موقع تو افق محو بشم …

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که دکترای حسابداری داشته باشم بعد یه روز صبح که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم که برم بیرون همزمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل … بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن و از تو ماشین به هم خیره بشیم بعد عاشق بشیم بعد همون موقع همینجوری الکی به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر ۵۰ کشته بشم و دختره پیاده بشه بیاد بگه عزیزم تنهام نذار … منم در حالی که دارم جون میدم به افق خیره بشم بعد تموم کنم !
سوال شده که چرا دکترای حسابداری داشته باشم ؟ به نکته خوبی اشاره کردید ولی ۱۰۰بار گفتم تو مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین !!! روحمم که رفت همون جای همیشگی تو افق …

……………………………………………………………..

یکی فانتزی های فرهنگیم اینه که دوست دارم یه فیلم بسازم که توش کاپیتان با صدایى آروم و به غایت مودبانه به ملواناش میگه لطفا لنگرها رو بکشید !

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که اگه این ترم مشروط شدم و بابام گفت چرا ؟ دستشو میگیرم می برم دانشگاه ردیف آخر میشینیم. بعد کلیپسای شصت سانتی این دخترارو نشونش میدم میگم چیزی رو تخته می بینی ؟ تو بودی مشروط نمیشدی ؟ از خدا بترس !
بعد یه سیگار روشن میکنم با بغض و مظلومانه میرم سمت غروب آفتاب و تو افق ناپدید میشم !

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که ﭘﯿﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﻋﺼﺎ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ یه ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺳﻮﺋﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! بعد رو کنم سمت افق و توی برگای سنگفرش پارک محو بشم !

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که تو مِه پنهان شم بعد فانتزیایی که میان تو مِه محو بشن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که با مخاطب خاصم تو خیابون راه برم بعد یه پسره بیاد تیکه بندازه منم عین این فیلما وایسم یواش برگردم و بگم : "هی پسر … چیزی گفتی ؟” پسره هم با پررویی بگه آره و بعد با هم گلاویز بشیم و خیلی سنگین همدیگه رو بزنیم و مخاطب خاصم هی جیغ و داد و گریه. ملت دورمون اصن خیلی خفن ، بعد که پسر رو زدم با لباس خاکی برمیگردم یه لبخند نرم میزنم و میرم سمت مخاطبم. نزدیکش که میشم صدای گلوله میاد و من میوفتم رو زانوهام … نگو پسره اسلحه داشته و با سر و صورت خونی نفسای آخرو میزنه و میمیره … مخاطب خاصمم فریاد زنان میگه:”نــــــــــــــــــــــه” منم میگم : "دیدار به قیامت عزیزم” و میوفتم و جان به جان آفرین تسلیم میکنم …
خداییش حقمو خوردن ، من لایق اسکارم ، اصغر خدا ازت نگذره …

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه !!!

……………………………………………………………..

یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشم یکی با عجله سوار بشه و کارتش شارژ نداشته باشه بعد هی دنبال یکی باشه که براش کارت بزنه و بعد برسه به من ، منم دستمو بکنم تو جیبمو کارتمو در بیارم بدم بهش که کارت بکشه ، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پس نگیرم و اون داد بزنه حداقل اسمتو بگو ؟؟؟
منم محل ندمو تو عمود محو شم ! (افق دیگه جا نداره)

……………………………………………………………..

یکی از فانتزی هام اینه که راننده تاکسی باشم بعد یه مسافر سوار کنم و تو یه جای شلوغ پیادش کنم و وقتی که پیاده شد کیفش رو جا بزاره و وقتی کیف رو که میگیرم دستم یه صدای جیک جیک ازش بشنوم و وقتی که خوب نگاش کنم ببینم یه بمب توشه ، منم سریع گازش رو بگیرم خودم رو برسون به دریایی که نزدیک اون منطقست و گازشو بگیرم ماشینو با بمب پرت کنم تو دریا منم خودم قبل از اون بپرم پایین و همین که ماشین افتاد تو اب منفجر بشه و همین که بلند شدم مردم شروع کنن به دست زدن برام ؛ منم با غرور تمام تو افق به سمت اداره بیمه غیب بشم !

……………………………………………………………..


ویدیو : یکی از فانتزیام اینه که... (2)