پاراگراف کتاب (7) : ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و ...


ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.



پادشا: وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل می کند، اما به هر حال یک جستجو­گر قوی و مهم است و می بایست مرا در یافتن 2 یا 3 تعریف در مورد كتاب کمک می کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث ، رخدادها و مناسبت های ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامه های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانه­ های ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیه ای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جمله ای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم. و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه می گذرد به جای آنکه کوتاهی های گذشته ی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را می رنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****یک بار به مترسکی گفتم «لابد از ایستادن در این دشتِ خلوت خسته شده‌ای؟» گفت «لذتِ ترساندن عمیق و پایدار است، من از آن خسته نمی‌شوم.»دَمی اندیشیدم و گفتم «درست است؛ چون‌که من هم مزه این لذت را چشیده‌ام.»گفت «فقط کسانی که تن‌شان از کاه پر شده باشد این لذت را می‌شناسند.»آنگاه من از پیشِ او رفتم، و ندانستم که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردنِ من.یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد.هنگامی که باز از کنارِ او می‌گذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیرِ کلاهش لانه می‌سازند...!
پیامبر و دیوانه/ جبران خلیل جبران
پاراگراف هایی از کتاب های مذهبی , کتاب , دانلود کتاب


رعنا، فردا به خانه ام می آیی، به ساعت ۵ عصر، و من پیش از آن به گل فروشی می روم تا یک شاخه گل صورتی بخرم، صورتی رنگی که از آن بیزارم. رعنا، سالها پیش وقتی هنوز جوانی بیست ساله بودم، مادرم لحاف و تشک عروسی ام را با ساتن صورتی دوخت و موشی نمی دانم از کجا آمد و تشک را سوراخ کرد، و من از همان سوراخ پرت شدم به این شهر، به این شهر درندشت که تو در آن نشسته ای و پنج شنبه هایت را در آرزوی پیدا کردن پهلوان همه دوران ها می سوزانی...!
نازلی / رعنا زنی مرفه / منیرو روانی پورکتاب اول , خرید کتاب , شهر کتاب

باور کردن این فکر سخت است که عشق یا اندوه سند قرضه ای ست که بدون نقشه خریداری می شوند و خواهی نخواهی موعدشان سر می رسد و بدون اطلاع قبلی بازخرید می شوند تا جایشان را به هر موضوع دیگری بدهند... !
... انسان مساوی ست با حاصل جمع بدبختی هایش. ممکن است گمان برد عاقبت روزی بدبختی خسته و بی اثر می شود٬ اما آن وقت خود زمان است که سرچشمه ی بدبختی ما خواهد شد...!
... دوباره خود را در زمان میدیدم و صدای ساعت را می شنیدم. این ساعت پدربزرگ بود و هنگامی که پدرم آن را به من میداد گفت: کونتین٬ من گور همه ی امید ها و همه آرزوها را به تو می دهم .......... من این را به تو میدهم نه برای آنکه زمان را به یاد بیاوری٬ بلکه برای اینکه گاهی بتوانی لحظه ای آن را از یاد ببری٬ برای اینکه از این خیال درگذری که با کوشش برای تسخیر زمان٬ خود را از نفس بیاندازی. سپس گفت: زیرا هیچ جنگی به پیروزی نمی رسد ... صحنه ی جنگ فقط دیوانگی و نومیدی انسان را به او نشان می دهد و پیروزی چیزی نیست مگر توهم فیلسوف ها و احمق ها...!
خشم و هیاهو / ویلیام فاکنر
خرید اینترنتی کتاب , کتاب درسی , معرفی کتاب

وقتی که حرف ها تو مغز آدم جوش می زنن و تو دل آدم آتیش می ندازن ، همه گرم و گیران ولی همچین که از دهن بیرون ریخته شدن و گرمای خون ازشون گرفته شد و رفتن تو قالب کلمات ، همه سرد و یخ زده می شن ...!
غریبه ها و پسرک بومی / احمد محمود
ثبت نام کتاب درسی , هفته کتاب , نمایشگاه کتاب

نمی توانیم سر دشمنانمان دراوریم بکشد...!
... چرخ‌ها باید بی‌وقفه بگردند. اما بدون مواظبت نمی‌توانند بچرخند. این، انسان‌ها هستند که باید آن‌ها را بگردانند، انسان‌هایی که مثل چرخ روی محورش ثابت باشند، آدم‌های معتدل، آدم‌های مطیع و در خرسندی استوار...! 
... آن‌هایی که خود را تحقیرشده حس می‌کنند به‌همان اندازه می‌کوشند تا خود را تحقیرکننده بنمایانند...!
... سعی كن این مرد را بهتر بشناسی، قبل از آنكه عاشقش بشوی بیشتر با او آشنا شو. اگر از همین حالا عاشق او شده ای, هرگز او را نخواهی شناخت...!
... تمام هدف های تربیت در این خلاصه می شود : علاقه مند ساختن آدم ها به سرنوشت اجتماعی گریزناپذیرشان...!
... واقعیت این است که زندگی بسیار یکنواخت است. مردم همه مثل هم هستند، یکسان هستند، هر کس به فکر خویش است، به خصوص در مورد امور مادی. در نتیجه کاری باقی نمی‌ماند جز اینکه در خود فرو روی و غرق در رویای خود به زندگی ادامه دهی...! 
... «لنینا تو دلت نمی‌خواد آزاد باشی؟»«منظورت رو نمی‌فهمم. من که آزادم. آزادم در این که بهترین کیف‌ و گذرانها رو بکنم. امروزه‌ روز همه خوشبختند.»برنارد خندید: «"امروزه‌روز همه خوشبختند." ما اینو از سن پنج سالگی به خورد بچه‌ها می‌دیم. اما لنینا، دلت نمی‌خواست آزاد بودی که به یه طریق دیگه خوشبخت باشی؟ مثلاً به طریقه‌ خاص خودت، و نه به روش همه افراد دیگه؟»لنینا تکرار کرد: «منظورت رو نمی‌فهمم.»...!
برگرفته از کتاب "دنیای قشنگ نو" | آلدوس هاکسلی | مترجم: سعید حمدیان
فروش کتاب , کتاب های دهم , ترجمه کتاب

آنها فاتح بودند و برای فاتح بودن چیزی لازم نیست جز زور حیوانی، چیزی که داشتنش مایه‌ی فخر و مباهات نیست، چرا که زور و قدرت تو فقط تصادفی است زاییده‌ی ضعف دیگران. آنها به هرچه توانستند چنگ انداختند فقط برای آنکه همه را از آن خود کنند...!
دل تاریکی / جوزف کنراد
فروشگاه اینترنتی کتاب , روز کتاب و کتابخوانی , کتاب معرفی ایده

راستش من تصمیم گرفته بودم همه چیز را بگویم . دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس میکردم این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید...!
... به او غبطه می خوردم . من نگران قضاوت دیگران بودم و او خودش را از بند قضاوت آزاد کرده بود . من با تصویری زندگی میکردم که می خواستم دیگران از من ببینند و او بی تصویر زندگی می کرد...!
... ما ، علاوه بر صفحه ی شطرنج، در صفحه ی روزگار نیز با هم نبرد می کردیم . او مهره ای می راند به نیتی و من هم ، که وانمود می کردم نیتش را نفهمیدم ، به او هدیه ای می دادم زهراگین...!
همنوایی شبانه اركستر چوبها / رضا قاسمی
ثبت نام کتاب , جلد کتاب , کتاب و کتابخوانی

چه خنده دار است وقتی متوجه می شویم که مقتول حادثه ی رانندگی - سبقت غیر مجاز - بسیار ثروتمند بود و زن و بچه داشت. اما دلم برای آنهایی می سوزد که بی هیچ نوع ارثیه ای می میرند. بسیار وحشتناک است وقتی کسی از مرگ ما خوشحال نمی شود و فقط مردمی هستند که گریه می کنند...!
... برای این كه دیگران دوستتان داشته باشند و موفق باشید ، از خودتان بد بگویید و تصدیق كنید كه نقایص و عیوب ها و بیماری های دردناكی دارید...!
متاسفیم از ... / دینو بوتزاتی
کتاب راه , کتاب های درسی , کتاب قانون

بیشتر ما، همه‌ی عمرمثل وزغ زندگی می‌کنیم. آرام و با مهارت می‌نشینیم زیر درخت بارهنگ، تا پشه‌ای، سنجاقکی برِ ما بال بزند. صاف بیاید بنشیند روی زبان ما، تا تو هوا آن را بقاپیم‌ بعد هم ببلعیم‌اش، تمام. به همین ساده‌گی .

اما چقدر چون و چرا دارد که همیشه هم بی‌چون و چرا می‌گذرد. آخر این سنجاقک از کجا آمده بود؟ کجا داشت می‌رفت؟ شاید داشت می‌رفت با دلدارش بال بزند...!
... هی فکر و خیال. حالا یادم می‌آد همه‌ی زندگی‌ام از وقتی که آن اتفاق افتاد، گاه و بی‌گاه زده‌ام در و بیرون. آدمیزاد دلش می‌خواهد یک وقت‌هایی تنها باشد. تنها بودن معنی‌اش این نیست که هیچکس دور و بر آدم نباشد. تنها بودن یعنی اینکه مردم همه غریبه باشند و تو غریب...!
در شهرکی غریب/ شروود آندرسن
مرکز تبادل کتاب , بانک کتاب پایتخت , طراحی جلد کتاب

اگر می توانستم بروم، کجا می رفتم ،اگر می توانستم باشم، که می بودم...اگر صدایی داشتم چه می گفتم، که این را می گوید ؟ که می گوید که منم؟ به سادگی جواب دهید...همان غریبه ی همیشگی ست ،که تنها برای اوست که هستم، در قعر نیستی ام ..نیستی مان...فراموشم کن...نادیده ام بگیر...این عاقلانه ترین کار است...این چه صمیمیت نامنتظره ای ست بعد از آن چنان تنهایی، فهمیدنش آسان است، این چیزی ست که او می گوید اما نمی فهمد که من در سر او نیستم! در هیچ کجای تن فرسوده اش هم نیستم! اما من آنجا هستم! برای او آنجا هستم! با او و تمام آشفتگی هایش...می خواهد شکلی داشته باشم! مثل خودش! اما به رغم او من همه جیز هستم! و وقتی حس می کند من از هستی ام تهی ام، می خواهد از هستی او تهی باشم. حقیقت این است که به دنبالم می گردد تا بکشدم! تا من هم مثل او مرده باشم...مرده مثل همه ی زندگان...!

متن هایی برای هیچ/ ساموئل بکت
کتاب من پیش از تو , هفته کتاب و کتابخوانی , دانلود کتاب اثر مرکب

ما بیشتر به خاطر کسانی میل داریم در زندگی و کار خود موفق بشویم، که در موفقیت ما شک دارند...! 
... باز قادر است بگوید: زن های خوشگل نباید فکر کنند. و من از این که زیبا بودم خجالت می کشیدم، ترجیح می دادم زشت تر باشم ولی حق تفکربه من داده شود...!
... اشخاص ضعیف قادر نیستند طبیعت خود را تغییر دهند، تنها می توانند در مقابل اخلاق خویش از خود دفاع کنند...!
... ما خودمان را گول می زنیم و تصور می کنیم کسانی را که دوست داریم با دیگران فرق دارند...! 
... می‌دانستیم که گاهی اوقات چیز بی‌اهمیت و کوچکی برای نجات یا از بین رفتن ما کافی است، با این حال هرگز در چنین اوقاتی به هم تلفن نکردیم و با طاقت آوردن چنین شب‌ها، زندگی آموختیم. گفتم: درست است اما عاقبت همیشه خسته هستیم، می دانی، دلم می‌خواهد زندگیم را مانند بسته‌ای در دست کس دیگری بگذارم و بگویم: بیا برای من دیگر بس است حالا تو فکرش را بکن...!
دیر یا زود / آلبا دسس پدس
کتاب کودک , کتاب تست مامان , کتاب چگونه دیگران را عاشق خود کنیم

برخی آدمها هر چقدر که میلشان بیشتر باشد عمل کردن برایشان ناممکنتر میشود. بی اعتمادی به خودشان دست و پایشان را میبندد، ترس از خوش نیامدن از پا درشان میآورد؛ وانگهی، عواطف ژرف به زنان نجیب میمانند: از افشا شدن میترسند و عمری سر به زیر زندگی میکنند...!

تربیت احساسات / از گوستاو فلوبر
کتاب قلعه حیوانات , قفسه کتاب , کتاب جنگل

اگر یک کمی از خودمان بیرون بیاییم شاید بتوانیم اطرافمان،و دیگران را هم ببینیم« عزیز من، کلمات خیلی زیبا و در عین حال خیلی تو خالی هستند.می فهمی چه می خواهم بگویم، بهتر نیست که قضاوتمان را نسبت بهاشخاص، خارج از حدود دنیای مسخره کلمات تنظیم کنیم؟ »آه، او پیوسته با این فلسفه ها مرا گمراه میکرد. اندیشیدم چهمی خواهد به من بگوید. آیا دوستم دارد؟!...!

بی تفاوت / فروغ فرخزاد
کتاب های پایه دهم , کتاب خوانی , کتاب روانشناسی

میتوانی آنقدر نفس نکشی تا بمیری ، ولی مردم همچنان مثل قبل رفتار خواهند کرد...!
تاملات / مارکوس اورلیوس
خرید کتاب با تخفیف , کتاب خوب , طاقچه کتاب

من یك روز گرم تابستان، دقیقاً یك سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع كم بعدازظهر عاشق شدم. تلخى ها و زهر هجرى كه چشیدم بارها مرا به این فكر انداخت كه اگر یك دوازدهم یا یك چهاردهم مرداد بود شاید این طور نمى شد...!
... دایی جان حرف ا و را برید :_ من اگر چیزهایی که از انگلیسا دیدم برای شما بگویم شاخ در می آورید.در جنگ کازرون وقتی فرمانده ا نگلیسا شمشیرش را انداخت جلو پای من، انگار دیروز بود، گفت آفرین شما با هزارو چهارده نفر در مقابل چند رژیمان انگلیس مقاومت کردید و این در تاریخ جنگها با خط طلایی ثبت میشود ... باور کنید من دهانم باز ماند ... چون روز پیش افرادم را شمرده بودم درست هزارو چها رده نفر بودندمش قاسم به میان حرف او دوید :_ هزارو پانزده نفر_ چرا مزخرف میگویی قاسم خوب یادم هست کلنل انگلیسی گفت هزارو چها رده نفر و اتفاقا درست هزارو چها رده نفر بودیم_ والله دروغ چرا ؟ تا قبر آ آ .. ما خوب خاطرمان هست ..._ خفه میشوی قاسم یا نه ؟_ آخر آقا ما که خلاف عرض نمیکنیم. انگلیسی گفت هزارو چها رده نفر درست هم گفت، شما هم شمرده بودید هزارو پانزده نفر بودیم درست شمرده بودید ..._ قاسم چرا مهمل میگوئی...!
دائی جان ناپلئون / ایرج پزشکزاد
کتاب آشپزی , کتاب های برایان تریسی , روز کتاب

از خود گذشتگی بیشتر راه حل افرادی است که در آرزوی عشق سوزان هستند، اما چون توانائی عشق ورزی را از دست داده اند در فدا کردن زندگی خود عالی ترین درجه ی تجربه ی عشق را می بینند...!
داشتن یا بودن / اریک فروم
کتاب چگونه هر شخصی را عاشق خود کنیم , کتاب رستاخیز مردگان , کتاب صد سال تنهایی

انسان اغلب وقتیکه در لحظه اتخاذ تصمیمی قرار دارد, ناگهان دورنمای دیگری در برابر او ظاهر می شود و او را وادار به تفکر می کند، از تفکر درباره این وضع ثانوی خودداری می کند و بدون توجه به آن ندائی که در گوشش می گوید شاید اشتباه کند، خود را در آغوش تصمیم اول می اندازد...!
لایم لایت / چارلی چاپلین
طرح جلد کتاب , دانلود کتاب های برایان تریسی , هفته کتاب و کتاب خوانی

طبع آدمی طوری است که وقتی میبیند دیگری پولی گزاف و به رایگان دریافت کرد نمیتواند آن را ابراز نکند و خود را مکلف مینماید که بهرکسی میرسد آن موضوع را بگوید و بدین وسیله حسد خود را تسکین بدهد...!
خداوند الموت .حسن صباح / پل آمیر
کتاب باز انجام , کتاب رویای نیمه شب , کتاب استیو جابز

خانه‌ی من درب‌ و داغون است. سقف خراب است، مبل‌ها خرابند،صندلی‌ها خرابند، کف اتاق خراب است، دیوارها خرابند، مستراح خراب است. با این‌حال در آن زندگی می‌کنیم، چون خانه‌ی من است و از پول هم خبری نیست.مادرم می‌گوید که جهان سوم حتی همین خانه خراب هم ندارد و ما نباید ناشکری کنیم؛ جهان سوم از ما هم سومی‌تر است...!

" این‌ کتاب مجموعه‌ای است از شصت انشای دبستانی که «مارچلو د اورتا»، آموزگار یکی از دبستان‌های شهرک «آرزانو» طی ده سال و از میان تعداد بیشماری انشا انتخاب کرده است "
در آفریقا همیشه مرداد است / مارچلو دُ اورتا
دانلود کتاب باشگاه مغز , کتاب ریحانه بهشتی , کتاب خواندن

آن کس که در آرزوی بهترین چیزاست سر خورده از زندگی پیر می شود ، آن کس که همیشه مهیای بد ترین چیز است زود هنگام پیر می شود، اما آن کس که ایمان دارد جاودانه جوان می ماند...!
...ابراهبم ایمان داشت و برا ی همین زندگی ایمان داشت ، اگر ایمان او تنها برای زندگی اخروی بود بی گمان همه چیز را به دور می افکند ، تا از این جهان که به آن تعلق نداشت بیرون بشتابد...!
...ایمان دقیقاً از همان جایی آغاز می‌شود که عقل پایان می‌یابد...!
ترس و لرز/ سورن کیرکگور

کتاب زرتشت , کتاب گوگل چگونه کار می کند , پاراگراف


ویدیو : پاراگراف کتاب (7)