سفر رایگان به جهنم سبز : «سفر رایگان به مالزی»؛ این همان وعده وسوسهانگیزی ...
ماجرا از این قرار است كه قاچاقچیان برای اینكه بتوانند محمولههایشان را در كشورهای جنوب شرق آسیا و مخصوصا مالزی با قیمت گزافی به فروش برسانند، از نقشههای ناجوانمردانهای استفاده میكنند. آنها در آرایشگاهها، پاركها و... كسانی را كه رؤیای سفر به كشورهایی همچون مالزی دارند شناسایی كرده و با وعده سفر رایگان و اقامت چند روزه در هتلی مجلل، آنها را فریب میدهند. شرط قاچاقچیان اما برای این سفر رایگان، حمل چمدانهایی است كه آنها ادعا میكنند داخل آن فقط لوازم آرایشی یا برقی است.
حال آنكه در این چمدانها بستههای شیشه جاسازی شده و قربانیان بیآنكه بدانند، دست به قاچاق آنها میزدند. پروین و دخترانش ازجمله قربانیانی هستند كه در آرزوی سفر به مالزی گرفتار باندهای قاچاق موادمخدر شدند و پس از دستگیری از سوی پلیس مالزی، 3سال و 3 ماه را در شرایطی وحشتناك در زندانهای این كشور گذراندند. حالا چند روزی است كه آنها آزاد شده و به ایران برگشتهاند. پروین هنوز هم وقتی به روزهای اسارتش در زندان فكر میكند صدایش میلرزد و میگوید هرگز آن كابوسهای وحشتناك را فراموش نخواهد كرد. این زن در گفتوگو با همشهری از جزئیات ماجرایی میگوید كه باعث شد او و دخترانش گرفتار زندانهای مالزی شوند؛ به این امید كه« شاید حرفهایم باعث شود یك نفر گرفتار این باندهای نامرد نشود».
چطور شد كه خود و دخترانت سر از زندان مالزی درآوردید؟
فریب خوردیم. فریب سفر رایگان. اصلا فكرش را نمیكردیم كه سرانجام آن چه میشود. پشت پرده ماجرا 2خواهر بودند كه ما را فریب دادند. اول ما را به دمشق بردند و بعد از آنجا به مالزی كه در فرودگاه كوالالامپور گیر افتادیم.
نقش آن 2 خواهر در این ماجرا چه بود؟
اواخر سال 89در آرایشگاهی كار میكردم كه در آنجا با 2 خواهر آشنا شدم كه بهعنوان مشتری گاهی به آنجا میآمدند. مدتی گذشت و من دیگر به آن آرایشگاه نرفتم و بعد از چندماه بهصورت اتفاقی 2 خواهر را در بنگاه املاك درحالیكه دنبال خانه اجارهای میگشتند دیدم.
چون خانهام در همان حوالی بود، آنها به بهانه استفاده از سرویس بهداشتی به خانهام آمدند و در آنجا با نشان دادن عكسهایی از كشورهای خارجی مدعی شدند كه بهصورت رایگان به خارج از كشور میروند چراكه یكی از آشنایانشان از كارت سبز آنها استفاده میكند و با آن لوازم برقی، آرایشی و... به ایران میآورد و میفروشد. آنها به من و 2دخترم پیشنهاد دادند كه ما هم میتوانیم بهصورت رایگان به كشور خارجی برویم. میگفتند كه آشنایشان پول سفرشان را پرداخت میكند و در عوض آنها چمدانهای حاوی لوازم آرایشی و برقی را برایش جابهجا میكنند. راستش من قبلا چیزهایی دراین باره شنیده بودم و ترسیدم و قبول نكردم. با اینكه دخترانم خیلی اصرار كردند اما من به آن 2 خواهر كه اسمشان منصوره و محبوبه بود مشكوك بودم.
چه شد كه پیشنهادشان را قبول كردی؟
منصوره و محبوبه وقتی دیدند كه از رفتن به مالزی میترسم، پیشنهاد سفر زیارتی دادند. آنجا بود كه وسوسه شدم به این سفر بروم. آنها مدعی شدند كه بهصورت رایگان ما را به سوریه میبرند تا از آنجا لوازم كامپیوتر و لپتاپ به ایران بیاورند. وقتی شنیدم سفر زیارتی است استقبال كردم. از سوی دیگر مدعی شدند كه این سفر زیارتی با حمایت مالی یك خیر است برای همین درنگ نكردم و همراه 2 دخترم با اتوبوس راهی سوریه شدیم.
2روز در آنجا بودیم. منصوره و محبوبه هم همراهمان بودند. در آنجا منصوره به من پیشنهاد كرد كه برای انتقال قطعات كامپیوتر و لپتاپ به مالزی برویم و این كشور را هم ببینیم. من بین دو راهی گیر كرده بودم اما وقتی دیدم سفر رایگان و قرار است فقط از كارت سبز ما استفاده شود پذیرفتم. از سوریه برای ما بلیت گرفتند و ما به قطر رفتیم و از آنجا راهی مالزی شدیم.
آن 2 خواهر هم همراهتان به مالزی آمدند؟
نه آنها بازیگران خوبی بودند كه با اجرای نمایش، من و دخترانم و 3نفر دیگر را فریب دادند. در فرودگاه قطر منصوره حالش بد شد و ادعا كرد كه پایش بهشدت درد میكند. در آنجا من و 2دخترم به همراه 2زن و یك مرد بودیم كه قرار بود همه ما بهصورت رایگان به مالزی برویم. وقتی منصوره حالش خراب شد خواهرش او را با خود برد و گفت شما سوار هواپیما شوید ما در بخش اختصاصی هواپیما مینشینیم چون حال منصوره خوب نیست و باید نزدیك پزشك هواپیما باشد. به این بهانه آنها رفتند و ما سوار هواپیما شدیم. تصور میكردیم كه آنها هم سوار شدهاند اما اشتباه میكردیم. این را زمانی كه در فرودگاه كوالالامپور از هواپیما پیاده شدیم فهمیدیم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
ما در فرودگاه كوالالامپور چمدانهایمان را برداشتیم كه خارج شویم. 2 چمدان هم متعلق به منصوره و محبوبه بود كه آنها را هم برداشتیم و به سمت گیت بازرسی رفتیم. در آنجا وقتی چمدانهای 2خواهر را باز كردند داخلش پر از اسپری بود. یكی از مسئولان یك اسپری را خالی كرد و بعد از اینكه تمام شد آن را تكان داد و به همكارش اشارهای كرد و جملهای گفت كه ما متوجه نشدیم. همان لحظه چند پلیس به آنجا آمدند و همه ما را دستگیر كردند. بعدا متوجه شدیم كه داخل این اسپریها مخدر شیشه جاسازی شده است. حدود 5كیلو و 700گرم شیشه بود و ما تازه متوجه شدیم كه 2خواهر چه كلاهی سرمان گذاشتند. البته همراه ما چمدانهای بیشتری هم بود كه یكی از آنها در دمشق و دیگری در همان فرودگاه مالزی ناپدید شد كه واقعا نمیدانیم چطور ناپدید شدند.
یعنی كسی آنها را سرقت كرد؟
نمی دانیم. برخی میگویند شاید همدستان آنها كه داخل فرودگاه ما را زیرنظر داشتند در فرصتی مناسب چمدانها را دزدیدند. اما هرچه بود ما را بدبخت كردند. بهخاطر جرم نكرده زندانی شدیم آن هم در شرایط سخت تا جایی كه در زندان آرزوی مرگ میكردیم.
وضعیت غذا در زندان چطور بود؟
ما در مدتی كه آنجا بودیم حسرت داشتیم یك وعده غذای خوب بخوریم. در آنجا در ظرفهای شكسته و كثیف 2یا 3قاشق غذا به ما میدادند و اگر مجبور نبودیم آن را نمیخوردیم. ما در این مدت غذاهایی خوردیم كه حتی حیوانات ولگرد نیز حاضر به خوردن آن نبودند.
به دادگاه شكایت نكردید كه وضعیت زندان مناسب نیست؟
در این مدت ما بیش از 50بار دادگاهی شدیم. قاضی هم میدانست ما بیگناهیم. چون هیچمدركی نبود كه چمدانها متعلق به ماست. با اینكه زندانبان گفته بود كه به دادگاه شكایت نكنیم اما من به قاضی گفتم كه وضعیت زندان چگونه است. قاضی دستور پیگیری داد. روز بعد در زندان، زندانبان با بیاحترامی برایم دارویی داد و دخترم از آن استفاده كرد تا اینكه كمی بهتر شد.
آخرین جلسه دادگاهتان كی بود؟
هفتم ژانویه آخرین جلسه دادگاه ما بود كه معجزهای رخ داد و ما 6 ایرانی كه با هم دستگیر شده بودیم با حكم قاضی تبرئه شدیم. در آنجا واقعا كنسولگری و سفارت ایران و خیرین از كوچكترین تلاشی برای آزادی ما دریغ نكردند. تا اینكه بالاخره بعد از 3سال چون هیچ مدركی علیه ما نبود هر6نفرمان آزاد شدیم و به ایران برگشتیم. ما آزاد شدیم اما پس از آزادی فهمیدم كه خانوادهام نتوانستند دوری ما را تحمل كنند. پدر و مادر من و پدر یكی از زنانی كه با ما در زندان بود فوت كرده بودند و این تلخترین خبر زندگیام بود. دخترانم حالا تحت نظر روانپزشك هستند. همین كه آزاد شدیم خدا را شكر میكنم. آزادی برایمان یك رؤیای دستنیافتنی بود و حالا به آن رسیدهام و هم من و هم دخترانم از اینكه در وطن خودمان هستیم خدا را شاكرم.
همسرت كجاست؟
من سالها قبل بهخاطر اعتیاد شوهرم به موادمخدر از او جدا شدم و خودم به تنهایی بار زندگی را بهدوش كشیدم. ترشی درست میكردم و میفروختم. در آرایشگاه كار میكردم. حتی كار تزریقات هم انجام میدادم.
از آن 2خواهری كه باعث دستگیریتان شدند خبری دارید؟
این 2خواهر با شكایت خانواده ما در ایران دستگیر شدند. یكی ازآنها به اعدام و دیگری به حبس ابد محكوم شد. آنها عضو باند قاچاق شیشه بودند.
حرف آخر؟
من از دختران هموطنم میخواهم فریب افراد سودجو را نخورند. خصوصا دختران جوان و كمسنوسال كه رؤیای تفریح در خارج از كشور را دارند. در زندان مالزی دختران جوان ایرانی هستند كه مثل ما فریب خوردند و حالا حكم اعدامشان صادر شده و تنها یك آرزو دارند؛ اینكه به وطنشان ایران بازگردند.
وضعیت زندان چگونه بود؟
هنوز وقتی یاد آن 3سالی كه زندانی بودم میافتم بدنم میلرزد. در آنجا امكانات بهداشتی نبود. در زندان آب نبود. همه جا كثیف بود. برای همین تمام بدن ما زخم شده بود. گوش دخترم عفونت كرده بود و آنها حتی دارو به ما نمیدادند. میگفتند دارو حكم طلا دارد و خیلی گران است. زندانبانها حتی ما را تهدید میكردند تا به قاضی پروندهمان شكایت نكنیم. در آنجا زندانیان مارمولك میگرفتند سر و دمش را میزدند و بعد مارمولك را میخوردند. میگفتند پادزهر است و زخمها را خوب میكند. اما من واقعا جرأت نكردم مارمولك بخورم. ما مجبور بودیم در آن جهنم باشیم بدون اینكه خلافی كرده باشیم.
زندانیان قدیمی میگفتند باید روی زخمهایتان نمك بپاشید یا مارمولك بخورید تا بر اثر این زخمهای پوستی نمیرید. در زندانی كه ما بودیم 2دختر ایرانی كه مثل ما گرفتار باندهای قاچاق شده بودند حضور داشتند. یكی از آنها ندا بود كه او را با 5كیلو متآمفتامین گرفته بودند و به اعدام محكوم شده بود. شاید باورتان نشود اما خیلی از زنان و دخترانی كه آنجا بودند به زندانبانهای مالزی و یا زندانیان قدیمی پول میدادند كه برایشان مارمولك شكار كنند تا زخمهایشان خوب شود. داخل هر سلول 7یا 8نفر بودیم. دستشویی و حمام داخل سلول بود بدون در و پوشش. هر چند روز یكبار یك سطل آب به ما میدادند كه همه ما باید با همان یك سطل حمام میكردیم. برای همین همه ما دچار بیماریهای پوستی شدیم.
اخبار حوادث - همشهری
ویدیو : سفر رایگان به جهنم سبز