خارج رفتن کلاس داره! : ما می گوییم خارج رفتن کلاس دارد. شما می گویید نه؟ یک ...


ما می گوییم خارج رفتن کلاس دارد. شما می گویید نه؟ یک نگاه به دور و اطرافتان بیندازید. چقدر آدم های خارج رفته را تحویل می گیرند؟ وقتی در یک مهمانی کسی را اینطور معرفی می کنند که از آمریکا، آلمان یا حتی مالزی آمده است، چقدر توجه ها جلب او می شود؟



مجله چلچراغ:
 ما می گوییم خارج رفتن کلاس دارد. شما می گویید نه؟ یک نگاه به دور و اطرافتان بیندازید. چقدر آدم های خارج رفته را تحویل می گیرند؟ وقتی در یک مهمانی کسی را اینطور معرفی می کنند که از آمریکا، آلمان، فرانسه، لندن یا حتی مالزی آمده است، چقدر توجه ها جلب او می شود؟ چند نفر دور او جمع می شوند، سوال های عجیب و غریب می پرسند و با اشتیاق و شگفتی به صحبت هایش گوش می دهند؟ چند نفر در ذهن خود این گمان را می بردند که یارو آدم حسابی است؟ بدون اینکه بدانند در خارج کشور چه می کرده، درس خوانده یا نخوانده و ... از طرف دیگر هم مهاجراتی ذوق زده داریم. مثل همان هایی که در شبکه های ماهواره ای مقابل دوربین برایمان استارتر و تیرامیسو درست می کنند و گاهی یادشان می رود که به جای CREAM بگویند خامه! همان هایی که وقتی پای صحبتشان می نشینی، معلوم می شود سه، چهار سال بیشتر نیست که پایشان به این طرف آب باز شده. چه اتفاقی افتاده است که آنها کشورشان را ترک کرده اند؟ چرا وقتی کسی برمی گردد، فارغ از اینکه چه تجربه هایی کسب کرده و چه توشه ای با خودش آورده، برای ما فرد مهمی تلقی می شود؟ در ادامه سه روایت از سه جوان مهاجر داریم که در گفتگو با اسماعیل قدیمی، دکتر علوم ارتباطات اجتماعی، علل و چگونگی رخداد آنها را بررسی کرده ایم.

روایت اول

سارا، ترم دوم دانشگاه تصمیم می گیرد تا تحصیلاتش را در خارج کشور ادامه دهد. او به لندن می رود و در یکی از کالج های آنجا مشغول به خواندن زبان انگلیسی می شود. اما این سبک زندگی، شش ماه بیشتر دوام نمی آورد و او با وجود موفقیت در آزمون های کالج، تصمیم می گیرد بار و بنه اش را جمع کند و برگردد. مشکل اصلی سارا، همان پدیده رایج Home sick یا دلتنگی برای دیار و خانه و افسردگی بود که خیلی از اطرافیانش هم به آن دچار بودند، اما رویشان نمی شد به آن اعتراف کنند و بخواهند برگردند. آنها خیلی به سارا افتخار می کردند و به اومی گفتند که کار شجاعانه ای می کند. سارا هم بعد از بازگشت مدت ها مشغول پاسخگویی به سوال های اطرافیانش بود؛ اطرافیانی که این اقدام او را غیرعاقلانه وسطحی می پنداشتند. انگار او به همه خوشی ها و بهترین ها پشت پا زده و فرد بی لیاقت و ناشکری است که اروپا را رها کرده و به ایران برگشته است!

رفتن به خارج , پاگیری بچه های کلاس اول برای رفتن به مدرسه , رفتن به خارج با دوست پسر

روایت دوم

شیما، 22 ساله است و از سال پیش دانشگاهی به فکر خروج از کشور بود. به همین خاطر در سال کنکور خیلی هم به خودش سخت نگرفت و برایش مهم نبود قبول بشود یا نه که قبول هم نشد و بلافاصله در تابستان همان سال به نیویورک مهاجرت کرد. با گذشت سه سال، هنوز موفق به قبولی در دانشگاه نشده است و همچنان در کلاس های متفرقه آموزشی شرکت می کند. از عکس های پروفایل فیس بوکش هم معلوم است اوقات زیادی را در مکان های تفریحی و ساحل ها می گذراند.

در میان صحبت هایمان عموما به جای چون می گوید بیکاز (Because) و هالیدی (Holiday) نقش بسیار مهمی را در زندگی اش ایفا می کند! شیما دوست ندارد به ایران بازگردد و تقریبا با همه دوستانش در ایران هم قطع رابطه کرده است. او دوستان جدیدی در نیویورک پیدا کرده که هالیدی های هیجان انگیزی را برایش رقم می زنند!

روایت سوم

از وقتی با او آشنا شدم، در حال تحقیق و تفحص درباره دانشگاه های اروپایی برای ادامه تحصیل بود. سال اول دانشگاه بودیم و من فکر می کردم اینطور که گازش را گرفته، به سال دوم نرسیده، رفته است اما با گذشت چهار سال، هنوز اینجاست و هنوز هم که پای صحبت هایش می نشینی، در جریان جدیدترین اخبار آن ور آب است. یعنی خبر دارد که دو پوند شهریه های دانشگاه های اروپایی کم و زیاد شده، یا فلان تظاهرات صورت گرفته، یا حال و هوای پیشواز کریسمس چطور است. اما خبر ندارد - یا شاید برایش مهم نیست - که رئیس دانشگاهمان عوض شده، یا فلان جشن و سخنرانی در راه است و چند هفته پیش که دو روز تعطیل بود، به خاطر تاسوعا و عاشورا بوده است! در کل که انگار در عالم دیگری سیر می کند و اگر محدودیت مالی خانواده دست و پایش را نبسته بود، تا الان اینجا نمانده بود.

«عدم بازتولید ارزش های فرهنگی و اختلال در نظام ارزشی فرد» (روایت دوم و سوم)

در کشور ما، ارزش های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی به خوبی بین نسل ها منتقل نمی شود. به این معنی که چه خانواده ها، چه نهادهای آموزشی از جمله آموزش و پرورش و دانشگاه ها و چه رسانه ها مانند صدا و سیما، نتوانسته اند این ارزش ها را به خوبی به نسل جوان بشناسانند. سهم رسانه ملی به عنوان بازوی تبلیغاتی کشور، در این نارسایی بسیار قابل توجه است. رسانه ای که در این سال ها با وجود تمام تلاش ها، نتوانسته در انتقال مفاهیم و ارزش ها مانند میهن پرستی، فرهنگ ایرانی - اسلامی، شهادت و ... موفق عمل کند و استفاده از کلیشه ها، سد بزرگی بر سر راه رسیدن به اهدافش بوده.

در شرایطی که حس میهن پرستی به درستی به کسی معرفی نشده و این احساس در او شکل نگرفته، طبیعی است که فرد دچار نوعی بی تفاوتی نسبت به کشور خود می شود. چیزی که باعث می شود با افزایش مشکلات، فرد زندگی در کشور خود را غیرممکن بداند، به راحتی آن را رها کرده و راهی کشوری دیگر شود.

در این شرایط بعد از مهاجرت، فرد به سادگی جذب فرهنگ سامان یافته و منسجم کشور مقصد شده و رفتارش نیز تغییر می کند. به این ترتیب، فرهنگ غربی، جای خود را در دل مردم به عنوان فرهنگ والا و برجسته باز می کند.

«قدرت رسانه های کشورهای توسعه یافته (مهاجر پذیر)» (روایت سوم)

کشورهای توسعه یافته نیاز بیشتری به نیروی کار متخصص دارند و طبیعی است که قدر آنها را هم بیشتر می دانند. به همین خاطر برنامه های دقیقی برای جذب نیرو از کشورهای دیگر تدوین می کنند که این وسط نقش رسانه ها، برای تبلیغ کشور، امکانات و مزایای آن بسیار مهم است. دکتر قدیمی معتقد است کشورهای توسعه یافته با برنامه های تبلیغاتی درست و تاثیر گذار، اوضاع وشرایط زندگی در کشورشان را از همه لحاظ خوب و مطلوب جلوه می دهند و تا حد ممکن عیب های خود را می پوشانند.

البته این تصاویر خیلی هم خلاف واقع نیست. چون ایران کشوری در حال توسعه است و مسلما در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، جذابیت های کمتری دارد. اما با اینحال آنها گزینه های خوبی را پیش روی نیروهای متخصصی که بخواهند به کشورشان مهاجرت کنند، می گذارند. بسیاری از این رسانه ها، در سیاه نمایی و بزرگنمایی مشکلات و کمبودهای کشورهای در حال توسعه هم کوشا هستند. به همین خاطر در ذهن بسیاری از مردم، کشورهای اروپایی و آمریکایی، به عنوان منبع مهمی از فرصت ها شناخته می شود.

«ضعف در اقناع افکار عمومی» (روایت دوم و سوم)

رسانه های قدرتمند که اکثرا متعلق به کشورهای توسعه یافته هستند، در راضی نگه داشتن و اقناع افکار عمومی، بسیار موفق عمل می کنند. رسانه ملی ما اما از عهده انجام چنین کاری به درستی برنیامده! نمونه های بسیاری از جمله انتخابات 88، بهار عربی، وقایع سوریه و حتی انتخابات 92 هستند که رسانه ملی در سیر حوادث و جریانات از مردم عقب افتاده و نتوانسته به سوال های آنها پاسخ دهد، آنها را راضی کند و آینه تمام نمایی برای همه مردم باشد.

نیاز به دانستن و آگاهی اما همیشه در مردم وجوددارد. چنین نیازی مردم را به سمت رسانه های قدرتمند کشورهای خارجی می کشاند که هدفی غیر از آنچه که در داخل دنبال می شود، دارند. طبیعی است که این رسانه ها هم تابع سیاست های فرهنگی کشور خود باشند و فرهنگ خود را به دنیا عرضه کنند. در چنین شرایطی کسی که ضرر می کند، کشورهای جهان سومی از جمله ایران هستندکه در نبود رسانه های قدرتمند، مردم آنها جذب رسانه های خارجی شده وتحت تاثیر آنها قرار می گیرند.

«مشکلات و نابسامانی های داخل کشور» (هر سه روایت)

یک نگاه به خودتان بیندازید! احتمالا شما هم جزو خیل کسانی باشید که جایی در گوشه و کنار ذهنشان فکر مهاجرت وجود داشته. دلیل شکل گرفتن چنین فکری چه بوده؟! از موارد خاص که بگذریم، آیا کسی که عزم مهاجرت می کند، دلیلی جز ناامیدی از بهبود شرایط داخلی دارد؟!

از موارد خاص که بگذریم، آیا کسی که عزم مهاجرت می کند، دلیلی جز ناامیدی از بهبود شرایط داخلی دارد؟! آمارها می گویند که جواب این سوال، قهرا منفی است! زیرا در دو دهه 60 و اواخر سال 80 که شرایط سیاسی وداخلی ایران نامناسب و بسته بود، آمار مهاجرت نیز به شکل قابل ملاحظه ای افزایش پیدا کرد.

کسی که شرایط محل زندگی اش را سخت و آن را مانع رسیدن به اهدافش می بیند، راه مهاجرت در پیش می گیرد. این دقیقا همان چیزی است که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده: «ان الذین توفاهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالو کنا مستضعفین فی الارض، قالو الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها...» (سوره نساء، آیه 92)

روایت آخر

امیر، در رشته مهندسی برق، از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و طبق برنامه ای که چیده بود، برای ادامه تحصیل در همین رشته، به یکی از دانشگاه های خوب در کانادا رفت و توانست برای ادامه تحصیل بورسیه هم بگیرد. امیر، حالا که دانشجوی دکتری است، موفق شده به عنوان استادیار در دانشگاه مشغول به کار شود و فرصت خوبی برای پیشرفت به دست آورده است. او دورادور پروژه هایی را در تهران دنبال می کند و قصد دارد بعد از اتمام تحصیل، مدتی به تهران برگردد تا ساز و کار کارگاهی متشکل از دوستان جدید و قدیمی اش را آماده کند و سپس تصمیم بگیرد که کجا زندگی کند.

امثال امیر کم نیستند اما کسانی مانند او در میان خیل مهاجران به خارج از کشور، در اقلیت قرار دارند. همانطورکه در همه جای جهان نخبه ها در اقلیت هستند. درست است که ایران بالاترین میزان فرار مغزها را در جهان دارد، اما مهاجرت و پدیده فرار مغزها، دو موضوع جدا از یکدیگر هستند.

هر کسی از کشور مهاجرت کرده، نخبه نیست. قبول ندارید؟ نگاهی به اکثریت شرکت کنندگان در مسابقه های شبکه «من و تو» از جمله بفرمایید شام بیندازید، به تحقیق دستگریتان می شود.

نگاهی مختصر به ایرانیان مقیم آمریکا

به دست اقلیت؛ به نام اکثریت

داستان ساده است. ایران بالاترین نرخ فرار مغزها را در کل دنیا دارد و آمار بسیار بالایی در مهاجرت به خارج از کشور می روند، نخبه هستند؟ آیا همه آنها در خارج از کشور در حال افتخارآفرینی هستند؟ بیایید نگاه مختصری به این مسئله بیندازیم و شرایط ایرانیان مقیم آمریکا (به عنوان کشوری که مقصد اصلی عالی ترین نخبه های ایرانی بوده) را بررسی کنیم.

طبق سرشماری رسمی که در سال 2000 در کشور آمریکا صورت گرفت، تعداد ایرانیان حاضر در این کشور معادل 338 هزار نفر بود. این عدد شامل جمعیتی است که به طور داوطلبانه خود را ایرانی معرفی کرده اند. حوادث یازدهم سپتامبر 2001 اما شرایط را برای ایرانیان تا حدودی تغییر داد. بعد از آن بود که جرج بوش، بی شرمانه ایران را در محور شرارت قرار داد و با اتهامی بی اساس مبنی بر حمایت ایران از القاعده و تروریسم، کار را برای ایرانیان مقیم آمریکا سخت کرد. طوری که ایرانیان ترجیح می دادند ملیت و هویت اصلی شان را برای دوری از نگاه بدبینانه آمریکایی ها مخفی نگه دارند.

در سرشماری سال 2010 آمریکا، تعداد ایرانیان حاضر در این کشور به 289 هزار و 485 نفر کاهش پیدا کرد حال آنکه دفتر حافظ منافع ایران در آمریکا اعلام کرده که بیش از 900 هزار پرونده گذرنامه از ایرانیان مقیم آمریکا در اختیار دارد «شورای ملی ایرانیان آمریکا» هم جمعیت ایرانیان مقیم این کشور را بیش از یک میلیون نفر ارزیابی می کند.

کالیفرنیا، ایالت محبوب ایرانی هاست. جایی که طبق آمار رسمی حدود 160 هزار نفر ایرانی در آنجا زندگی می کنند و 0.45 درصد جمعیت آن را تشکیل می دهند. ایرانی ها بین 67 گروه مهاجر در آمریکا، تحصیل کرده ترین مهاجران به حساب می آیند.

طی تحقیقی که دانشگاه ماساچوست (MIT) انجام داده، بیشتر از 25 درصد ایرانیان حاضر در آمریکا، مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا دارند. 500 استاد برجسته ایرانی در دانشگاه های آمریکا در حال تدریس هستند و به گفته واشنگتن پست، هفت هزار دانشجوی ایرانی در میان یک میلیون و دویست هزار دانشجوی کشور آمریکا وجوددارند. 20 درصد ایرانیان آمریکا درآمدی بیش از میانگین ملی درآمد خانوار در آمریکا دارند.

در تحقیقی که توسط موسسه Fortune در مورد 500 شرکت بزرگ و عمده آمریکایی از جمله جنرال الکتریک، AT & T، وریزون، اینتل، سیکو، موتورولا، اوراکل، لوسنت تکنولوژی، نورتل نت ورک و eBay صورت گرفته، 50 نفر ایرانی در سمت های ارشدمدیریتی آنها حضور دارند. کسانی که ارزش دارایی هایشان بیش از 200 میلیون دلار ارزیابی می شود.

شاید سازمان فضایی آمریکا (ناسا) ویژه ترین معبدی باشد که روح پراستعداد ایرانی در آن حلول کرده. حرف های زیادی در مورد تعداد کارکنان ایرانی حاضر در این سازمان هست، که البته هیچ کدام معتبر نیستند. طبق این صحبت ها، تعداد ایرانی ها از 70 تا 400 نفر تفاوت می کند. در حالی که تعداد کل کارمندان ناسا چیزی در حدود 19 هزار نفر است! بعضا گفته می شود که 43 درصد از دانشمندان ناسا ایرانی هستند اما تنها یک جستجوی مختصر کافی است تا مشابه این ادعا (و چه بسا شدیدتر از آن) را از سوی مردممصر، چین، پاکستان، هند و ... نیز بشنوید.

وضعیت ایرانیان مقیم آمریکا خیره کننده است. از نظر تحصیلی، شغلی، اقتصادی و ... ایرانیان وضعیت خوبی دارند اما نکته ظریفی این میان وجود دارد. این افتخاراتی که توسط ایرانیان در آمریکا (و دیگر کشورها) ثبت شده، توسط چند درصد از آنها انجام شده؟! تازه این آمار مربوط می شود به کشوری که نخبه ترین نیروهای انسانی ایران، به آنجا مهاجرت کرده اند. با تمام اینها، در نهایت حدود یک پنجم ایرانی ها، دارای چنین افتخاراتی هستند و باقی آنها، مردمی عادی هستند که صرفا مکان زندگی شان را به علل گوناگون تغییر داده اند.

شاید این مختصر آمار (و البته بسیار آمار و ارقام دیگری که جای آنها در این نوشته نیست) این واقعیت را نمایان کنند که مهاجرت و فرار مغزها دو پدیده جداگانه هستند. شاید این را ببینیم که هر کسی که از ایران رفت، لزوما فرار مغزها صورت نگرفته. اینکه هر کسی که خارج از کشور زندگی می کند، لزوما نخبه نیست.


ویدیو : خارج رفتن کلاس داره!