تلاوت الهیکم التکاثر هشدار از غفلتزدگیها : تلاوت الهیکم التکاثرهشدار از غفلتزدگیها ...
تلاوت الهیکم التکاثر هشدار از غفلتزدگیها شگفتا چه مقصد بسیار دوری، و چه زیارت کنندگان بیخبری! و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آنها که سخت مایه عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر میفروشند، آیا به گورهای پدران خویش مینازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفتهاند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت؟ آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند عاقلانهتر است تا آنان را وسیله فخرفروشی قرار دهند. اما بدنها با دیدههای کمسو نگریستند، و با کوتهبینی در امواج نادانی فرو رفتهاند، اگر حال آنان را از ورای خانههای ویران، و سرزمینهای خالی از زندگان میپرسیدند، هرآینه میگفتند: (آنان با گمراهی در زمین فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنبالهروی آنان شدید.) بر روی کاسههای سر آنها راه میروید. و بر روی جسدهایشان زراعت میکنید؟ و آنچه بجا گذاشتهاند میخورید، و در خانههای ویران آنها مسکن گرفتید، و روزگاری که میان آنها و شماست بر شما زاری میکند، آنها پیش از شما بکام مرگ فرو رفتند، و زودتر از شما به آبشخورتان رسیدند. شرح حالات رفتگان آنها دارای عزت پایدار، و درجات والای افتخار، پادشاهان حاکم، یا رعیت سرفراز بودند که سرانجام راه به ژرفای برزخ پیمودند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهای آنان خورد، و از خون آنان نوشید. پس در شکاف گورها بیجان و بدون رشد پنهان ماندهاند. نه از دگرگونیها اندوهناک، و نه از زلزلهها ترسناک، و نه از فریادهای سخت هراسناکند، غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمیکشد، و حاضرانی که حضور نمییابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر الفتی داشتند و جدا گردیدند. اگر یادشان فراموش شد، یا دیارشان ساکت شد، برای درازی زمان و دوری مکان نیست، بلکه کاسه مرگ نوشیدند، گویا بودند و گنگ شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفتهاند. همسایگانی که با یکدیگر انس نمیگیرند، دوستانی که به دیدار یکدیگر نمیروند، پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است، با اینکه در یک جا گرد آمدند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبحگاهی میشناسند، و نه برای روز شامگاهی، شب، یا روزی که به سفر مرگ رفتهاند برای آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناکتر از آنچه میترسیدند یافتند، و نشانههای آن را بزرگتر از آن چه میپنداشتند مشاهده کردند، و برای رسیدن به بهشت یا جهنم تا قرارگاه اصلیشان مهلت داده شدند، و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد، اگر میخواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز میشد. حال اگر آثارشان نابود شد، و اخبارشان فراموش، اما چشمهای عبرتبین، آنها را مینگرد، و گوش جان اخبارشان را میشنود، که با زبان دیگری با ما حرف میزنند و میگویند: پیام مردگان! چهرههای زیبا پژمرده، بدنهای نازپرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشاندهایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث میبریم. خانههای خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیباییهای اندام ما را نابود، و نشانههای چهرههای ما را دگرگون کرده است، اقامت ما در این خانههای وحشتزا طولانیشده، نه از مشکلات رهایی یافته، و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد. مردم! اگر آنها را در اندیشه خود بیاورید، یا پردهها کنار رود، مردگان را در حالتی مینگرید که حشرات گوشهایشان را خورده، چشمهایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبانهایی که با سرعت و فصاحت سخن میگفتند پاره پارهشده، قلبها در سینهها پس از بیداری به خاموشی گرایید، و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازهای آشکار شد، و آنها را زشت گردانید، و راه آفتزدگی بر اجسادشان گشوده شد، همه تسلیمشده، نه دستی برای دفاع، و نه قلبی برای زاری دارند. و آنان را میبینی که دلهای خسته از اندوه، و چشمهای پرشده از خاشاک دارند، در حالات اندوهناک آنها دگرگونی ایجاد نمیشود و سختیهای آنان برطرف نمیگردد. عبرت از گذشتگان آه! زمین چقدر اجساد عزیزان خوش سیما را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند، و در آغوش نعمتها پرورانده شدند بکام خویش فرو برد، آنان که میخواستند با شادی غمها را از دل برون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمیها، صفای عیش خود را بر هم نزنند، دنیا به آنها و آنها به دنیا میخندیدند، و در سایه خوشگذرانی غفلتزا، بیخبر بودند که روزگار با خارهای مصیبتزا آنها را درهم کوبید و گذشت روزگار تواناییشان را گرفت، مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصههای پنهانی که خیال آن را نمیکردند در جانشان راه یافت، در حالی که با سلامتی انس داشتند انواع بیماریها در پیکرشان، پدید آمد، و هراسناک به اطبا، که آموزش دادند گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی درمان کنند روی آوردند که بینتیجه بود زیرا، داروی سردی، گرمی را علاج نکرد، و آنچه برای گرمی بکار بردند، سردی را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط مزاج را به اعتدال نیاورد، جز آنکه آن بیماری را فزونی داد، تا آنجا که درمان کنند، خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بیماریها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسشکنندگان درماندند، و درباره همان خبر حزنآوری که از او پنهان میداشتند در حضورش به گفتگو پرداختند. سختیهای لحظه مرگ یکی میگفت تا لحظه مرگ بیمار است، دیگری در آرزوی شفا یافتن بود، و سومی خاندانش را به شکیبایی در مرگش دعوت میکرد، و گذشتگان رابه یاد میآورد، در آنحال که در آستانه مرگ، و ترک دنیا، و جدایی با دوستان بود که ناگهان اندوهی سخت به او روی آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکی گرایید، چه مطالب مهمی را میبایست بگوید که زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناکی را میشنید و خود را به کری میزد، از شخص بزرگی که احترامش را نگه میداشت، یا فرد کوچکی که به او ترحم میکرد، همانا مرگ سختیهایی دارد که هراسانگیز و وصف ناشدنی است، و برتر از آن است که عقلهای اهل دنیا آن را درک کند. |
ویدیو : تلاوت الهیکم التکاثر هشدار از غفلتزدگیها