با امیدواهی كسی‌را نمی‌توان امیدوار كرد : از خودم بودن ابایی ندارم. باران كوثری ...



علیرضا امیدوار , توان , جملات امیدوار کننده

از خودم بودن ابایی ندارم.

باران كوثری فرزند جهانگیر كوثری و رخشان بنی‌اعتماد است. روی این نكته تاكید می‌كند كه از این بابت خوشحال است و می‌گوید به داشتن چنین پدر و مادری افتخار می‌كند و هیچ اصراری هم برای بیرون رفتن از زیر سایه آنها ندارد.

 

با این حال این پیوند خانوادگی با سینما حتی در آخرین سیمرغی هم كه گرفت برایش حاشیه‌هایی به همراه داشت. اما او نشان داد كه بی‌توجه به این حواشی راه خودش را می‌رود.

 

از نخستین سیمرغی كه برای فیلم «خون‌بازی» ساخته مادرش، رخشان بنی‌اعتماد گرفت تا سیمرغ دوم كه برای «كوچه بی‌نام» ساخته هاتف علیمردانی دریافت كرد، كارنامه كاری او بازیگری را معرفی می‌كند كه نگاه تجربه‌گرایی دارد.

 

كوثری همچنین جزو كسانی بود كه از سینما وارد تئاتر شد و البته با وجود همه حرف و حدیث‌هایی كه پیرامون حضورش به عنوان یك ستاره سینما در تئاتر وجود داشت، خیلی زود توانایی خودش را به عنوان بازیگر تئاتر نیز نشان داد.

 

حضوری كه به گفته خودش با خوش‌شانسی همراه بود و در عرصه تئاتر تجربه كاری در كنار كسانی چون محمد یعقوبی و محمد رضایی راد را برای او به همراه داشت.

 

اگر در كارنامه سینمایی‌اش آثاری چون«خون‌بازی»، «عصبانی نیستم»، «كوچه بی‌نام»، «قصه‌ها» و...
 وجود دارد كارنامه كاری او در تئاتر هم قابل تامل است: «هم‌هوایی»، «خشكسالی و دروغ» و «زمستان ٦٦» از آن جمله‌اند.

 

كوثری در آخرین فعالیت تئاتری‌اش به عنوان بازیگر در نمایش «شب آوازهایش را می‌خواند» به كارگردانی رضا گوران به صحنه رفت و البته در جشنواره فجر امسال هم با «لانتوری» و «هفت‌ماهگی» حضور خواهد داشت.

 

در این گفت‌وگو باران كوثری از تجربه‌های بازیگری‌اش در سینما و تئاتر و البته حواشی همیشگی صحبت كرده است؛  بازیگری كه به گفته خودش هیچ دوره بازیگری را نگذرانده  است.

 در نمایش «شب آوازهایش را می‌خواند» شما شخصیت زنی را بازی می‌كردید كه رفتارهای چندان بهنجاری ندارد با این همه همدلی مخاطب را با خود داشت. رسیدن به این نقطه مرزی سخت بود؟
طبیعتا خیلی سخت بود. واقعیت این است كه خود نمایشنامه ما را به این سمت می‌برد اما باز هم برای بازیگر كار سختی است.

 

نمایش درباره شرایط است. شرایطی كه یك نفر را به سمت خیانت سوق می‌دهد، یكی را به سمت مرگ و... اما اجرای این روی صحنه كار ساده‌ای نیست. به ویژه با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی ما بیش از پیش هم سخت می‌شود. چون شما باید تماشاگر را مجبور به همراهی با زنی كنید كه تن به خیانت داده.

 

خوشبختانه رضا گوران كارگردانی است كه بازی را خیلی خوب می‌شناسد و مهم‌ترین نكته این است كه می‌تواندبرای رسیدن به چیزی كه می‌خواهد به شما راه‌حل‌های خوبی نشان دهد. یعنی فقط این نیست كه بداند چه می‌خواهد بلكه راه رسیدن به آنچه می‌خواهد را هم می‌داند.

 

ضمن اینكه میزانسن هم طوری طراحی شده كه ما بیشتر با زن همراه شویم. انگار مدام دارد به این مرد محبت می‌كند، عاطفه خرج این زندگی می‌كند اما جوابی نمی‌گیرد ولی باز در كنار همه اینها بازی سختی بود و من هنوز هم استرس این را دارم!
  به هزار و یك دلیل می‌توان از شما سوالات فرامتنی پرسید! در همین حرف‌های قبلی شما هم مدام دارید به شرایط اجتماعی ارجاع می‌دهید. به نظر شما «شب آوازهایش را می‌خواند»

 

یك نمایش فمینیستی است؟
من خودم نگران عكس‌العمل دوستانی بودم كه چنین دغدغه‌هایی دارند! چون فكر می‌كردم نكند ما داریم زن را ضعیف نشان می‌دهیم كه تاب تحمل شرایط را ندارد. نه، من فكر نمی‌كنم این اثر فمینیستی باشد.

 

به نظرم اثر مدرنی است. به این لحاظ كه هجوم شرایط بر آدم‌ها شاكله اصلی نمایش را می‌سازد. شرایطی كه مستقیما ممكن است به هیچ كدام از ما مربوط نباشد اما بر شرایط همه ما تاثیر می‌گذارد. نه ! به نظرم اصلا فمینیستی نیست!


   نمایش چندان امیدوارانه‌ نیست. این هم به دلیل مدرن بودن است؟!
برای این می‌گویم مدرن است كه ممكن است این بخش چندان انتخاب شخصی من نباشد اما در این نمایش امیدواری جایی ندارد.بله! فكر می‌كنم متاسفانه امید جای چندانی در این نمایش ندارد.

 

اما به نظرم نمایشی ناامید‌كننده‌ای نیست. معتقد به این نیستم كه نشان دادن ناامیدی، ناامیدی می‌آورد. به همان اندازه هم نشان دادن امید واهی منجر به امید نمی‌شود.

 

بحثی كه در سینما هم داشتیم، كه دولت تدبیرو امید خیلی هم خوب است و ما بهش احتیاج داریم اما منظور از نشان دادن امید چیست و با چه هدفی؟! كه مردم امیدوار شوند؟! نه! با نشان دادن امید الكی نمی‌شود كسی را امیدوار كرد. اتفاقا به نظرم می‌شود با نشان دادن واقعیات آدم‌ها را متوجه شرایط‌شان كرد و آینه‌ای جلوشان گذاشت كه خودشان و آنچه پشت سرشان رخ داده را بهتر ببینند.


  باران كوثری جزو هنرمندانی است كه توانست خودش را از زیر سایه نام‌های بزرگ بیرون بكشد و به عنوان یك شخصیت مستقل معرفی كند. خیلی سخت بود؟ چون حتی همین اواخر هم‌چنین   اظهارنظرهایی گفته شد.


من حرفم این است كه اصلا بگویند! من از اول برخوردم با این ماجرا این‌طور بوده كه بله ! من جزو معدود كسانی هستم كه پدرو مادرم در این رشته بودند و در هر مصاحبه‌ای و روی هر صحنه‌ای كه جایزه گرفتم خودم دوباره این را یادآوری و تاكید كردم كه افتخار زندگی من این است كه زیر سایه این دو اسم زندگی ‌می‌كنم! چرا باید خودم، خودم را از زیر این سایه بیرون بیاورم.
  نه! زیر سایه بودن كه بد نیست. اما بحث این است كه كیفیت كار خود شما معرف شماست.

 

هیچ‌وقت این سختی را حس كردید؟! صادقانه!
بله! می‌گویم كجا! اینكه مرا دیرتر جدی گرفتند. در حالی كه معتقدم به لحاظ كیفی خیلی دور از بقیه نبودم.

 

شاید بهتر نبودم. مثلا در بیست‌ویكی، دوسالگی كیفیت بازی‌ام خیلی دور از بقیه نبود اما من دیرتر جدی گرفته شدم. حتی بعد از آنكه برای خون‌بازی و روز سوم جایزه گرفتم. مشكلی كه اتفاقا من در تئاتر كمتر داشتم.


  در حالی كه شما از سینما وارد تئاتر شدید!
 برای اینكه در این روند خودم توانستم خودم را بشناسانم. خیلی‌ها بودند كه از دانشگاه پدر و مادرم مرا ندیده بودند.

 

خیلی‌ها برخورد نزدیك نداشتند. خیلی از تئاتری‌های جوان‌تر بودند كه من باعث آشنایی‌شان با خانواده‌ام بودم. برای همین در تئاتر من از اول جدی‌تر گرفته می‌شدم. اما این سختی! بله! من این سختی را حس كردم. به همین دلیلی كه گفتم.

 

اما واقعیت این است كه سختی به چشمم نیامد. برای آنكه نكات مثبت و با ارزش و بی‌نظیر داشتن چنین خانواده‌ای برایم خیلی بیشتر بود.


  شاید اگر بخواهیم صادق باشیم یكی از چیزهایی كه كمك كرد تا شما به قول خودتان جدی گرفته شوید حضور شما در تئاتر بود.

 

به این معنا كه تئاتر بی‌رحم‌تر از سینماست. سینما می‌تواند دست‌كم در كوتاه‌مدت حتی ناتوانی را هم به نوعی مخفی كند. اما در تئاتر این‌گونه نیست...


امیدوارم و ضمن اینكه به خودم هم كمك كرد. نه اینكه هدف مهم‌تر من سینما باشد كه مثلا بیایم از تئاتر برداشت كنم برای سینما. تئاتر برای من تبدیل به یك نیاز شده است. در ١٠ سال اخیر حداقل من سالی یك تئاتر كار كرده‌ام!


  چرا چنین نیازی را حس می‌كنید؟
نیاز به این معنا كه تجربه‌ای است كه هیچ جای دیگر به دست نمی‌آید. مثل خود بازیگری. خیلی تجربه نابی است.

 

من تجربه روی صحنه رفتن را با هیچ چیز دیگری نمی‌توانم مقایسه كنم. نمی‌توانم بگویم اگر مثلا چنان فیلمی بازی كنم مثل تجربه‌ای می‌شود كه روی صحنه لذتش را می‌برم.

 

برای همین حداقل سالی یك تئاتر كار می‌كنم. خیلی خیلی معتقدم كه به بازیگری من در سینما كمك كرده است. به قول شما چه به دید تماشاگر نسبت به من، چه به بازی خودم.


  جدا از این لذت بخش بودن، برای شما در تجربه سینما و تئاتر كدام روی كدام تاثیر می‌گذارد؟
نمی‌توانم بگویم. بعضی فیلم‌ها لذت‌شان از بعضی تئاترها بیشتر است و بالعكس. نظر كلی نمی‌توانم درباره این بدهم كه كدام تجربه را بیشتر ترجیح می‌دهم واقعا هر دو...


   این محافظه‌كاری است؟!
نه اصلا! آن تئاترهایی كه لذت‌شان را با هیچ چیز عوض نمی‌كنم شاید برخی‌شان شرایط خاصی داشتند كه تعداد كمی آنها را دیده باشند. نه! حرف محافظه‌كارانه‌ای نیست! برای این نمی‌گویم كه نخواهم جواب بدهم. بعضی تئاترها به آدم نمی‌چسبد.

 

مثل بعضی فیلم‌ها ولی تجربه بازی كردن جلوی حسن معجونی در نمایش «در میان ابرها» را تقریبا می‌توانم بگویم با كمتر فیلمی عوض می‌كنم. هنوز كه بعد از ١٠ سال آن تئاتر را اجرا می‌كنیم به اندازه روز اول از بازی كردن در آن نمایش و بازی مقابل حسن معجونی لذت می‌برم.


  در حال حاضر مقوله بازیگری در كشور ما به نوعی مساله شده است. تئاترها دارند ستاره محور می‌شوند. كه بخشی از آن هم طبیعی است. با تزریق پول و خصوصی شدن چنین روندی غیرمعمول هم نیست...
كجای دنیا این‌طور نیست؟! مگر در برادوی هر فصل ستارگان سینما در تئاتر حضور ندارند؟! حرفم با آنهایی است كه چنین نقدی دارند.


   اما از طرف دیگر موضوعی كه به نوعی در حال پنهان شدن است، خود بازیگری است. اینكه كیفیت بازی بازیگران ما در چه حد است. برخی تعریف و تمجید می‌كنند و برخی دیگر هم به‌شدت منتقد هستند و هنوز بازیگران قدیمی را ترجیح می‌دهند. شما چه فكر می‌كنید؟
 یكی اینكه اصولا در سینمای هیچ جای جهان این‌طور نیست كه حتما نقشی كه بازیگر بازی می‌كند زمین تا آسمان با نقش قبلی متفاوت باشد. این واقعا فرصتی برای هر بازیگر است. بازیگران درجه یك در جهان از آن استفاده می‌كنند. در ایران هم همین‌طور.

 

یك عده هم استفاده نمی‌كنند. نكته بعد اینكه من اصلا به این اعتقاد ندارم كه تئاتر ما ستاره محور شده. برای اینكه بازیگران جوانی دارند تئاتر كار می‌كنند. كارشان درجه یك است و اتفاقا كارشان بیشتر از تئاترهایی فروش می‌كند كه مثلا از ستاره‌ها استفاده می‌كنند.


  منظور البته ستاره‌های سینماست وگرنه ستارگان خود تئاتر هم هستند...
اینكه اشكالی ندارد! بله! حسن معجونی گیشه دارد و آدم‌ها به خاطر او می‌آیند تئاتر می‌بینند. به خاطر سعید چنگیزیان و الهام كردا آدم‌ها تئاتر می‌بینند. ستاره اسكندری و پانته‌آ بهرام را در تئاتر همانقدر پیگیری می‌كنند كه در سینما و تلویزیون.

 

طبیعی است كه هر كس دلش بخواهد با بهترین‌های هر حرفه‌ای كار كند. حتی در مورد بازیگران سینما هم همین است. همان‌طور كه درهای سینما روی بازیگران تئاتر باز است، بازیگران سینما هم حق دارند اگر پیشنهاد خوب تئاتری دارند بیایند و بازی كنند.

 

اگر جواب نداد دیگر این كار را نخواهند كرد. اگر هم خوب بود به نظرم هر بازیگری حق دارد در همه عرصه‌ها فعالیت كند. به نظرم این بی‌انصافی است كه ما محدود كنیم.

 

كسی جای كسی را نگرفته است. هر كارگردانی حق انتخاب دارد. نقش‌های متفاوت یك فرصت است. من خودم از آن بازیگرانی هستم كه حتی به قیمت بد بازی كردن ترجیح می‌دهم متفاوت بازی كنم. نه اینكه بدانم بد می‌شود و بازی كنم...


   ریسك می‌كنید...
بله! ریسك می‌كنم. می‌گویم من این را بازی می‌كنم و نمی‌دانم روی پرده چه می‌شود. مثلا در مورد فیلم «كوچه بی‌نام»من نمی‌دانستم روی پرده چه خواهد شد؟ در تك‌تك پلان‌ها همه تنم می‌لرزید و واقعا اگر اعتماد به نفسی كه عمو فرهاد اصلانی به من می‌داد، نبود و اعتمادی كه هاتف علیمردانی داشت، نبود شاید این ریسك را نمی‌پذیرفتم.


  پس چرا خیلی از بازیگران ما در نقش‌های تكراری ظاهر می‌شوند؟ یا به قول شما ریسك نمی‌كنند؟
بله! به این اعتقاد دارم كه چه نویسنده‌ها، چه كارگردان‌ها و چه تهیه‌كننده‌ها ترجیح می‌دهند بازیگر را در شكلی كه نمره قبولی می‌گیرد و در یك مرحله استانداردی از بازی، نگه دارند. این‌طوری ما این بازیگرها را محافظه‌كار تربیت می‌كنیم تا در همان نقش بمانند.

 

بازیگرهایی كه به نظرم استعدادهای عجیب و غریبی هستند. بازی‌های فوق‌العاده‌ای از آنها دیده‌ایم. اما مدام با تشویق‌ها در همان مرحله نگه‌شان می‌داریم و مدام به این تكرار، نمره قبولی می‌دهیم. كاری می‌كنیم در همان شاكله، خودشان را حفظ كنند.


  شما به عنوان یك هنرمند همواره موضع اجتماعی خودتان را اعلام كرده‌اید. به شكل خانوادگی! بعد از ممنوع‌الكاری‌ها و آمدن دولت تدبیر و امید، شما به این امید رسیده‌اید كه تغییرات روند مثبتی دارند؟ چه در سینما و چه در تئاتر...
من كلا آدم امیدواری هستم.


 ‌ خب این خیلی كلی است! به‌طورخاص منظورم بود!
خب، همان‌طور كه گفتم من كلا آدم امیدواری هستم. نسبت به این دو سال هم من بدبین نیستم. درست است كه خیلی از مطالبات من مثل خیلی‌ از جوان‌ها مانده است، چیزهایی كه الان مستقیم از آقای روحانی خواسته می‌شود، مثلا در دانشگاه‌ها. چه چیزهایی كه ما غیرمستقیم در رای دادن‌مان به ایشان، خواستیم.


     مثل چه مطالباتی؟!
نمی‌توانم بگویم (می‌خندد) . طبیعی است چاه ویلی كه در اقتصاد و بعد هم در فرهنگ ما در آن هشت سال كنده شد حالا حالا مانده تا پر شود! طبیعی است كه هنوز «عصبانی نیستم» اكران نشده، طبیعی است كه هنوز كسانی و جاهایی كه هیچ ارتباطی با حوزه فرهنگ و هنر ندارند اجازه دخالت و تصمیم‌گیری مستقیم در این مورد را دارند.

 

به هر حال به نظرم اینها تاثیراتی است كه از آن هشت سال مانده و زمان می‌برد تا حل شود. اما من ناامید نیستم. نمی‌توانم بگویم كاملا راضی هستم. نمی‌توانم بگویم رضایت كامل دارم.


    نمره قبولی به دولت می‌دهید؟!
آره واقعا! نمره قبولی می‌دهم ولی فقط قبولی! ١٢، ١٣ می‌دهم. به نظرم هنوز كار داریم. نباید یادمان برود. چیزی كه من ازش می‌ترسم همین است. اینكه با گرفتن یكسری از خواسته‌های‌مان بقیه مطالبات‌مان را از یاد ببریم.


  چرا همیشه عده‌ای با شما موضع دارند؟!
یك عده به نظرشان من لوسم! من فضولم! به نظرشان ادا در می‌آورم و همه اینها. من ابایی ندارم. حتی ترسی ندارم. برای اینكه من خودم هستم.

 

من به غایت خودم هستم. حتی اگر حرف‌هایی می‌زنم كه ممكن است برایم هزینه داشته باشد فقط به این دلیل است كه فكر می‌كنم در یكسری شرایط وظیفه ما است كه خودمان باشیم و وظیفه ما است كه پنهان نكنیم.

 

خودمان را پشت این پنهان نكنیم كه ما هنرمندیم و حرف ما هنر ما است. یعنی ما هیچ كاری نمی‌كنیم جز كار هنری. به نظرم این پنهان شدن پشت موقعیت هنری و شهرت‌مان است برای اینكه هزینه‌ای نپردازیم. من از این نمی‌ترسم.

 

بله من می‌دانم چه كسانی ممكن است از من خوش‌شان نیاید. عده‌ای اعتقادی مرا دوست ندارند، عده‌ای هم اتفاقا معتقدند به هنرمندانی كه كمتر حرف می‌زنند. به نظرم در ناخودآگاه‌شان معتقدند به هنرمندانی كه بیش از من خودشان را جدا از مردم می‌دانند.

 

ممكن است برخی این حرفی را كه می‌خواهم بزنم دوست نداشته باشند: به نظر من بازیگری یك شغل است. مثل نجاری. همان‌طور كه یك نفر نجار است من بازیگرم. همین! نه بیشتر! من شهرتی دارم كه مردم بهم داده‌اند و این یك وقت‌هایی هزینه دارد و من باید هزینه‌اش را بپردازم.


  اما تبعات این شغل یعنی بازیگری با تبعات همان شغل نجاری كه گفتید خیلی متفاوت است. هم خوب و هم بد...
من اصلا از اینكه آدم‌ها نظرشان را بگویند و مرا مورد هجمه قرار بدهند نمی‌ترسم. همه عمرم هم در معرض این بوده‌ام بازهم خواهم بود. فكر می‌كنم ما به عنوان یكسری آدم شناخته شده و مشهور، این نخستین هزینه‌ای است كه می‌پردازیم. تو وقتی مشهوری خودت را در معرض قضاوت قرار می‌دهی.

 

حالا قضاوت‌ها ناعادلانه است، حالا دیگر این قضاوت‌ها از یك جایی به جاهای دیگری می‌رسد كه اصلا ربطی ندارد، انگ‌هایی به تو زده می‌شود خب اینها می‌تواند دل مرا بشكند یا نشكند و چون دل مرا می‌شكند آن وقت من نه اینستاگرام دارم، نه فیسبوك.

 

ترجیح می‌دهم خودم را كمتر در معرض قضاوت بگذارم. ترجیح می‌دهم با گذاشتن یك عكس مجبور نباشم هزارتا كامنت بخوانم كه می‌دانم برخی از آنها عادلانه نخواهد بود و روی من تاثیر بگذارد.


  یعنی شهرت شما را به سمت نوعی انزوا ‌برده؟ دست‌كم عدم حضور در شبكه‌های مجازی!
اصلا انزوا نیست! من اصلا آدم منزوی نیستم. من با مترو سر اجرا می‌آیم. اتفاقا اصلا این‌طور نیست.

 

اما جایی كه من به خاطر یك عكس- اصلا هم نقدی ندارم، نقد نیست یك انتخاب است- خودم را در معرض این قرار می‌دهم كه آدم‌ها هر چه دل‌شان می‌خواهد بگویند، من خودم را آنجا نمی‌گذارم.

 

ممكن است مردم مرا در فروشگاه ببینند و هزار جور هم مرا نقد كنند. اصلا و اصلا اینها مرا ناراحت نمی‌كند. من در معرض قضاوت مردم هستم. همانقدر كه كامنت بد می‌گیرم كامنت خوب هم می‌گیرم.

 

مگر نمی‌گیرم! همان لحظه كه ١٠ نفر حرف‌هایی می‌زنند كه ممكن است دل مرا بشكند همان لحظه هم ١٠ نفر دیگر ممكن است حرف‌هایی بزنند كه من پر از انرژی شوم. این خاصیت شهرت است. مگر غیر از این است؟!


  كلا زیاد جایزه گرفتید به نسبت یك بازیگر جوان! یك سنت كلیشه‌ای یا شاید هم جمله كلیشه‌ای هست كه «این جایزه وظیفه مرا سنگین‌تر می‌كند». در جایزه‌ای كه مدتی پیش در جشن منتقدین خانه سینما گرفتید و حضور هم نداشتید همین را گفتید!
نه! گفتم این جایزه خاص!


  چه فرقی می‌كند؟!
من كلا راجع به جایزه‌هایم این را نمی‌گویم. مثلا حتی وقتی سیمرغ هم گرفتم نگفتم. برای اینكه «وظیفه‌ام را سنگین‌تر می‌كند... » برای خودتان بله! سنگین‌تر می‌كند. مثلا می‌گویید من پارسال در دید بودم آدم‌ها بازی از من دیدند كه توسط داورها تایید شده، پس مجبورم كمی مواظب باشم بازی بدی نكنم.

 

اما اینكه من حالا كه جایزه گرفته‌ام از امسال تصمیم می‌گیرم این كار را نكنم یا این كار را بكنم، این‌طور نیست. چون معنی‌اش این است كه پس روند قبلی من اشتباه بوده. من روندی برای خودم تعریف كردم و وسطش یك سیمرغ هم بهم دادند كه تشویق خیلی بزرگی است و دروغ هم نمی‌گویم كه چقدر سیمرغ پارسال بهم چسبید! خیلی زیاد!


  بیشتر از اولی؟!
آره!


 چرا؟!
خیلی نقش ریسكی بود! نقش من در فیلم «كوچه بی‌نام» خیلی ریسكی بود. یكی هم اینكه تازه دوباره بعد از مدتی كار نكردن برگشته بودم و این مثل تشویقی بود كه خیلی بهش احتیاج داشتم.

 

برای آنكه در آن دو سالی كه كار كردم و بعد از دو سالی كه كار نكردم خیلی زحمت كشیده بودم واقعا خیلی خودم را كشتم كه برگردم به جایی كه بودم و این در سینما خیلی كار سختی است. من به این معتقدم كه آدم روندی برای خودش تعریف كرده و اینها تشویق‌هایی است در همان مسیر. مثل یك دونده ماراتن كه وقتی تشویق می‌شود انرژی بیشتر می‌گیرد ولی مسیر كه عوض نمی‌شود.

 

مسیر درست را داشتید می‌رفتید. برای همین در همان مسیر حركت می‌كنم. هیچ‌وقت به این فكر نكردم كه حالا كه تشویق شدم باید تصمیمات دیگری بگیرم. همان تصمیم‌هاست فقط با انرژی بیشتری چون تشویق شدم.


  خیلی از بازیگرهای برجسته ما در حوزه‌های دیگری هم كار می‌كنند یا مطالعه دارند. شما چطور؟ منظور سوال كلیشه‌ای و همان جواب كلیشه‌ای نیست!


خب بله ولی اینقدر كلیشه شده كه
باور‌كردنی نیست. بله من هم كتاب می‌خوانم هم فیلم می‌بینم ولی اگر می‌خواهید بدانید چیزی كه خیلی به من كمك كرده است، معاشرت با مردم است. من خیلی معاشرت می‌كنم! دوستان زیادی در زندگی دارم كه طبیعتا خیلی‌های‌شان هم سینمایی هستند. اما منظورم از معاشرت با مردم این است كه من دوروبرم را خیلی خوب می‌بینم.


  خب فكر می‌كنید هنرمندی كه هم شهرت دارد و هم پول خوبی در می‌آورد- كه خیلی وقت‌ها حقش هم هست- چطور می‌تواند با مردم پیوند داشته باشد؟ یعنی تبلور این ارتباط با مردم چگونه می‌تواند باشد؟
این را من نباید بگویم، مردم باید بگویند.


  خب خود شما به عنوان یك هنرمند چطور این كار را می‌كنید؟!
آهان! من این كار را می‌كنم. من اعتقادم این است كه شغل من بازیگری است. بله شغل هیجان‌انگیزی است. تجربه خیلی خیلی بی‌نظیری است برای كسی كه بلد باشد از تجربه‌اش لذت ببرد. چون به نظرم خیلی‌ها از بازیگری لذت نمی‌برند.

 

آنهایی كه بلدند لذت بازیگری را ببرند باید خدا را شكر كنند شغلی دارند كه دوستش دارند. سختی‌های خودش را هم دارد اما واقعیت این است شغل ما شغل لذت‌بخشی است. واقعیتش من به خودم می‌گویم این شغل تو  است. تو كه شرایط ویژه‌ای نداری.

 

مثلا گاهی آدم می‌گوید باید به خودم افتخار كنم چون هزینه‌ای برای این مردم داده‌ام. اما به عنوان بازیگر فكر می‌كنم تا وقتی كه به چشم شغلی به آن نگاه كنم – كه از آن لذت می‌برم و زندگی‌ام را به خاطرش می‌دهم اما شغلم است- آن‌وقت من شرایط ویژه‌ای برای خودم قائل نیستم.

 

برای آنكه شهرت و شرایط مالی سینما می‌تواند شما را بردارد ببرد جایی كه از همه جدا باشید و یادتان برود بقیه چطور دارند زندگی می‌كنند. مخصوص ایران هم نیست در همه جای دنیا همین‌طور است.


  و راه‌حل شما برای اینكه اینقدر از مردم دور نشوید چیست؟!
راه‌حل‌های من این است كه من سعی می‌كنم با آدم‌ها در ارتباط باشم. منظورم دوستانم نیستند. منظورم آدم‌های در خیابان است. كسانی كه شغل‌های دیگری دارند. حتی سعی می‌كنم شغل‌شان را تجربه كنم. سعی می‌كنم كنارشان باشم. جاهایی كه ممكن است خیلی هم باب میل من نباشد. سعی می‌كنم دست‌كم از نظر بصری از این آدم‌ها دور نباشم. سعی می‌كنم ببینم‌شان.


   شما در رشته بازیگری تحصیل كردید؟!
نه! من علوم اجتماعی خواندم!
   و دوره بازیگری گذراندید؟!
نخیر!


  یعنی مثلا كلاس فن بیان هم نرفتید؟!
نه! ولی در ورك شاپ‌های زیادی شركت كردم.


   خب این خیلی مهم است. سینما را فاكتور می‌گیرم. اما بودن در تئاتر بدون گذراندن دوره خاص واقعا چالش جدی است! البته نه اینكه همه كسانی كه كار می‌كنند یا حتی دوره دیده‌اند اتفاق خاصی برای‌شان افتاده اما به هر حال مهم است...
گفتم كه در ورك‌شاپ‌های زیادی به خصوص مربوط به تئاتر شركت كرده‌ام. تئاتر از نوجوانی دغدغه خیلی جدی من بود. من شانس خیلی بزرگی كه داشتم این بود كه تئاترهایی كار كردم كه واقعا تئاترهای خوبی بودند. با گروه‌های خیلی حرفه‌ای درجه یك.

 

مثلا محمد یعقوبی، محمد رضایی‌راد كه كار كردن با هركدام‌شان یك مدرسه تئاتر است. من در تئاتر خیلی خوش‌شانس بودم. من نه می‌گویم خیلی بازیگر خوبی هستم، نه می‌گویم بازیگر بدی هستم. من بازیگر زحمتكشی هستم.

 

من در تئاتر تا جایی كه می‌شده از همه اینها آموخته‌ام. تمرین‌هایم را با جان و دل انجام داده‌ام و قدر این را دانسته‌ام كه دارم با گروه‌هایی كار می‌كنم كه حرفه‌ای هستند. من جلوی حسن معجونی و ستاره اسكندری و سعید چنگیزیان و... بازی كرده‌ام و بازی می‌كنم. سعی كرده‌ام قدر اینها را بدانم. از تك تك لحظات تمرینم تا جایی كه می‌شده استفاده كرده‌ام.


 خیلی‌ها می‌گویند از تئاتر باید وارد سینما شد...
ببینید یكسری تمرین‌های اصولی در تئاتر هست مثل ایست، بیان، یا تمرین‌های فیزیكالی كه بدن را آماده‌تر می‌كند. اینها طبیعتا تمرین‌های پایه‌ای است كه اگر بلد باشید و وارد سینما شوید بهتر است ولی همه جای دنیا بازیگر سینما هم این تمرین‌ها را انجام می‌دهد. اشكال ما این است كه برای سینما این تمرین‌ها را انجام نمی‌دهیم. برای سینما فكر نمی‌كنیم صدای‌مان مهم است. برای اینكه وضع سینما طوری است كه ٢٠ سال می‌توانیم ستاره سینما باشیم در حالی كه صدای‌مان گوشخراش است! وقتی هیچ اجباری برای رعایت این چیزها وجود ندارد، راه‌حلش هم این می‌شود كه تئاتر كار كنید تا مجبور باشید اینها را یاد بگیرد بعد بروید سینما !
 با خانم بنی‌اعتماد خیلی تجربه خوبی داشتید...
خیلی!


  قصد ندارید دوباره با هم كار كنید؟!
من دارم همه سعی‌ام را می‌كنم كه كار كنند. حالا نمی‌دانم با من یا فرد دیگر. اما دارم سعی می‌كنم یك فیلم جدید شروع كنند. از صمیم قلب امیدوارم كه در آن فیلم هم بازی كنم اگر هم نه دستیار یا یه شكلی دیگری كنارشان باشم.


   اینكه بخش بزرگی از فیلم‌هایی كه بازی كردید فیلم‌های اجتماعی هستند یك انتخاب است یا اتفاق؟
نه! یك انتخاب است و خوشحالم كه كسانی مثل رضا درمیشیان به من پیشنهاد كار می‌دهند. اینها انتخاب صددرصد است.


  به نظر شما امروز تعهد هنری یا تعهد یك هنرمند را چگونه باید تعریف كرد؟
به سختی! (می‌خندد) به نظرم در انتخاب‌های‌مان این اتفاق می‌افتد. انتخاب‌های ما و حمایت ما به عنوان بازیگر مخصوصا- نه من- بلكه بازیگرانی كه ممكن است در گیشه تاثیرگذار باشند، حمایت‌شان از جنس فیلم‌هایی كه می‌دانیم ممكن است كمتر مورد حمایت سرمایه‌گذارها قرار بگیرند خیلی نقش مهمی برای بازیگران است.

 

اینكه من صرفا از فیلمی حمایت نكنم كه می‌دانم خوب می‌فروشد چه من باشم چه نباشم. حالا با من ١٠٠ میلیون هم بیشتر می‌فروشد و من این فیلم را بازی كنم. نه اینكه این بد است بلكه می‌گویم فقط نباید این باشد. از فیلم اولی‌های مستقلی كه كمتر شرایط سخت دارند حمایت كنیم.

 

از فیلم‌هایی حمایت كنیم كه می‌دانیم ممكن است با حضور ما سرمایه‌گذار پیدا كنند. به نظرم آن‌طور كه دولت قبل كمر به نابودی بخش خصوصی بسته بود، حالاحالاها طول می‌كشد تا بتواند بلند شود. برای همین به نظرم شاید ما با تخفیف دادن به فیلم‌هایی كه می‌دانیم ممكن است حضور ما كمكی بهشان كند و با حمایت از آنها بتوانیم نقش‌مان را ایفا كنیم.


   الان پس از بازگشایی خانه سینما و باقی داستان‌ها از وضعیت كنونی راضی هستید؟!
راضی كه... هم بله هم نه، نمی‌توان منكر اتفاقات مثبت دو سال اخیر شد ولی ما هنوز مطالباتی داریم. هنوز مانده است.

 

من قدردان دولت فعلی هستم برای آنكه می‌دانم دارند تلاش‌شان را می‌كنند تا خرابه‌ای را كه به لحاظ فرهنگی و اقتصادی تحویل گرفته بودند، به جایی برسانند.

 

در این شكی نیست ولی ما هم با گرفتن یكسری از خواسته‌های‌مان بقیه خواسته‌های‌مان را نباید فراموش كنیم وظیفه ما به عنوان یك شهروند هم حتی همین است كه مدام به دولت یادآوری كنیم چه خواسته‌هایی داشتیم.


  سال ٩٢ رای دادید؟
بله!


  برای انتخابات مجلس هم رای می‌دهید؟!
بله! صد در صد! به نظرم مجلس خیلی مهم است. این رای خیلی مهم است. سال ٩٢ هم من شب آخر تصمیم گرفتم رای بدهم. یك سرخوردگی داشتم كه نمی‌خواستم رای بدهم اما نظرم عوض شد.


  می‌خواهم چندتا اسم نام ببرم! حسن معجونی!
وای! یكی از تاثیرگذارترین آدم‌ها در زندگی حرفه‌ای من بوده.


  جهانگیر كوثری.
احساساتی‌اش نكنید! من دو الگو در زندگی دارم كه چطور زندگی كنم! یكی از آنها جهانگیر كوثری است.


  و دیگری؟!
رخشان بنی اعتماد!


  علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی.
من یك خسته نباشید بهشان می‌گویم! این كاری است كه از دستم بر می‌آید.

امسال در جشنواره هستید؟!
بله! در فیلم‌های لانتوری و هفت ماهگی.

سیمرغ می‌گیرید؟!
خوشحالم كه با این كارگردان‌ها كار كردم و خوشحالم كه رضا (درمیشیان) در جشنواره فیلم دارد.

اخبار فرهنگی - اعتماد


ویدیو : با امیدواهی كسی‌را نمی‌توان امیدوار كرد