انقلاب کلوپ در فوتبال : یورگن کلوپ هیچگاه نمیخواست یک انقلابی در فوتبال ...
یورگن کلوپ هیچگاه نمیخواست یک انقلابی در فوتبال باشد. روزنامه قانون: یورگن کلوپ هیچگاه نمیخواست یک انقلابی در فوتبال باشد. هدف اول او دکتر شدن بود. خوشبختی برای ماینز، بورسیا دورتموند و لیورپولاین بود که او به آرزویش نرسید وگرنه به جای فوتبال، سرویس سلامت و بهداشت آلمان بود که لحظات شیرینی را که فوتبال با کلوپ تجربه کرده است پشت سر میگذاشت.این دیگر درباره جامها، گلها، سبک بازی و امتیازات نیست بلکه حکایت لحظات است، لحظات تاریخی، شیرین یا تلخ. لحظات ماندگاری از یک مرد بر صفحه تاریخ.
«من مربی نشدم که به خودم بگویم: میخواهم که انقلابی در فوتبال به پا کنم. واقعااین طور نبود. چطور میتوانستاین طور باشد؟» کلوپاین طور در یک کتاب الکترونیک با عنوان «خواندن بازی» که اولین بار روز سه شنبه در انگلستان به چاپ رسید درباره خودش توضیح داد. «من هیچوقت به خودم در فوتبال فکر نمیکنم. بلکه تمام آنچه ذهن من را پر کردهاین است که یک مقدار بیشتر آماده دویدن باشیم، یک مقدار بیشتر و شدیدتر حریف را تحت فشار بگذاریم. یک مقدار بیشتر فوتبال بازی کنیم. من هیچوقت تا به حال رویای بردن یک لیگ را نداشتم هرگز. من به سختی به شانسم اعتقاد داشتم وقتی که گذاشتند به عنوان یک مربی کار کنم.این اعتقادی است که همیشه داشتهام و هنوز هم دارم.»
وقتی که دورتموند فینال لیگ قهرمانان اروپا را در سال 2013 به بایرن مونیخ واگذار کرد، کلوپ در مصاحبهای اعتراضی گفت: «من هیچگاهاین فینال را به عنوان فرصتی که برای کسب یک جام از دست رفت به خاطر نخواهم سپرد، من بهاین تیمها فکر نمیکنم، اصلا! افتخارات و مدالها را جایی در موزه باشگاهها نگه میدارند و شما فراموش میکنید که دقیقا کی به دست آمدند یا از دست رفتند، آنچه مهم است خود لحظه است، خاطره بودن در آن بازی و بخشی از یک حادثه بودن و عملکرد درست در آن اتفاق. فقط همین اهمیت دارد، همه چیز دراینباره است،این تجربه!»
کلوپ با داستاننویس و نمایشنامهنویس 48ساله آلمانی «موریتز رینکه» یک روز قبل از آخرین دیدار خانگیاش به عنوان مربی دورتموند به مصاحبه نشست،این کتاب تمام بازیهای کلوپ در آخرین فصلش به همراه زنبورها را پوشش میدهد. فصلی که دورتموند با پیروزی در سوپرکاپ در برابر بایرن مونیخ شروع کرد و در ادامه کارش به یک فاجعه کشید و حتی تا نیم فصل به عنوان کاندیدای سقوط در نظر گرفته میشد، فصلی که کلوپ در میانه راه اعلام کرد که در تابستان تیم را ترک خواهد کرد و بار دیگر توانست زردها را جمع و جور کند و از کاندیدای سقوط در کریسمس تیمش را در انتهای فصل به رتبه هفتم برساند و راهی رقابتهای اروپایی کند. داستان دیگری بود؛ لحظات سخت، لحظات فشار، زمانهایی که شما را پیر میکنند، جایی که همسر کلوپ اولا ساندروک از لحظاتی میگفت که باید با تمام فشارها کنار آمد. بیخود نیست که کلوپ عاشقانه همسرش را دوست دارد. داستان او و همسرش از همان لحظاتی است که در زندگی یک مرد رقم میخورد. وی میگوید: «داستانهایی میشنوم و خیلیها میگویند من با همسر یکی از بازیکنان رابطه داشتم و همسرم مرا ترک کرده است و به همین دلیل میخواهم از دورتموند جدا شوم. اما من عاشق همسرم، اولا هستم. او 100 دلیل برای ترک کردن من داشت اما نه ازاین دلیلها. پس بدانید که در خانواده من همه چیز مرتب است و امیدوارم که دیگر دراین باره صحبتی نباشد.»
مصدومیتهایی که در آستانه جام جهانی 2014 برای بازیکنان ملیپوش دورتموند پیش آمد انتقادات زیادی را از سرمربیاین تیم درپی داشت، واکنش کلوپ این بود: «این چیزها ربطی به من ندارد،این حرفها را باید کنار بگذاریم، در عمق دفنش کنیم و پس از صدا خوردن زنگ بازی فینال در برمن قبل از بازگشت زمستان همان جا رهایش کنیم. بعدش به خانه میروم پیش همسرم، جایی که کاملا از دستاین حرفها خلاص میشوم، جایی که به شکل فوقالعادهای به بهترین حالتم میرسم؛ سرخوشی!»
«ما در برمن باختیم، آن موقع ما و در آن غروب ما در رتبه 17یا 18 بودیم، بهاین معنی که ما کریسمس را درحالی سپری کردیم که در منطقه سقوط بودیم، من به خانه رفتم و احساس یک مرد را داشتم واین شانسی بود که باعث شد مشکلات را پشت سربگذارم.»
پس از زمستان دنیا به حالت اول بازگشت: «خوشبختانه وقتی برگشتیم، همه چیز موفقیتآمیز بود. بازیها و نتایج در نیمفصل دوم درست شد و حتی بالاتر از انتظارات ما بود. البته همه چیز مثل فصل قبل نبود هنوز گاهی فشارهای اتفاقاتی که افتاده بود ما را به زیر میکشید اما ما نهایتا راهمان را پیدا کردیم و مسیر را طی کردیم.»
کلوپ گفته هیچگاه روزنامهها و مقالات را نمیخواند و از گیرودار عاطفی یک بازی به محض بهپایان رسیدن آن خود را رها میکند. «صادقانه فوتبال تنها برای من در آن 90دقیقه کشندهاش معنا دارد. سیرکی که پس از آن و از اطراف آن ساخته میشود هیچ معنایی ندارد. قهرمانان پوشالی که از آن ساخته میشوند بیهوده و دیوانه کنندهاند، مشخصا من به اندازه کافی باهوش هستم که بتوانماین چیزها را ببینم و تشخیص دهم. ترجیح میدهم دراین موارد بیشتر شوخ طبع باشم.»
در طول بازی کلوپ در لحظه زندگی میکند، او نمایش کاملی از جمله بیل شنکلی است که میگوید فوتبال بسیار مهمتر از زندگی و مرگ است.این آب و تاب دارد، بالا و پایین میپرد، فریاد میزند، خشمگین میشود و خوشحال میشود. همهاین واقعیتها و ریشههاست که او را به مربی مورد نیاز لیورپول تبدیل کرده است.
کلوپ در میان تمام لحظات پرفراز و فرودش در فوتبال بازگشت دیرهنگام تیمش دربرابر مالاگا در یکچهارم نهایی لیگ قهرمان اروپا را به عنوان احساسیترین و عاطفیترین تجربه فوتبالیاش معرفی میکند: «بدون شک آن 90دقیقه یک وضعیت اضطراری برای من بود و هیچوقت نمیتوانم توضیحی منطقی برای رفتارم پس از آن پیدا کنم. شاید آن 90دقیقه از دید منطقی و از نگاهی بیرونی مسئله مرگ و زندگی درکار نبود اما نمیتوانم بگویم که برای من چیزی کمتر از آن بود.»
مربی متولد شده در اشتوتگارت که پس از اتفاقات سال گذشته زیرتیغ انتقادات شدیدی بود، اما طرفداران افراطی او که خود را«فرقهکلوپ» مینامند باشگاه دورتموند را سرزنش میکردند. وولفارمایلونبرگر، فیلسوف معاصر آلمانی در مصاحبهای در رابطه با باشگاه دورتموند گفت: «چیزی که آنها سال گذشته ارائه دادند نمایش کلاسیک و کاملی از یک فرقه پرستی بود. آنها دیگر یک باشگاه نبودند، بلکه یک فرقه بودند با تمام پارامترهای آن مانند ممنوعیت انتقاد، باور بیقید و شرط جامعه به یک نفر، ناجی و حتی قربانی. ناجی در انتها قربانی شد؛ کلوپ فرقه را زنده نگه داشت، قربانی شد و رفت.» کلوپاینها را مزخرف میداند و میگوید: «همیشه اندکی از واقعیت در حرف کسانی که بااین نوع دیدگاهها جلو میآیند میبینید اما من نمیخواستم باشگاه بیشتر از آن چه من میتوانم ارائه کنم به من وابسته باشد، آنها من را بهترین مربی جهان معرفی میکردند. اما تا وقتی که هرجا باشم همواره میگویم، درباره هرچه که به فوتبال مربوط است از ساختن نیمه خدایان دست بردارید. واقعیتاین است که من مسئول شکستها هستم و بار آنها بر دوش من است، کاملا بر دوش من نه بازیکنانم. من نمیتوانم جور دیگری باشم و جور دیگری کار کنم.»
لیورپول نیز تنها خواستار بهکارگیری همین روش است، روش کلوپی! و با همین روش منچستر سیتی را شکست داد. فرقه کلوپ در لیورپول طرفداران زیادی دارد، لیورپول سالهاست که به دنبال یک ناجی است. کلوپ با بهرهگیری از رویاهای دوران کودکی خویش، روش متفاوتی را اتخاذ کرده است وقتی از او پرسیدند که در دوران کودکی آرزو داشت چه کاره شود پاسخ داد: «من دوست داشتم پزشک شوم، هنوز هم فکر میکنم که دارای سندرم کمک کردن به دیگران هستم، اما من نمیخواهم دروغ بگویم زیرا فکر میکنم برای پزشک شدن خیلی باهوش نبودم. وقتی به من مدرک میدادند، رئیس من گفت که امیدوارماین مدرک در زمینه فوتبال نیز مورد استفاده قرار گیرد در غیراین صورتاین کاغذها به درد تو نمیخورد.»
ویدیو : انقلاب کلوپ در فوتبال