اشعار و زندگینامه ی وحشــی بافقـــی :   زندگینامه وحشــی بافقـــی: مولانا ...



اشعار و زندگینامه فردوسی , شعر و اشعار شهادت حضرت قاسم زندگینامه حضرت قاسم بن الحسن , اشعار مولانا

 

زندگینامه وحشــی بافقـــی:

مولانا شمس الدین محمد وحشی بافقی یكی از شاعران زبر دست ایران در سده دهم است كه از عهد زندگانی خود در ایران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است .

دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی طهماسب صفوی و شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده و او در شعر خود شاه طهماسب را ستوده است  .

 

وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در آشنایی وحشی به محفل های ادبی بسیار موثر بود ولی پیش از آنكه وحشی در شاعری به شهرت برسد بدرود حیات گفت و در برخی اشعار وحشی نام او یافت می شود .

 

ولادت وحشی ، ظاهرا در میانه نیمه اول سال در بافق ( بر سر راه یزد و كرمان ) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از اعمال كرمان و گاهز از یزد در قلم می آوردند ، به همین سبب ، وحشی را هم گاهی یزدی و گاه كرمانی گفته و نوشته اند . آغاز حیاتش در زادگاه سپری شد و در آنجا به غیر از برادرش در خدمت شرف الدین علی بافقی به كسب دانش و ادب پرداخت .

شرف الدین علی از شاعران و ادیبان زمان و از ستایشگران شاه طهماسب و دارای دیوانی از قصیده و غزل پیرامون چهار هزار بیت بود .

 

وحشی پس از آموختن مقدمات ادبی از بافق به یزد و از آنجا به كاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مكتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود .

 

وحشی مردی پاكباز ، وارسته ، حساس ، بلند همت و گوشه گیر بود . با آنكه سنت شاعران عهد وی ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندی از نعمت های دربار گوركانی هند و امیران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او از ایران پای بیرون ننهاد و حتی از بافق تنها چند گاهی به كاشان و باقی عمر را به یزد رفت و همانجا ماند .

 

دوران كمال شاعری را در یزد گذرانید و برای كسب معاش تنها به ستایش رجال یزد و كرمان پرداخت . در دیوان او قصیده ای در ستایش شاه طهماسب وجود دارد ،ولی ممدوح و حامی واقعی او میر میران حاكم یزد بوده است .

 

اشعار وحشی را می توان از بهترین نمونه های اشعار عاشقانه در شعر پارسی دانست . زیرا نهایت قدرت شاعر در بیان دلباختگی و حالات دلدادگی خود و نیز توضیح ماجرایی كه میان او و معشوق بوده به كار رفته است و همین طرز زیبای وقوع را هم شاعر در غزلهای خود با چیره دستی تمام به كار برده است .

 

در شعر وحشی تا آنجا كه ممكن است از واژه های دشوار و تركیبات عربی ناهموار خبری نیست و به جای لغات و كلمات مشكل و دشوار از واژه ها و تركیبات متداول و سهل و ساده زمان ، چنانكه رسم اغلب شعرای آن دوران بوده ، استفاده كرده است و به همین جهت است كه اشعار وحشی به دل عموم افراد می نشیند .

در تاریخ درگذشت وحشی اختلاف بسیار است .

 

مولف "تذكره حسینی" و "روز روشن" درگذشت وحشی را در سال 961 و مولف " عرفات العاشقین" در سال 992 و مولف " سلم السماوات" و "جامع مفیدی" تاریخ رحلتش را 997 نوشته اند .

 

هیچ یك از این تواریخ درست نیست . زیر خود وحشی در قطعه ای اتمام مثنوی ناظر و منظور 966 قید كرده . آنوقت چگونه در 961 دارفانی را وداع گفته است ؟

همچنین درباره علت مرگش بعضی ها نوشته اند كه وی به دست معشوق خود كشته شد .

به هر حال وحشی در یزد در گذشت و همانجا در كوی (سربرج) به خاك سپرده شد و گویا همان زمان یا بعد از آن سنگی بر گورش نهادند كه این غزل وحشی بر آن كنده شده بود :

 

كردیم نامزد به تو بود و نبود خویش

گشتیم هیچ كاره ملك وجود خویش

 

گور وحشی در كشاكش زمان محو ، و سنگ گورش از جایی به جایی برده شد . تا آنكه خان زاده دانشمند بختیاری امیر حسین خان كه در سال 1328 شمسی حكمران یزد بود آن را از (حمام صدر) بیرون آورده و در صحن ساختمان تلگراف خانه آن شهر بنای یادبودی ساخت و آن سنگ را بر آن نصب كرد .

 

اشعار , اشعار حافظ , اشعار سهراب سپهری

 

نمونه هایی از اشعار وحشی بافقی:


آه تا كی ز سفر باز نیایی بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت كجایی بازآ

شده نزدیك كه هجران تو ما را بكشد

گر همان بر سر خونریزی مایی بازآ

كرده ای عهد كه بازآیی و مارا بكشی

وقت آن است كه لطفی بنمایی باز آ

رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان

جان من این همه بی رحم چرایی باز آ

وحشی از جرم همین كز سر آن كو رفتی

گرچه مستوجب صد گونه جفایی بازآ

 

غزل 2 :

كشیده عشق در زنجیر جان ناشكیبا را

نهاده كار صعبی پیش ، صبر بند فرسا را

توام سر رشته داری ، گر پرم سوی تو معذورم

كه در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را

من از كافر نهادی های عشق این رشك می بینم

كه با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را

به گنجشكان میالا دام خود ، خواهم چنان باشی

كه استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را

اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری

ز دام خود ، به صحرا افكنی اول دل ما را

نصیحت این همه در پرده با آن طور خود رایی

مگر وحشی نمی داند زبان رمز و ایما را

 

منبع:forum.iranvij.ir


ویدیو : اشعار و زندگینامه ی وحشــی بافقـــی