آن‌جه درباره مولانا در ایتالیا گفته شد : در راستای برگزاری نشستهای ادبی رایزنی ...


در راستای برگزاری نشستهای ادبی رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا، هفتمین نشست ادبی با عنوان "همه نداها از قلب برمی‌خیزد" در محل کتابخانه ملی شهر فلورانس برگزار شد. ایسنا: در راستای برگزاری نشستهای ادبی رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا، هفتمین نشست ادبی با عنوان "همه نداها از قلب برمی‌خیزد" در محل کتابخانه ملی شهر فلورانس برگزار شد.

بر اساس گزارش رسیده، اجرای برنامه عصری با شخصیت‌های فرهنگی ایران، از سال گذشته به ابتکار رایزنی فرهنگی ایران کار خود را آغاز کرده و تاکنون شش برنامه با عنوان‌های مختلف برگزار شده و هر برنامه به معرفی یک شخصیت فرهنگی کشور ایران اختصاص داشته است.

در هر کدام از این برنامه‌ها یک استاد دانشگاه از دانشگاه‌های ایتالیا از سوی رایزنی فرهنگی دعوت می‌شود تا ضمن سخنرانی علمی به معرفی شخصیت در نظر گرفته‌شده و آثار او بپردازد.

این دور از سلسله برنامه‌های عصری با مفاخر ایرانی، به معرفی شاعر مطرح ایران مولانا جلال‌الدین رومی اختصاص داشت و سخنرانان جلسه، دکتر خاکی مولوی‌شناس از ایران، محمدخانی معاون بین‌الملل موسسه شهر کتاب و پروفسور فوتی استاد دانشگاه فلورانس بودند.

در ابتدای این نشست، خانم دکتر الساندری مدیر کتابخانه ملی فلورانس ضمن خوشامدگویی به حاضران و استادان سخنران، سلام رییس کتابخانه را به حاضران اعلام کرد و به معرفی اجمالی کتابخانه ملی فلورانس پرداخت. او در بخشی از سخنان خود به گنجینه پرارزش کتابخانه ملی فلورانس پرداخت و عنوان کرد که این کتابخانه به خاطر داشتن نسخه ارزشمند شاهنامه فردوسی که قدیمی‌ترین نسخه خطی موجود در دنیا کارشناسی شده است بر خود می‌بالد.

او در ادامه افزود: از مجموع شش و نیم میلیون کتاب موجود در این کتابخانه، تعداد اندکی در خصوص ایران و ادبیات غنی آن است که امیدواریم در آینده با مساعدتر شدن اوضاع مالی کتابخانه، بتوانیم بر غنای هر چه بیشتر این بخش همت کنیم.

آلساندری افزود: برای اولین بار است که استادان ایرانی در این کتابخانه در خصوص ادبیات ایرانی برای علاقه‌مندان سخنرانی می‌کنند و باعث خوشحالی ماست که این برنامه علی‌رغم گرمی هوا و شروع فصل تابستان با استقبال علاقه‌مندان مواجه شده است و به همین منظور یک نسخه خطی قدیمی دیوان ناصرخسرو را در معرض دید عموم قرار دادیم تا از فرصت استفاده کرده و زیبایی نسخ خطی فارسی را برای عموم مردم به نمایش بگذاریم.

در ادامه دکتر فرارو، مدیر نشر سی و سه پل، به معرفی رومی و ترجمه آثار او به زبان ایتالیایی پرداخت و اقدام رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا در خصوص معرفی شخصیت‌های فرهنگی را اقدامی مناسب در راستای معرفی زبان و فرهنگ غنی ایران دانست و ابراز امیدواری کرد که این اقدام شایسته همواره ادامه داشته باشد چرا که هنوز در ایتالیا شناخت فرهنگ ایرانی به اندازه دیگر کشورهای اروپایی گسترش نیافته است.

محمدخانی سخنران بعدی این جلسه بود. عنوان سخنرانی او "از مولانا چه آموخته ایم؟" بود که با بیان چند غزل از دیوان شمس آغاز شد و این‌گونه ادامه یافت:

اندرآ در خانه یارا ساعتی/ تازه کن این ‌جان ما را ساعتی

این حریفان را بخندان لحظه‌ای / مجلس ما را بیارا ساعتی

تا ببیند آسمان در نیم شب / آفتاب آشکارا ساعتی

تا ز قونیه بتابد نور عشق / تا سمرقند و بخارا ساعتی

روز کن شب را به یک دم / همچو صبح بی‌درنگ و بی‌مدارا ساعتی

تا ز دارالمُلک دل بر هم زند / ملک نوشروان و دارا ساعتی

این چه سرودی بود که هشت قرن پیش مولانا در قونیه سرود و نور عشق او تا کنون نه در بخارا و سمرقند بلکه در بیشتر شهر‌های جهان تابیده است و گرمابخش جان‌های فسرده در شرق و غرب است. مولانا هر چه عشق را شرح و بیان کرد چون بدان رسید خجل شد و بدان رسید که عشق بی‌زبان روشن‌تر است. ما امروز نزدیک 800 سال پس از مولانا از او چه آموخته‌ایم؟

ما چو افسانه‌ دل بی‌سر و بی‌پایانیم / تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

امروز در کتابخانه‌ ملی فلورانس، که قدیمی‌ترین نسخه‌ خطی شاهنامه‌ فردوسی را دارد، در شهری که هر گوشه‌اش اثری هنری به چشم می‌خورد از هنر مولانا سخن می‌گوییم. از سخنانی که درباره‌ی عشق، محبت، دوستی، معنویت می‌گفت و امروز در دنیای پرآشوب کنونی، راهگشای ماست.

پیش از آن‌که از آموزه‌های مولانا بگویم، خوب است کوتاه به نفوذ مولانا در کشورهای مختلف اشاره کنم و نیم‌نگاهی به مولوی‌پژوهی در ایران و کشورهای دیگر داشته باشم.

در ایتالیا، مولانا به اندازه‌ای که در آلمان، فرانسه یا در کشورهای انگلیسی زبان مشهور است، شهرت ندارد. در سال ۱۹۷۴ میلادی، کنفرانسی علمی در رم برگزار شد به یادبود هفتصدمین سال درگذشت مولوی. الساندرو بائوزانی (۱۹۲۱-۸۸)، ایران‌شناس برجسته‌ ایتالیایی، نیز در این کنفرانس حضور داشت و گزارش این کنفرانس در ۱۹۷۵ منتشر شده است. بائوزانی دانشمندی که فعالیت‌های علمی فراوان و آشنایی او با چند زبان شگفت‌انگیز است، بخش مفصلی از مطالعات عالمانه‌ خود درباره‌ تاریخ ادیان را به مکتب عرفان مولانا اختصاص داده بود. بائوزانی همین مطلب را برای آن قسمت از مقاله‌ «جلال‌الدین رومی» در دایره‌المعارف اسلام که سهم او بود تا درباره‌ افکار مولانا بنویسد، خلاصه کرد. پیش از او مارتین ماریو مورنو (Martin Mario Moreno) تنها نمونه‌ای از پنج شعر مولانا را به ترجمه‌ ایتالیایی آن در گلچین خود از اشعار عارفانه‌ عربی و فارسی گرد آورده بود اما بائوزانی چند نمونه‌ دل‌انگیز از اشعار مولانا را در کتاب تاریخ ادیان ایران، همچنین در تاریخ ادبیات ایران که هر دو تالیف خود اوست به زبان ایتالیایی منتشر کرد و سرانجام یک مجلد جداگانه شامل پنجاه غزل و دوازده رباعی را به مولانا اختصاص داد که با نام «جلال‌الدین رومی: اشعار عارفانه» به چاپ رسید. پس از او، گابریل ماندل، بخشی از کتاب خود در باب تصوف را به مولانا اختصاص داد.

واقعیت‌های اصلی زندگانی و شعر مولانا نخستین بار به زبان ایتالیایی در مجموعه‌ مختصر اما دل‌انگیز ایتالو پیزی استاد دانشگاه تورین مورد بحث قرار گرفته بود که این کتاب پنج قطعه از مثنوی و شش غزل از دیوان شمس را به ترجمه‌ ایتالیایی در بر دارد.

در سال‌های اخیر نیز آرزو اقتداری صد غزل مولانا را به ایتالیایی ترجمه و منتشر کرده است و استادانی چون کارلو سکونه در دانشگاه بولونیا که تحقیقاتی درباره‌ تصوف و عرفان دارد مقالاتی درباره‌ مولانا منتشر کرده‌اند. امید است که پژوهشگران ایتالیایی به آثار مولانا بیشتر توجه کنند و برگزاری این‌گونه کنفرانس‌ها در شهرهای مختلف ایتالیا، در جذب علاقه‌مندان ادب فارسی و فرهنگ اسلامی به مولانای روم موثر است.

مولوی و آثارش بر ذهن غربیان تاثیر داشته است و بسیاری از پژوهشگران غربی ‌آثار او را ترجمه کرده یا کتاب‌ها و مقاله‌هایی درباره‌ او نوشته‌اند.

انتشار آثار مربوط به تصوف و ترجمه‌ بخش‌هایی از مثنوی معنوی در قرن نوزدهم در اروپا آغاز شد و دانشمندان و فلاسفه‌ بزرگ اروپا هم درباره‌ مولانا نوشته‌اند. فیلسوفی مانند هگل از طریق نوشته‌های تولوک و از راه ترجمه‌های روکرت با مولانا آشنا شد که به بخشی از ایده‌های مولانا در بحث‌های خود اشاره کرد. هرمان اته می‌گوید که مولانا نه تنها بزرگ‌ترین شاعر عارف اسلامی که بزرگ‌ترین شاعر وحدت وجودی دنیاست.

اگرچه مولوی دیرتر از سعدی و حافظ و خیام در اروپا شناخته شد اما توجه به مولانا در دهه‌های اخیر بیشتر بوده و مثنوی معنوی به بسیاری از زبان‌های اروپایی چون انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، سوئدی، اسپانیایی، بوسنیایی، یونانی، رومانیایی، لهستانی، چک و ... ترجمه شد. با این حال، تاثیر اندیشه‌های مولانا بر شیوه‌های فکری غربیان، چه در کلیساها و چه در تحقیقات نظری دانشگاهی یا نظایر علمی آن، به اندازه‌ تاثیر او بر جنبش‌های مردمی و ممارست‌های روحانی‌ای که از گوشه و کنار شرق به غرب وارد شد و اغلب به معنویت «عصر جدید» شهرت یافت، ملموس نبود. شاهد این مطلب ترویج و نفوذ ترجمه‌ آثار مولانا به قلم و همت رابرت بلای و کالمن بارکس در میان مردم امریکاست. دنیای انگلیسی زبان علاوه بر تحقیقات و ترجمه‌های ادوارد براون، رینولد نیکلسون، آرتور جان بری با ترجمه‌های جدیدی روبه‌روست که تعداد فراوان‌تری از علاقه‌مندان به مولانا را به خود جذب کرده است. مولوی‌شناسی در کشورهای عربی، شبه‌قاره‌ هند، در آسیای جنوب شرقی، در چین و ژاپن و مالزی و اندونزی نیز رو به گسترش است.

امروز در ایران و بسیاری از کشورهای جهان، آثار مولانا بازخوانی و بازکاوی می‌شود و آموزه‌های نوینی به مردمان عرضه می‌شود. نکات اصلی معارف مولانا و مفاهیمی که اندیشه‌های او را به وجود آورد چیست؟ در چه زمینه‌هایی می‌توانیم از مولانا نکات بدیع و نو بیاموزیم؟ از مولانا می‌توانیم درس عشق و محبت بیاموزیم. از مولانا تفسیر قرآن می‌آموزیم. اما نه به شیوه‌ مرسوم آیه به آیه، بلکه پیام معنوی قرآن را. مثنوی راه تصفیه و تطهیر روح را بیان می‌دارد که روح را به وطنش به منزلگاه آسمانی‌اش باز می‌رساند. از مولانا حکمت دینی و توجه به عقل و جان را می‌آموزیم. مولانا به پیروی از آرای صوفیان به ما می‌آموزد که هدف آدمی عبارت است از رسیدن به بینش درست عالم معنی. این شناخت از راه عشق و اخلاص به حق و با ارشاد پیر طریق تحقق می‌یابد. از غزلیات شمس موسیقی را می‌آموزیم و قدرت مولانا را در خلق کلام موسیقایی.

از مولانا انگاره‌های تربیتی فراوان می‌آموزیم. مولوی به داستان‌نویسان امروز شگردهای داستان‌نویسی می‌آموزد و شیوه‌های روایت را. امروز دانشمندان و محققان رشته‌های مختلف علمی به مثنوی مراجعه می‌کنند و دست‌خالی برنمی‌گردند. از پزشکی، روان‌پزشکی، مهندسی، هنرهای تجسمی تا دین‌شناسی، فلسفه و عرفان و ادبیات. امروز ما از همگان دعوت می‌کنیم که بار دیگر به آثار مولانا مراجعه کنند تا بتوانند از این اقیانوس معانی و معرفت، پیاله‌ای در برگیرند و خود را سیراب کنند.

در پایان محمد خانی آماری را در خصوص نشر آثار رومی برای حاضران بیان کرد.

او گفت: در یک سال گذشته تعداد 182 عنوان کتاب از آثار مولوی و دیگر کتاب‌هایی که در خصوص مولوی هستند در ایران به چاپ رسیده‌اند.غزلیات شمس به صورت کامل یا برگزیده بیش از 20 بار چاپ مجدد شده‌اند. کلا کتاب‌هایی که در خصوص این شاعر به زیور چاپ آراسته شده‌اند ششصدهزار نسخه هستند یعنی به طور متوسط در سال گذشته در ایران هر روز دوهزار کتاب در خصوص مولوی چاپ شده است.

دکتر خاکی سخنران بعدی جلسه بود که مبحث صلح و گفت‌وگو را از منظر مولانا مورد نقد و بررسی قرارداد و گفت:

تاریخ انسان بر روی کره زمین بر اساس روایت های دینی با نبرد هابیل و قابیل آغاز می شود.این نبرد با پیشرفت تکنولوژی ابعاد و چهره وحشتناکی به خود گرفته است به گونه ای که انسان قادر است دها بار کره زمین را نابود سازد.

گفته های کارشناسان درباره بازار طلا , گفته کارشناسان درباره طلا , گفته ها درباره روز 13آبان

وهم و نقش آن در ستیز آدمی

انسانها موجوداتی هستند که احوال آن‌ها دستخوش دگرگونی هاست. انسان در دیدگاه عارفان ظاهر و باطنی دارد لذا این تحول‌ها هم در باطن و هم ظاهر او رخ می دهد. انسان از نظر قوای جسمانی نسبت به بسیاری از حیوانات ناتوان تر و ضعیف تر است، اما این قوای باطنی آدمی است که او را فراتر از طبیعت و فرشتگان می نشاند و به او توانی می دهد که به قول مولانا «آنچه اندر وهم ناید» بشود. ظرفیت وجودی آدمی که او را حامل امانت الهی کرده عشق است. این عشق است که در بازتاب بیرونی آن، انسان از سر شفقت و دلسوزی با خلق خداوند مماشات می کند و با آنان به صلح و صفا می زید و "باده را در جوشش"، گدای جوش خویش می سازد.

ظاهرش را پشه ای آرد به چرخ/ باطنش باشد محیط هفت چرخ

در سه گز تن عالمی پنهان شده/ بحر علمی در نمی پنهان شده

باده در جوشش گدای جوش ماست/ چرخ در گردش اسیر هوش ماست

خاستگاه جنگ در نگاه مولانا

آدمی که در نگاه مولانا از جمادی سیر وجودی خویش را آغاز کرده و فراتر از ملائک می رود حقیقت وجودی اش، بازیچه خیال ها و اوهام است. تندباد خیال‌هایی دریای وجود او را متلاطم می کنند و او را به این سو و آن سو می کشانند. این خیال‌ها انسان‌ها را در دایره بسته اعتبارهای ناپایدار اسیر می‎سازند و آنان را در دام حرص‌ها و جنگ‌ها و تفاخرها مبتلا می‌سازند. در واقع مولانا بر این باور است که جنگ‌ها و ستیزها، خاستگاهی وهمی دارند و از اصالت واقعی بر خوردار نیستند.

از خیالی صلحشان و جنگشان / وز خیالی فخرشان و ننگ شان

همچنین دان جمله احوال جهان / قحط و جذب و صلح و جنگ ازاقتنان

مولوی این گروه را در مقام معرفت، کودکانی می داند که جنگ‌های آنان مانند دعوای کودکان بی‎هدف و ارزش و بر سر بازیچه هاست.

جنگ خلقان همچو جنگ کودکان / جمله بی معنی و بی مغز و مهان

سطوح نبرد آدمی

سطح نبرد آدمی، بیانگر مرتبه وجودی اوست. نبردهای متعالی چونان نبرد ذره با خورشید است. آدمی موجودی است که برای حقیقت باید تلاش کند لذا آنان که رفته رفته از «خودی خود» رها می شوند و از نبردهای مبتذل رهایی می یابند سطح کشاکش آن‌ها تعالی می یابد و بر پایه منطق دیگری بابد رفتارهای آن‌ها مورد ارزیابی و قرار گیرد.

ذره ای کان محو شد در آ‏فتاب جنگ / او بیرون شد از وصف و حساب

چون ز ذره محو شد نفس و نفس / جنگش اکنون جنگ خورشید است و بس

در چنین ناز و نیازهایی است که آب رحمت بر آتش خشم و شهوت افروخته شیطان در آدمی پاشیده می شود و او مجال دیدن زیبایی‌های عالم را پیدا می کند، چنین نگاهی، نگاه پیامبرانه است.

ترک خشم و شهوت و حرص آوری / هست مردی و رگ پیغامبری

با پدر چون صلح کردی خشم رفت / آن سگی شد گشت بابا یار زفت

صلح کن با این پدر عاقی بهل / تا که فرش زر نماید آب و گل

قوم موسی شو بخور این آب را / صلح کن با مه ببین مهتاب را

صلح و جنگ، تجلی صفات الهی

در نگاه عارفان، ذات وصف ناپذیر خداوند ، در ظرف تنگ عالم امکان دو گونه تجلی دارد:

۱. تجلی جمالی

۲. تجلی جلالی

عارفان، انسان را «نسخه نامه الهی» پنداشته اند و او را مظهر صفات کامل خداوند دانسته اند که جمال و جلال خداوند در او به ظهور می رسد. بر اساس این دیدگاه رفتارهای آدمی تجلیهای گوناگون خداوندند.

تجلی قهر الهی

خشم و ستیزه، نشانه و تجلی قهر الهی است و صلح و آرامش، ظهور مهر و عظمت الهی در عرصه جان آدمیان است.

خاستگاه صلح آمیز جهاد

آدمی در نگاه مولانا چونان یک عارف مسلمان اگر به جنگ یا صلح است دو تجلی خداست:

ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست / ور به صلح و عذر عکس مهر اوست

جنگ و جهاد که ظهور غضب الهی بر دو گونه است:

الف) جهاد درونی (مبارزه با نفس)

در این مبارزه، سالک با نفس اماره خود درگیر می شود و مقامات و مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی می کند تا به مقام «فنا فی ا...» نایل می آید.

از مقامات تبتل تا فنا پله پله تا ملاقات خدا

ب) جهاد بیرونی

در این نوع جهاد، مجاهدان، با افرادی که مانع گسترش دین خدا هستند درگیر می شوند و تلاش می‎کنند تا جوامع انسانی را از شر دشمنان بشریت آزاد نمایند.

نسبت جهاد بیرونی و درونی

ای شهان ما کشتیم خصم برون / ماند خصمی زو بتر در اندرون

چون که واگشتم ز پیکار برون / روی آوردم به پیکار درون

قد رجعنا من جهاد اصغریم / با نبی اندر جهاد اکبریم

قوت از حق خواهم و توفیق و لاف / تا به سوزن بر کنیم این کوه قاف

سهل شیری دان که صف‌ها بشکند / شیر آن است که خود را بشکند

کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست

چونه جزو دوزخست این نفس ما / طبع کل دارد همیشه جزوها

چنین نبردی حیدر کرار و رستم دستان می خواهد:

این جهاد اکبر و آن اصغر است / هر دو کار رستم است و حیدر است

مولوی نتیجه می گیرد اگر آدمی بخواهد بر اساس معیارهای الهی در جهاد بیرونی موفق شود باید در جنگ درونی پیروز شده و به صلح و صفایی باطنی دست یافته باشد. در چنین حالتی است که می تواند علی‌وار برای حق شمشیر بزند و بازیچه نفس دوزخ‌گونه خویش نشده باشد و در پرتو صلح درونی در عرصه های بیرونی به کارزار بپردازد.

شیر حقم نیستم شیر هوا / فعل من بر دین من باشد گواه

گفت من تیغ از پی حق می زنم / بنده حقم نه مامور تنم

طبع من دیگر نگشت و عنصرم / تیغ حقم هم به دستوری برم

خداوند در جنگ و صلح دریچه های رحمت خود را بر روی انسان خواهد گشود به شرط آنکه لبخندها و اخمه‌ا برای او باشد و چکاچک شمشیرها تسبیح خداوند باشد و مهر و رقت نشانه زبونی و ظلم‌پذیری نباشد. خداوند در نبردی که برای او باشد بر آدمی نعمت ها خواهد بخشید، اما نعماتی که در صلح و آرامش بر آدمی اعطا خواهد شد قابل مقایسه با الطافی که از پیامدهای یک جنگ حق طلبانه خدا مدار است نخواهد بود.

آن که در جنگت چنان ملکی دهد / بنگر اندر صلح خوانت چون نهد

این سنت الهی از آن رو است که به قول جبران خلیل جبران «مهربانی و عطوفت، نشانه زبونی نیست» زیرا مهرورزی و داشتن قلبی رحیم، صفتی انسانی است و تهاجمات و خشم ها و زیاده طلبی ها، بیانگر ظهور آن بعد حیوانی آدمی است:

مهر و رقت وصف انسانی بود / خشم و شهوت وصف حیوانی بود

جنگی برای صلح

در دیدگاه دینی می توان گفت که بر اساس ظاهر جنگ و صلح، نمی توان درباره حقانیت آنها قضاوت کرد، این دو هیچ‌کدام به تنهایی ارزشمند نیستند، آنچه آدمی را قادر می سازد در باره صلح و جنگ قضاوت کند نوع هدف و جهت و مقصود آن‌هاست ، هدفی که به خاطر آن صلحی برقرار شده یا جنگی برپا شده است. چنین تلقی الهام گرفته شده از آیات قرآن در رابطه با جهاد است که در آیین محمدی بنا باور مولانا عین مصلحت است.

مصلحت در دین ما جنگ و شکوه / مصلحت در دین عیسی غار و کوه

مولوی هدف جنگ های پیامبر را صلح مدارانه تلقی می کند و بر این باور است پیامبر که به تصریح قرآن «رحمه للعالمین» است برای آن می جنگید تا آنانی را که بر سر راه استقرار صلح راستین برای حیات بشری قرار دارند از بین برد. پیامبر اسلم شمشیر به دست به صحرای تاریخ درآمد تا نتیجه نبرد او ایجاد صلحی باشد که جان و روان آدمی به آن نیازمند است.

جنگ پیامبر مدار صلح شد / صلح این آخر زمان زان جنگ شد

جنگ ما و صلح ما در نور عین / نیست از ما هست بین اصبعین

پیامبر با جنگ دفاعی تلاش داشته است تا دشمنان صلح و آزادی و استثمارکنندگان بشری را منکوب کند، او مانند باغبانی که در پی رویاندن درختی در برهوت جاهلیت بوده است لاجرم باید به مبارزه با آفات و گیاهان باغ نیز برخیزد. این مبارزه ای عین شفقت و صلح خواهی راستین است. پیامبر اسلام به زعم مولانا، قصد داشته شجره طیبه ای را بنشاند که تا ابد آدمیان بتوانند از ثمرات آن بهره گیرند. بنابر ماهیت و طبیعت انسان‌های شرور چاره ای جز این نداشته است که از زرادخانه الهی تیغ برگیرد و دست پروردگان اهریمنی باغ آفرینش را از میان بردارد تا امکان برقراری صلح و صفا باشد.

تیغ در زرادخانه اولیاست / دیدن ایشان شما را کیمیاست

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر

پیامبری که به روایت تاریخ، «خلق عظیم» و دریاگونه ای داشته است که اعراب به واسطه تحملش در شنیدن سخنان مردم، او را «اذن»(گوش) می گفتند. آری پیامبری با این چنین روحیه صلح طلبانه و آزاد منشانه، هزاران کس را که در صف و جبهه باطل مقابل او قرار داشتند به حلقه یاران و دوستداران خود پیوند زد تا در نهایت مجبور نشود برای کنترل دشمنی آنان بر آنها شمشیر نکشد.

او به تیغ حلم چندین حلق را / واخرید از تیغ چندین خلق را

این صلح خواهی پیامبر بود که هزاران کس را از مواضع دشمنی و کینه خواهی به سوی صلح و صفا آورد.

اندرین دشمن کده کی ماندمی / سوی شهر دوستان می راندمی

کینه های کهنه شان از مصطفی / محو شد در نور اسلام و صفا

در واقع مولانا با الهام از عمل پیامبر اسلام بر آن است تا توضیح دهد که هر جنگ و صلحی ظاهر و باطنی دارد و نباید بر ظاهر عمل مردان حق، گمان بد برد و شتابزده قضاوت کرد.

ظن نیکو بر بر اخوان صفا / گرچه آید ظاهر ایشان جفا

چه بسا صلح طلبی ها و تمایل به مذاکره و گفت‌وگوها از سوی سیاستمداران، تنها ایجاد نوعی فرصت سازی است تا ساز و برگ و شرایطی فراهم آید تا حقیقتی نابود شود. اما مردان حق در پی ایجاد صلح‎های راستین هستند که همانا احترام گذاری به حقیقت انسانی که ماورای تمام رنگ اعتبارها و امتیازهاست صورت می پذیرد. مولانا جنگ برای خدا را جنگی تلقی می کند که قاعده و اصول حاکم بر آن «سلطه خواهی دنیوی» چونان جنگ های صلیبی نیست بلکه نبردی است که ناشی از «خواست صلح راستین» انجام می‎پذیرد. چنین جنگ هایی فقط توسط انبیاء و اولیاء می تواند صورت گیرد زیرا آنان برای برقراری صلح که همانا جوهر راستین باطن انسانی است جنگ برپا می کنند، آن‌ها در رگ های تاریخ، خون اهل اعتبار و استکبار را جاری ساخته اند تا رنگ حقیقت و صلح که بی رنگ است در آفرینش پدیدار شود.

هست بی رنگی اصول رنگ ها / صلح باشد اصول جنگ ها

جنگ بین کان اصول صلح هاست / چون نبی که جنگ او بهر خداست

صلح خواهی، بازتاب هدایت الهی

مولوی صلح طلبی و صلح خواهی انسان را، بازتاب نور هدایت الهی می داند که آدمی باید توفیق فهم آن را پیدا کند و از این رهگذر، مودب به آداب الهی شود.

از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم ماند از لطف رب

در پرتو چنین ادبی است که انسان تمامی وجود خود را به مناجات می آورد و از خداوند، که نام مبارکش «سلام» است طلب می کند به آنان که آموزگاران ستیزند صلح را بیاموزاند. به همان کسانی که چونان کبک جنگی همواره چنگال و نوکشان خون آلود است و پیوسته بر طبل جنگ می کوبند آموخته شود پدرشان قابیل را به فراموشی بسپارند و راه و رسم هابیلیان را در پیش گیرند.

جنگ آدمیان همواره در ظلمت جهل رخ می دهد. این سیاهی هاست که اجازه می دهد تا اهریمنان نقاب آدمیت بر چهره کشیده و به جان انسانها یورش آورند، اینان همان ابلیس‌های آدم‌نمایی هستند که مولانا از سلام و علیک با آنها ما را بر حذر می دارد.

چون بسی ابلیس آدم روی هست / پس به هر دستی نشاید داد دست

این ابلیسان ظلمت‌دوست جنگ‌افروز از خورشید و صلادهندگان بیداری و نور بیزارند. این بیداران درگاه دوست هستند که چونان خروسان، آدمیان را به دمیدن آ‏فتاب حقیقت و گسترش صلح ندا می‌هند.

کبک جنگی را بیاموزان تو صلح / مر خروسان را نما اشراط صبح

آن خداوند «فالق الاصباح» است که تازیانه های نور را بر وجود ظلمانی ستیزه جویان طالب تاریکی می نوازد و آنان را از ماندن در جهان غفلت و تکثر هشدار می دهد و آنان را به گفت‌وگو و زمزمه با حقیقت باطنی خود که حقیقت همه انسان‌هاست در دنیای یکرنگی‌ها فرامی خواند.

یا مگر زاین جنگ حقت واخرد / در جهان صلح یک رنگت برد

گفت‌وگو ، مکانیزم پیشگیراننده و خاتمه دهنده جنگها

صلح محصول مجموعه‌ای از فعل و انفعالات و فرآیندهایی است که بین افراد متخاصم صورت می‎پذیرد. صلح پدیده‌ای است که از طریق فرآیند گفت‌وگو حاصل می‌شود. دیوید بوهم دیالوگ را به معنی نوعی گفت‌وگو می‌داند که در بستری از جریان معنا بین انسان و بخش دیگری از هستی صورت می‌پذیرد. به این بیان، دیالوگ یعنی گفت‌وگویی که در متن جریان معنایی شکل می‌گیرد و ادامه می‌یابد. واژه Dialogue (در یونانی dialogos) ترکیبی است از دو واژه‌ لاتین dia و legein که اولی معادل trans به معنی "از طریق"، "در یا از میان"، "به واسطه" و یا "فراتر از" است و دومی یعنی سخن گفتن و گفت‌وگو کردن. گفت‌وگو فرایندی است که در آن انسان‌ها به وسیله زبان ( به معنای عام که در فلسفه زبان مطرح است یعنی هر نمادی که به دلالت وضعی نشانه و نماد چیزی باشد) با درون ذهن یکدیگر آشنا می‌شوند و پی به منظور و اندیشه دیگر می برند.

نتیجه گیری

افراد متخاصم با همدیگر سه گونه می توانند گفت‌وگو کنند. به عبارتی دیگر گفت‌وگوهای طرفین درگیر می تواند با سه هدف زیر صورت پذیرد:

گفت‌وگو با هدف برنده شدن طرف اول و بازنده شدن طرف دوم

گفت‌وگو در جهت اینکه طرف اول بازنده شود و طرف دوم برنده شود

گفت‌وگو با هدف احساس برنده شدن هر دو طرف

اگر طرفین درگیر در نزاع، سیاست های اول و دوم را دنبال کنند بی گمان صلح پایداری رخ نخواهد داد، زیرا همواره طرف بازنده در پی آن است تا در اولین فرصت ننگ پذیرش صلح تحمیلی را از وجود خود بزداید، اما اگر طرفین روش سوم را از طریق سازوکار گفت‌وگویی متقابل همراه با تفاهم جست‌وجو کنند و در مذاکرات خود تلاش نکنند احساس خفت را در دیگری تشدید کنند، صلحی عمیق پدیدار می شود، پس می توان گفت تنها صلحی که از طریق ساز و کار گفت‌وگو و تعامل متقابل ایجاد شود می تواند ماندگار باشد.

مولانا در این رابطه می گوید من سطح توقع و انتظار را پایین آوردم تا تو بتوانی با حریفی که سر سازگاری ندارد و خشونت می طلبد، پیش بروی و به ستیزه برنخیزی و بدانی که نتیجه اعمال تو به سوی تو بازخواهد گشت.

بهر تو من پست کردم گفت‌وگو / تا بسازی با رفیق زشت خو

این جهان کوه است و گفت‌وگوی تو / از صدا هم باز آید سوی تو

این جهان کوه است و فعل ما / ندا سوی ما آید نداها را صدا

پروفسور سرجو فوتی مولوی‌شناس آخرین سخنران این جلسه بود. او هم به مبحث گفت‌وگو از دیدگاه مولانا پرداخت و بیان کرد: چنانچه فردی در نظر داشته باشد در هر گوشه از دنیا در خصوص گفت‌وگو صحبت کند نمی‌تواند از مولانا سخن نگوید .رومی چنان زیبا بحث دوستی و گفت‌وگو و محبت را در آثار خود مورد نقد و بررسی قرارداده که گویی به نظر می‌رسد تمامی اندیشمندان و نظریه پردازان که از گفت‌وگو صحبت می‌کنند تکرار همان مطالبی را می‌کنند که رومی هشتصد سال پیش بیان کرده است .

اگر در تفکرات شخصیت‌هایی مانند دانته تاملی داشته باشیم بعضا جهت درک مفاهیمی که در آثار آنان آورده شده با مشکل مواجه می شویم مفاهیم فلسفی به گونه ای دارای سلسه مراتب به خواننده عرضه می‌شود و همین باعث می‌شود که خواننده در سیر این سلسه مراتب مسیر اصلی را گم کرده و از طی طریق باز ماند در حالیکه در آثار رومی و در عرفان رومی دنیایی فعال و توانمند در مقابل خواننده است با استفاده از کلمات و تشبیهات حیرت‌آور توجه خواننده را به نکاتی جلب می‌کند که شاید در طول عمرش هیچ‌گاه به آنان نظر نداشته است. همچنین خصلت‌های چندگانه رومی است که خواننده به هر جا که رو می‌گرداند می‌تواند حضور او را حس کند. رومی شاعر بود، فیلسوف، عارف، مرشد و پیر دراویش، بنیانگذار مکتبی در صوفیزم. اگر آقای محمدخانی در سخنان خود اشاره می‌کند که در ایتالیا رومی شناخته شده نیست دلیلش این است که ما در غرب محیطی نداریم که بتوانیم این شخصیت را در قالب آن محیط بررسی کنیم.

رومی ماورای ایده ها و مقیاس‌های بشری از دیدگاه غرب است. یکی از وجوهات که رومی در تمامی آثار خود بر آن تاکید دارد فرا خواندن روح انسان به سوی خدا و کمال است نه اینکه به گونه ای باشد که در زندگی روزمره ما اتفاق می افتد که هروقت نیاز به خدا داریم به جست‌وجوی او م‌یرویم بلکه مولوی ما را دعوت می‌کند که خداوند را در تمامی عرصه های زندگی و در همه حال به یاد داشته باشیم.

پروفسور فوتی افزود : آقای دکتر خاکی به نکته زیبایی در سخنان خود اشاره کرد و آن هم اتحاد انسان‌ها و تزکیه روح برای داشتن توفیق شکست دادن دشمن بیرون. نکاتی که در مثنوی و غزلیات رومی آورده شده اند ریشه در یک معرفت پاک و منزه دارند. در یک تکامل معنوی که ضوابط خاص خود را می طلبد ریشه آنها را بایست در دنیای معنوی شرق جست‌وجو کرد دنیایی که دارای لگام و ارتباط خاصی با جهان بینی و اندیشمندی پیامبر اسلام دارد.

در نهایت 10 بیت اول مثنوی بشنو از نی چون حکایت می‌کند ... به زبان فارسی خوانده شد. مدیر کتابخانه هم ترجمه آن را برای حاضران خواند. همچنین پروفسور فوتی این شعر را تفسیر کرد.


ویدیو : آن‌جه درباره مولانا در ایتالیا گفته شد